فراتاب: در دنیای سیاست و روابط بینالملل آنچه امروز اهمیت پیدا کرده است. علم است نه دانش آن، حال اگر میخواهیم تحلیل درست و قابل اعتماد داشته باشیم داشتن علم بسیار مهمتر از دانش است. در روابط بینالملل دو نظریه بسیار مهم لیبرالیسم و واقعگرایی کلاسیک در زمینه جنگ اهمیت بسیاری دارند، خاورمیانه همیشه یکی از حساسترین منطق در جهان است. حال میخواهیم این دو نظریه در حوزه جنگ را مورد برسی قرار دهیم.
جنگ و نظریه
دو نظریه بسیار پر اهمیت در حوزه جنگ در روابط بینالملل نظریههای لیبرالیسم و واقعگرایی کلاسیک است. واقعگرایی کلاسیک به عنوان قدیمیترین نظریه در حوزه روابط بینالملل بر اساس رقابت دولتها بر سر منافع ملی خود تاکید دارد و جنگ را یک قاعده کلی در نظر میگیرد که گریز از دست آن غیره ممکن است.
لیبرالیسم نیز یکی دیگر از نظریههای مهم است، که اساس آن را آزادیهای فردی تشکیل میدهد. در این نظریه جنگ نه یک قائده بلکه یک استثنا به شمار میرود.
حال با نظر به این دو مبحث به مقولهی جنگ در غرب آسیا (خاورمیانه) میپردازیم و این مهم را در جنگ کنونی حماس و اسرائیل واکاوی کرده تا به نتیجه برسیم.
جنگ، غرب آسیا، اسرائیل و فلسطین
با شروع دوباره درگیری بین حماس و اسرائیل و ملتهب شدن منطقه غرب آسیا این سوال دوباره ذهن تمام کسانی را در این منطقه زندگی میکنند ایجاد کرده، که ریشه این جنگها کجاست. برای پژوهشگران این سوال پیش میآید این جنگ آیا یک قاعده هست یا یک استثنا؟ بعد از جنگ جهانی اول که قیمومیت بخش زیادی از کشورها در این منطقه به بریتانیا رسید، با اعمال چندین سیاست در منطقه جنگ به عنوان یکی از عناصر زیسته مردم در منطقه تبدیل شد.
با ورود یهودیان به فلسطین بعد از جنگ جهانی اول با چراغ سبز بریتانیا، بافت دینی منطقه دچار تغییر شد. این تغییر یک شکاف بزرگ اعتقادی در منطقه را پدید آورد، اسلام در برابر یهودیت این تغییر باعث صف آرایی بزرگی در میدان غرب آسیا جایی که بحران بخش اساسی آن است تبدیل شد.
تاریخ همه چیز را مشخص میکند
با مطالعه تاریخ این منطقه همه مسائل روشن خواهد شد. این که غرب آسیا فارغ از هرگونه نظریه عمل میکند. قانونی که این جا حاکم است قدرت کشورهایی است که نفوذ دارند و سیاستهای منطقه را تعیین میکنند. با خواندن کتابهای تاریخ خاورمیانه «پیتر منسفیلد» و کتاب صلحی که همه صلحها بر باد داد اثر «دیوید فرامکین» این نظر تا حد زیادی مشخص خواهد شد که اینجا قدرتهای دیگر تاثیر دارند نه خود کشورهای منطقه است.
دوباره فلسطین و اسرائیل
با ورود یهودیان به فلسطین یک بحران هویتی پدید آمد، بحرانی که مسئله اصلی آن بودن خود را در نبود دیگری معنا میکند و این یعنی نزاع دائم بعد از ورود یهودیان تا کنون شاهد 6 جنگ بزرگ و صدها درگیری دیگر بودهایم که جانهای فراوانی را گرفته است.
با ریشهیابی در تاریخ فلسطین به این نکته پی میبریم که قبل از جنگ جهانی اول در این جغرافیا یهودیان و مسلمانان در کنار هم زندگی میکردند بدون هیچ درگیری مهم، بزرگ و یا عمیقی آنچه اکنون میتوان پی برد این نکته مهم است که استثنا جنگ را به یک قاعده تبدیل کردند. آن هم فقط برای نفوذ در این منطقه که ذخیره سوخت جهانی است جایی که یک شاه راه مهم بینالمللی است.
ایستگاه پایانی
بنیامین نتانیاهو رئیس جمهور اسرائیل در یکی از مصاحبههای اخیر خود بیان داشت: که جنگ اسرائیل و فلسطین به ایستگاه آخر رسیده و تکلیف جنگ تا 2 ماه دیگر تمام خواهد شد. آنچه واضح است، حماس برنده جنگ نبوده اما در مقابل اسرائیل نیز برنده این جنگ نیست. تنها جنگ پیروز این نزاع است زیرا با کشتن بیش از 30 هزار فلسطینی و کشته شدن بیش از 1500 اسرائیلی آن چیزی در این زمینها کاشته شده است کینه، بغض و حس انتقام است، انتقامی که در آینده نزدیک جانهای بیشتری را گرفتار قاعده جنگ در این منطقه میکند. اما تجارب منطقه به ما این واقعیت را گوشزد میکند که نه تنها این ایستگاه آخر نیست بلکه این تازه اول کار است!
نویسنده: سیدسالار رحیمی
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است