فراتاب ـ سرویس فرهنگی:
به گزارش فراتاب به نقل از Sootoday، «زاکاری» کتابی درباره تشخیص اشتباه پزشکان درباره بیماریاش نگاشته است. عنوان کتاب وی «این اتفاق رخ نمیدهد: چطور پس از یک تشخیص اشتباه انگیزه زندگی را از دست ندهیم» است. این کتاب 17 می منتشر شد و از طریق سایت آمازون در دسترس همگان است.
خود «زاکاری» در این باره میگوید: « این کتاب برای هشدار در این باره است که پزشکان از تشخیص خود نباید مطمئن باشند. البته قصد توهین به قشر پزشکان را ندارم.»
کابوس او از ماه اکتبر سال 2013 آغاز شد. پس از یک عمل جراحی کوتاه «زاکاری» با علایم سرماخوردگی چون سردی و خستگی روبهرو شد و وزن زیادی از دست داد. پس از چندین آزمایش خون در دسامبر سال گذشته پزشک با او قرار ملاقاتی گذاشت. ماه ژانویه بود که دکتر به او گفت سرطان خون دارد.
خود وی در این باره میگوید: «به او گفتم با من شوخی نکن اما او جدی بود.»
پس از آن آزمایشهای فراوانی انجام داد و یک متخصص به او گفت دارای سندروم نادری به نام «میلودیسپلاستیک» است. در آغاز به او نوید عمل جراحی و تعویض خون را دادند اما سپس پزشک متخصص به او گفت بیشتر از یک سال وقت برای زندگی ندارد.
دست و پاهایش در آن لحظه بیحس شد. پزشکان تلاش کردند این ضعف را با دارو درمان کنند. «دو هفته با عمل جراحی فاصله داشتم که ممکن بود مرا به کام مرگ بکشاند. ناگهان پزشکان به این نتیجه رسیدند که جسم من از ناهماهنگی ویتامینی رنج میبرد. پس از شنیدن این موضوع، «ناهماهنگی ویتامین» را در گوگل جستجو کردم و دریافتم پزشکان تشخیص اشتباه دادهاند. نسخههایم را در آن پنج سال بررسی کردم و دریافتم در این پنج سال دارویی مصرف کردهام که عامل این موضوع بوده است و پس از قطع کردن دارو نتایج آزمایش خونم دچار تغییر شد.»
البته وی به دلیل ناتوانایی پزشکان در تشخیص صحیح «زاکاری» دچار آسیب مغزی شد. «عصبهای پا، دست، و انگشتانم دچار آسیب شدهاند. سلولهای خونی بهبود مییابند اما مغز چنین اعمالی را به راحتی از یاد نمیبرد. اگر در آغاز تشخیص درست میدادند مغز خودش را درمان میکرد اما به دلیل تشخیص اشتباه جسم من این امکان را از دست داد.»
«دیویدسون زاکاری» این روزها قادر است با سگش برای پیادهروی به بیرون از خانه برود و با کمک دیگران دوچرخهسواری میکند. حرکت و پیادهروی همچنان برای او بسیار سخت است.
وی میگوید: «دلم میخواهد با این کتاب به افرادی که شرایط من را دارند کمک کنم. بهتر است با اطمینان به تشخیص پزشک اعتماد نکنید. همه چیز تشخیص اول پزشکان نیست. دوست ندارم این اتفاق برای دیگران رخ دهد. تجربه وحشتناکی است. وقتی به من گفتند فقط یک سال وقت داری 52 ساله بودم و هیچ کدام از اطرافیانم طاقت شنیدن این حرف را نداشتند. پس از این تشخیص اشتباه بسیار عصبانی شدم. نگارش این کتاب به من کمک کرد با خشمم کنار بیایم. این ماجرا سبب شد آدم بهتری شوم. حالا شکرگزار همه اتفاقات کوچک زندگی هستم.»
منبع:ایبنا