فراتاب - گروه بین الملل: نظم جهانی پایدار پدیده نادری است. هنگامی که نظمی به وجود می آید، به دنبال آشوب بزرگی است که باعث ایجاد شرایط و میل به نظمی جدید می شود. این مسئله به توزیع پایدار قدرت و پذیرش وسیع قوانینی نیاز دارد که بر روابط بینالمللی حاکم است. از آنجایی که نظم ساخته میشود نه زاده، به دیپلماسی ماهرانه نیاز دارد. مهم نیست که نظم در شرایط آغازینش چقدر به بلوغ رسیده باشد یا میل اولیه به ایجادش قوی باشد، حفظ و تداوم آن نیازمند دیپلماسی خلاق، نهادهای کارکردی و اقدام موثر برای تنظیمش به هنگام تغییر شرایط و پشتیبانی از این نظم زمانی است که چالشها به وجود میآیند.
در نهایت، به طور ناگزیر حتی نظمی با بهترین مدیریت هم به پایان میرسد. موازنه قدرتی که این نظم را پایهریزی کرده نامتعادل میشود. نهادهایی که از آن حمایت کردهاند قادر به سازگاری با شرایط جدید نیستند. به دنبال تغییر ظرفیتها ارادههای مبهم و جاهطلبیهای فزاینده، بعضی کشورها سقوط و برخی ظهور میکنند. کشورهایی که مسئولیت نظارت بر نظم بر عهده آنهاست در انتخاب کارهایی که باید انجام دهند یا نباید انجام دهند مرتکب اشتباه میشوند.
اما اگر پایان هر نظم اجتناب ناپذیر باشد، زمان بندی و نحوه پایان یافتنش این گونه نیست. نظم ها معمولا با روند رو به زوال دراز مدت منقضی میشوند نه با سقوطی ناگهانی. همانطور که حفظ نظم بستگی به سیاستمداری و اقدامات موثر دارد، سیاست خوب و دیپلماسی فعال میتواند در مورد چگونگی روند زوال و این که چه ارمغانی به بار میآورد ما را یاری دهد. چنین اتفاقی مستلزم رخدادی دیگر است: نظم قدیم هرگز باز نمیگردد و تلاش برای احیای آن بیهوده است. همانطور که در هر پایانی پذیرش مسئله برای شروعی دوباره الزامی است.
پژوهشگران و سیاستمداران در جستجوی اتفاقات مشابه جهان امروز، تا زمان یونان باستان را هم جستجو کردهاند، جایی که ظهور قدرتی جدید منجر به جنگ میان آتن و اسپارت شد، و دوره بعد از جنگ جهانی اول وقتی ایالات متحده منزوی شد و بیشتر کشورهای اروپایی زمانی که آلمان و ژاپن با نادیده گرفتن معاهدات به همسایگان خود تجاوز کردند، دست روی دست گذاشتند. اما واضحترین تشابه با زمان فعلی، کنسرت اروپا در قرن نوزدهم میباشد که مهمترین و موفقترین تلاش برای ساختن و حفظ نظم جهانی تا زمان ماست. از سال 1815 تا آغاز جنگ جهانی اول در یک قرن بعد، نظم ساخته شده در کنگره وین بسیاری از ارتباطات بینالمللی را تعریف کرد و قوانین اساسی رفتارهای بینالمللی را نیز تنظیم کرد. کنگره وین مدلی از چگونگی مدیریت امنیت در جهانی چند قطبی است.
از میان رفتن آن نظم و اتفاقاتی که متعاقبش رخ داد درسهایی آموزنده و هشدارهایی فوری برای امروز ارائه میدهد. فقط به دلیل این که نظم در روندی بازگشت ناپذیر به سوی زوال میرود به این معنی نیست که هرج و مرج یا فاجعه اجتناب ناپذیر است اما اگر این روند زوال مدیریت درستی نداشته باشد میتواند فاجعه به دنبال داشته باشد.
بیرون از خاکستر
نظم جهانی نیمه دوم قرن بیستم و نیمه نخست قرن بیست و یک از میان خرابههای دو جنگ جهانی به وجود آمد. نظم قرن نوزدهم به دنبال آشوب بین المللی ساخته شد: جنگهای ناپلئون که پس از انقلاب فرانسه و ظهور ناپلئون بناپارت برای بیش از یک دهه اروپا را ویران کرد. پس از شکست ناپلئون و ارتشهای او، متحدان پیروز - اتریش، پروس، روسیه و انگلیس یعنی قدرتهای بزرگ آن دوران- در وین در 1814 و 1815 گرد هم آمدند. در کنگره وین، آنها روندی را به کار گرفتند تا اطمینان حاصل کنند که ارتش فرانسه هرگز دولتهای آنها را تهدید نمی کند و جنبشهای انقلابی هرگز پادشاهیهای آنها را تهدید نمیکنند. قدرتهای پیروز انتخاب عاقلانهای را برای ادغام فرانسه مغلوب در این نظم انجام دادند، که البته با رفتاری که پس از جنگ جهانی اول با آلمان شد و از آن چیزی که روسیه پس از جنگ سرد انتخاب کرد، تفاوت داشت.
