فراتاب-گروه بین الملل:پرهیز از تنش خواست دولتهای متمدن، سازمانهای بینالمللی و هدف حقوق بینالملل است. دیپلماسی در دنیای کنونی یکی از لازمههای همزیستی مسالمتآمیز دولتهاست، بدون دیپلماسی هر کنش میتواند بحرانآفرین تلقی شود و اختلافات کوچک را به منازعاتی بزرگ تبدیل نماید.
اما ساختار کنونی نظام بینالملل تا چه اندازه فرصتهای دیپلماسی را فراهم میآورد؟
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 و فروپاشی نظام دوقطبی که به نظر کنت والتز بهترین نوع نظام در ساختار نظام بینالملل بود، آمریکا بهعنوان قدرت تک قطب در رأس ساختار قدرت جهانی قرار گرفت. آمریکا در برابر خود ابرقدرتی همچون شوروی سابق نمیدید که رفتارش را محدود کند و این پیروزی دستاورد سیاستهایی کلان آمریکا مخصوصاً در حوزه اقتصادی بود. دکترین ترومن و تقسیمبندی جهان به دودسته کمونیستی و دموکراتیک که سبب کمکهای اقتصادی برای مهار تحرکات نظام کمونیستی بود در کنار طرح مارشال باهدف رشد وابستگی متقابل و اشاعه اقتصاد لیبرالی مقدمات فروپاشی شوروی را فراهم آورد. در این وضعیت آمریکا بیش از هر چیز به دنبال حفظ جایگاه خود در ساختار نظام بینالملل و اعمال قدرت بود. نقش آمریکا در ساختار نظام بینالملل حالتی را پدید آورد که پای آمریکا را در همه معادلات جهانی باز کرد و تأثیر آن بیش از هر قدرتی بر روند دیپلماسی جهانی احساس شد.
نگاه نظریهپردازان سیاست خارجی آمریکا نسبت به ساختار نظام بینالملل پس از جنگ جهانی دوم بر اساس نظریه رئالیسم و نئورئالیسم شکل گرفت، بر این اساس ماهیت آنارشیک نظام بینالملل ساختاری را شکل میدهد که کشورها به دنبال حفظ منافع خود از طریق افزایش قدرت خواهند بود، پس سیاست کلان آمریکا بر اساس بیشینهسازی قدرت برای حفظ جایگاه خود طراحی شد اما نظریه نئورئالیسم که مفهوم امنیت را مقدم بر مفهوم قدرت سخت میدانست موجب شکلگیری نظریاتی برای ایجاد پیوند بین منافع جهانی شد. بر این اساس آمریکا در رأس نظام بینالملل منافع جهانی را با اهداف خود پیوند زد، و با پیریزی نظام مالی جهانی کاهش قدرت خود را مساوی با تضعیف اقتصاد جهان دنبال کرد.
پس از دهه 1960 کهموج استقلال کشورهای جهان سوم افزایش یافت این باور ملی در کشورها پدید آمد که دست استعمار را از قلمرو کشور خود قطع کرده و تصمیمات جدید را بر پایه استقلال ملی بگیرند؛ اما در این وضعیت با شکلگیری نظریات مبتنی بر وابستگی شکل جدیدی از استعمار پدید آمد این استعمار نوین ساختاری پیچیدهتر به خود گرفت. طرح اقتصاد لیبرالی آزاد در ظاهر باهدف وابستگی متقابل کشورها پدید آمد اما صنایع بالادستی و با تکنولوژی پیشرفته از کشورهای جهان اول به کشورهای جهان سوم یا درحالتوسعه انتقال نیافت. وزارت خزانهداری آمریکا که نظارت برگردش مالی جهانی را در دستور کار خود قرارداد، این مهم که بیشترین مبادلات تجاری جهان با دلار انجام میگیرد باعث میشود آمریکا بر جریان پولی جهان تسلط خوبی پیداکرده و بتواند در زمان لزوم با اختلال در این روند هرگونه اقدام مغایر باسلیقه خود را متوقف کند. قدرت بسیار ویژه و مهم ایالاتمتحده که ناشی از جایگاه ساختاری و پیریزی نظام مالی جهانی به وجود آمده بر اساس اصل همسویی قدرتهای بزرگ موردحمله جدی در دو دهه اخیر قرار نگرفت اما عصر کنونی که مبادلات اقتصادی آزاد و اتخاذ رویکرد مبتنی بر همزیستی مسالمتآمیز موردتوجه جامعه قرار دارد رفتارهای ایالاتمتحده را باید بهعنوان زنگ خطری برای سایر قدرتهای بزرگ بهحساب آورد.
