فراتاب_ گروه فرهنگی: داستان نمايش نحس به نويسندگي و كارگرداني تينو صالحي كه در تالار قشقايي تئاتر شهر بر روي صحنه است در حقيقت داستاني ست نمادين با الهام از افسانه هاي كردي. حكايت تولد پسري ست كه بعد از پانزده نوزاد مرده به كمك نيروي جادوان زاده مي شود. اماجادوان در پذيرش اين كمك به پدر و عموي نوازد طلب شده توضيح مي دهند كه احتمال غلبه ي يكي از نيروهاي شر و خير بر سرشت نوازد زياد است. اينجاست كه خوش بيني ابناي بشر باعث وسوسه ي او مي شود و پدر به شوق داشتن فرزند در پندار خود احتمال غلبه ي خير را مي دهد و در نتيجه شرط را مي پذيرد. تا نوزاد داستان متولد شود نوزادي كه در بدو تولد با دو خوي متضاد زاده مي شود. يكي ميل به كشتن و ديگري عشق ورزي. درست همانگونه كه در جهان هستي نيز آدمي با تضادهاي روحي خلق مي شود. "فرخ"نوزاد داستان با اينكه شوم و نحس است و دستي بر جادو دارد بارها در طول زندگي كوتاهش مورد خشم و تهديد اطرافيان قرار مي گيرد كه اين خود طنزتلخي ست از واقعيت ذات آدمي كه گاه از نيروهاي اهريمني نيز پيشي مي گيرد. داستان به طور نمادين وابستگي هاي آدمي به جهان هستي را به چالش مي كشد و مي كوشد در روند داستان مخاطب را بر اين باور رساند كه همين وابستگي هاي روحي خود حكم نقطه ي ضعف يا همان پاشنه ي آشيل آدمي را بازي مي كند. چنانچه بارها نشان مي دهد "هستي"معشوق" فرخ"همان نوزاد شوم زاده شده، بارها فقط به خاطر سوگند جان پدر ومادرش تن به خواسته ي خانواده مي دهد. همانطور كه بعدها فرخ هم به خاطر مهري كه به هستي دارد حتي بعد ازاطمينان از فكر پليد اطرافيان به خاطر هستي هيچ كدام را از پا در نمي آورد. به عبارتي براي جلب رضاي معشوق بر دشمنان رحم مي كند. هر چند نتيجه اين ترحم به قيمت خون خود و معشوق تمام مي شود.
فرخ از لحظه ي تولد عاشق هستي ست و هستي به مرور وفاداري به زيبايي جهان هستي را به او مي آموزد و هربار بر سر ميلش به خون ريزي سدي مي نهد. كه انصافا نكته اي قابل تامل در نگرش آدمي ست و به خوبي توانسته به مخاطب اين حس را القا كند كه "جایی که عشق باشد، جان را خطر نباشد" نويسنده حتي در تلاش برمي آيد ريشه ي رفتار فرزندان خانواده را در تبعيض مهر ورزي والدين و غليانِ كينه و حسادت جستجو كند. چنانچه مي بينم پدر به واسطه ي مهرش به هستي خونش به دست پسران ريخته مي شود و مادر به واسطه ي ترجيح حكومت پسرانش به دست دختران خود كشته مي شود كه در تمام اين صحنه ها غلبه ي حسادت بر مهر و تبعيض علاقه موج مي زند. پس آدمي قرباني دوست داشتن هاي خود مي شود. همين دوست داشتني كه اگر واقعي باشد مي تواند جهاني را بي خطر كند. بازي افراد گروه خوب و حساب شده است و شيوه ي متفاوت ورود به سالن، مخاطب را قبل از ديدن كار با فضايي موهوم آشنا مي كند. متن نمايش به تبعيت از تمام اسطوره ها فاقد زمان ومكان است اما با اين حال در القاي حس مالكيت بر أراضي كه خواستگاه نزاع اصلي ابناي بشر باهم و بروز انواع دسيسه هاست، موفق بوده. در حقيقت نمايش نحس داستان همه ي مردمي است كه گرفتار همين تضادها شده اند. دكور اصلي نمايش تكه فرشي ست كه مدام به مخاطب القاي پيچيدگي تاروپودِ زندگي را دارد. نكته ي قابل تامل ديگر اين نمايش تاثير موسيقي كار و آوازهاي گروه نمايش است كه از ابتدا مخاطب را به ديدن تلفيق تاتر موزيكال و مدرني كه بي تاثير از نمايش هاي تخت حوضي نيست، دعوت مي كند.
بازي ها ي گروه هم پخته و به جاست كه اين عزيزان نقش آفرين هستند؛ مجید رحمتی، یلدا عباسی، نازنین بابایی، نجلا نظریان فرزاد برهمن، سامان میرحسینی، بهار زندی، صادق ملکی، اشکان مختاری، احسان بنی سعید، محمد جعفری، علیرضا میرزا محمد آقا، دریا نصراله، آرمیتا قبادی، آیلی شرفی، کوشا ابراهیمی، شقایق شیخی، علی انیسی، هانیه حافظی، ستاره مبینی..تنشان سلامت.
دکتر ليلا درخش
دكتراي زبان و ادبيات فارسي؛ مستند ساز، شاعر،داستان نويس و منتقد ادبي
عضو شورای نویسندگان فراتاب
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است