کنگره برقراری نظم را به سیستمی به نام کنسرت اروپایی واگذار کرد. اگر چه این نظم در اروپا متمرکز بود اما نظم بین المللی دوران خود را با واگذاری جایگاهی برتر به اروپا و اروپاییان تاسیس کرد. در آن نظم مجموعهای از درک مشترک در مورد روابط بین کشورها وجود داشت، که مهمترین آن توافقی برای جلوگیری از حمله به کشوری دیگر و یا دخالت در امور داخلی دیگران بدون اجازه آنها بود. یک موازنه نظامی سفت و سخت هر کشوری که وسوسه سرنگونی نظم را در سر داشت منصرف می کرد (و مانع هر کشوری میشد که سعی بر تفوق داشت). وزرای امور خارجه هر زمان که مسئله مهمی پیش میآمد ملاقات میکردند (این ملاقاتها کنگره نام داشت). کنسرت به معنای واقعی کلمه محافظهکار بود. پیمان وین تعدیلات سرزمینی متعددی ایجاد کرد سپس مرزهای اروپا را ثابت کرد به طوری که تغییرات تنها زمانی صورت میگرفت که همه امضاکنندگان موافق باشند. این پیمان هر آنچه در توان داشت برای حمایت از پادشاهیها انجام داد و زمانی که آنها توسط شورشهای مردمی تهدید میشدند دیگران را تشویق به کمک می کرد (همان کاری که فرانسه در اسپانیا در سال 1823 انجام داد).
کنسرت اروپا به دلیل وجود توافق کامل میان قدرتهای بزرگ نبود که به درستی کار میکرد بلکه به این دلیل بود که هر کشوری دلایل خود را برای پشتیبانی از سیستم به طور کلی داشت. اتریش بیشتر نگران مقاومت در برابر نیروهای لیبرالیسم بود که سلطنت حاکم را تهدید میکردند. تمرکز بریتانیا متوجه دفع چالشی جدید از طرف فرانسه بود در حالی که مراقب تهدید بالقوه روسیه نیز بود (به این معنی که فرانسه به اندازه کافی تضعیف نشود که نتواند به رفع تهدید روسیه کمک کند). اما منافع مشترک کافی و اجماع بر سر مسائل مهم وجود داشت که این کنسرت از وقوع جنگ میان قدرتهای بزرگ آن دوران جلوگیری کند.
این کنسرت تا شب قبل از شروع جنگ جهانی اول، به مدت یک قرن ادامه داشت. اما توان آن برای ایفای نقش مهم خیلی قبلتر از کار افتاده بود. امواج انقلابی که اروپا را در سالهای 1830 و 1848 تحت تأثیر قرار داد، محدودیتهای اعضا را برای حفظ نظم موجود در داخل کشور در مواجهه با فشارهای عمومی نشان میداد. سپس جنگ کریمه به وقوع پیوست. ظاهرا جنگ در مورد سرنوشت مسیحیانی بود که در قلمرو امپراطوری عثمانی زندگی میکردند، اما در واقع بیشتر در این مورد بود که چه کسانی قلمرو عثمانی را پس از فروپاشی کنترل خواهند کرد. این درگیری موجب ایجاد شکاف میان فرانسه، انگلستان و امپراتوری عثمانی در برابر روسیه شد. این درگیری دو سال و نیم از سال 1853 تا 1856 به طول انجامید. جنگی پر هزینه که محدودیت توانایی کنسرت برای جلوگیری از جنگ میان قدرتهای بزرگ را برجسته کرد، کمیته قدرتهای بزرگ که این کنسرت را ساخته بود دیگر وجود نداشت. جنگهای بعدی بین اتریش و پروس و فرانسه و پروس نشان داد که اختلافات قدرتهای بزرگ پس از یک وقفه طولانی به قلب اروپا بازگشته است. به نظر میرسید که مسائل برای مدتی تثبیت شده بود، اما این توهمی بیش نبود. در واقع قدرت آلمان در حال افزایش بود و امپراطوریها رو به زوال بودند. این ترکیب زمینه را برای وقوع جنگ جهانی اول و پایان فعالیت کنسرت فراهم کرد.
ادامه دارد....
ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا
برگردان به فارسی: آرمینا آرم
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است