آیا رویکرد آمریکا در قبال برجام زنگ خطری برای جامعه جهانی است؟
برجام یا همان برنامه جامع اقدام مشترک که توسط ایران و 1+5 پس از سالها مذاکره و صرف هزینههای سنگین به امضا رسید دستاورد مهمی در راستای حلوفصل مسالمتآمیز اختلافات و دیپلماسی موفق قدرتهای جهانی به شمار میرود. خروج آمریکا از برجام توسط ترامپ که به نظر بسیاری از رهبران جهان اشتباهی بزرگ بود نقض پیمانی است که مورد تأیید جامعه جهانی است. آمریکا با بدعهدی خود در قبال ایران و خروج از برجام رفتاری ناقض قوانین سازمان ملل متحد داشته و با اعمال قدرت و تهدید برای جلوگیری از ارتباطات ایران با سایر کشورها دخالتی آشکار در حوزه داخلی کشورها میکند، رفتار آمریکا مبنی بر تهدید کمپانیها به مجازات در صورت معامله با ایران زیر سؤال بردن اصول اساسی اقتصاد آزاد است. اقتصادی که توسط نظریهپردازان آمریکایی دنبال میشود اما آزادی آن تا زمانی اعتبار دارد که مخالف منافع ایالاتمتحده نباشد. خروج از برجام و واکنشهای اخیر آمریکا نشان میدهد که این کشور احترامی برای رفتار سایر قدرتهای بزرگ قائل نیست و هیچگونه مخالفتی را علیه رفتارهای خود تحمل نخواهد کرد. آمریکا خریداران نفت ایران را تهدید به جریمه میکند و میخواهد گردش مالی ایران را بهشدت کاهش دهد درصورتیکه این اقدام موجب برهم خوردن نظم بازار انرژی خواهد شد و عربستان سعودی که تمام تلاش خود را برای جبران خروج ایران از بازار نفت میکند در طولانیمدت نخواهد توانست جای خالی سهم ایران را در بازار انرژی تأمین کرده و دست به ذخایری خواهد زد که پیامش به جهان وضعیت بحرانی انرژی در اثر خروج یکی از غنیترین کشورهای دارای منابع فسیلی است. وضعیتی که مطلوب کشورهای اروپایی و سایر قدرتهای جهانی نبوده و خلأهای ساختار نظام بینالملل را نمایان میکند. اتحادیه اروپا که قول همکاری به ایران برای جبران خسارتهای ناشی از خروج آمریکا داده است در حال طراحی سامانه جدیدی مالی است که بتواند دور از نظارت آمریکا مبادلات خود با ایران را پیگیری کند این امر اگرچه دشواریهای خاص خود را دارد و هنوز مشخص نیست که چقدر عملیاتی بودن آن ممکن خواهد شد اما نشاندهنده حالت جدیدی است که به نظر میرسد کشورهای اروپایی اعمال سلیقه آمریکا در رویکردهای سیاست خارجی خود را مغایر با مصلحت دانسته و استقلال رفتار خود را زیر سؤال میبینند. شاید جمله افلاطون فیلسوف بزرگ یونانی که میگوید هرگونه زیادهروی، واکنشی در پی دارد، چه در فصول، چه در گیاهها، چه در بدن و بیش از هر چیز در حکومت بهخوبی نشان دهد که زیادهروی آمریکا در اعمال قدرت خود بر ساختار نظام بینالملل واکنشهایی در پی خواهد داشت.
جایگاه ایران در وضعیت کنونی از اهمیت ویژهای برخوردار است، ایران کشوری که با ورود به برجام حسن نیت خود را ثابت کرده و بارها اقداماتش مورد تأیید آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرارگرفته است دارای منابع غنی نفت و گاز در جهان است، موقعیت ژئوپولتیک منطقهای بسیار خوبی دارد و نفوذ آن در منطقه دارای اهمیت فراوانی است. در سالهای اخیر قراردادهای سنگین اقتصادی با شرکتهای اروپایی به امضا رسانده که منافع مالی مهمی برای آن شرکتهای ایجاد نموده و اکنون به دلیل تحریمهای جدید این منافع تحت تعلیق است. پس جایگاه ایران در بخش انرژی، قدرت منطقهای، تعاملات اقتصادی و پایبندی به توافق برجام که مورد تأیید جامعه جهانی است افکار عمومی را نسبت به رویکرد آمریکا منفی خواهد کرد از طرفی استانداردهای دوگانه در برخورد رهبران آمریکا با سران جنایتکار منطقهای نظیر عربستان سعودی در موضوع قتل خاشقچی، کشتار مردم یمن، نقض آزادی بیان و حقوق شهروندی از دید افکار عمومی جهان و مردم آمریکا پوشیده نمیماند و شاید بتوان گفت شکست جمهوری خواهان در انتخابات کنگره نشان از همین عدم اقبال مردمی دارد. که مقاومت منطقی ایران فشار افکار عمومی را به سمت آمریکا روانه خواهد کرد و سیاستهای بهظاهر موفق ترامپ را در طولانیمدت شکست میدهد. قدرت ساختاری آمریکا به دست فردی بیپروا افتاد که جامعه جهانی متوجه خلأهای این ساختار بشود، فردی که سازمان ملل را بنگاه افرادی برای خوشگذرانی میداند احترامی برای تصمیمات بینالملل و تمایلات کشورها قائل نیست بدین ترتیب زنگ خطری را به صدا درمیآورد که قدرتهای جهانی بهتر بدانند باید به دنبال نقشآفرینی مستقل بوده و سیاستهای بند واگنینگ را تقلیل دهند. اهرم این زنگ خطر ایران است که میتواند با نقشآفرینی مؤثر و غیر منفعل با پرهیز از هیجانزدگی و اقدام منطقی ماهیت این خطر را بهتر نمایان سازد. رئیسجمهور آمریکا قصد دارد با تضعیف قدرت ایران خواستهای خود را به این کشور تحمیل کند اما این روش در برابر همه کشورها نتیجه یکسان ندارد ملتهای دارای فرهنگ و تمدن غنی تحتفشار ساختار تسلیم نخواهند شد و میز مذاکره در شرایط نابرابر و یا زیر سایه تحریم را عزتمندانه تلقی نمیکنند. قدرت بسیار زیاد آمریکا در ساختار نظام بینالملل چالش مهمی برای کشورهای جهان و علامت سؤالی بر اقتدار سازمان ملل متحد است که ممکن است به تغییر رویکرد سایر قدرتهای بزرگ و برای موازنه سازی قوا ساختار نظام بینالملل آینده را دچار تغییراتی برخلاف خواست ایالاتمتحده کند.
عباس مثنوی دانشجوی دکتری روابط بین الملل
بازنشر این مطلب باذکر منبع "فراتاب"بلامانع است.