فراتابـگروه فرهنگی/ یداله شهرجو: مجموعۀ شعر «روی حروف مرده راه میروم» از «ساناز داوودزادهفر» حاوی هفتاد شعر از این شاعر است که به جز «دو شعر، باقی شعرها جز شعرهای کوتاه فارسی محسوب میشوند شعرهایی که طول مصراعها به ندرت به پنج یا شش سطر میرسند پیش زمینۀ ذهنی در مورد چنین شعرهایی یعنی شعرهای کوتاه ، سهلالوصول بودن خلق آسان آنهاست که البته باوری اشتباه و مخدوش است چه اینکه خلق چنین سرودههایی نه تنها آسان نیست بلکه الزاما اگر شعری درخور اعتنا باشد انرژی بیشتری از شاعر طلب میکند خاصه اینکه شعر در حوزه معنا آفرینی موثر و قابل توجه باشد زیرا خلق معنی با استفاده از کمترین لغات ممکن امری ساده و آسان نمینماید.
ساناز داوودزادهفر شاعر فرم و ساختار نیست حداقل در این مجموعه اینگونه نشان میدهد او شاعر معنی و محتوا گزین است و نام تمرکزش بر این است تا با استفاده از تشبیه، استعاره، نماد، اسطوره، مجاز، حس آمیزی، پارادوکس و ... دست به زیبایی آفرینی بزند البته این مورد بدان معنی نیست که فرم یا ساختار در میان اشعار او عنصری رها و افسار گسیخته باشد بلکه توجه شاعر در حوزۀ معنا ملموستر به نظر میآید.
قبل از گشودن مجموعه و تورق میان شعرها، عنوان مجموعه است که ما را در برابر یک محتوای جاری میان معانی شعر قرار میدهد: «روی حروف مرده راه میروم» حروف مرده، مرگ را تداعی میکند و همینطور خشونت، دو معنی و عنصری که در طول شعرهای مختلف این مجموعه حضور قابل توجهی دارند «مرگ» به عنوان یک واژۀ صرف نه، بلکه به عنوان یک معنا و محتوای مستقل، فراوانی گستردهای در مجموعه دارد دقیقا در میان چهل و یک شعر از هفتاد شعر این کتاب به مرگ یا به صورت مستقیم یا غیرمستقیم اشاره شده است و خشونتی که همراه این معنی در طول این شعرها جاری است و البته این معنی و مفردات آن حضور غیرقابل انتظاری ندارند برای شاعری که در یکی از پرآشوبترین مناطق جهان، یعنی خاورمیانه زندگی میکند. روایت مرگ و محتوای خشونتآمیز آن در شعرهای داوودزادهفر روایتی متفاوت است متفاوت از آن جهت که شاعر، مرگ را غالبا از دو منظر به تصویر معنایی کشانده است: 1) مرگ از دریچۀ نگاه شخصی 2) مرگ از دریچۀ نگاه جهانی
1) مرگ از دریچۀ نگاه شخصی:
نگاه شاعر دراین حوزه از معنا آفرینی یک نگاه کاملا شخصی است نگاهی که شاعر فردیت خود را میبیند: این سبزی که به من چسبیده/ از زندگی نمیگوید/ جنازۀ فسیل شده قاصدکها را به موزه ببرید/ باد ما را خواهد برد. (شعر 20)
در شعرهایی از این دست «من» شاعر یک «من» کاملا شخصی است که میتواند روایتی مانند این شعر از خود شاعر باشد: اسکلتی با هفتاد کیلو گوشت، کمی دنبه، لباس و کفش/ چگونه بیست و چند سال پیش مرد و / هنوز پزشک قانونی به او سلام میکند. (شعر 22)
اگرچه شاعر در این شعرها نگاهی فردی دارد اما بازهم تلاش دارد تا معنا آفرینی شخصی را با عبور از صافی ذهن خود تعبیری آینهوار جلوه دهد تا هرکس به فراخور دریافت خود، عکس خویش در آن تواند دید: اسکلتی که برای مبارزه با گرم شدن زمین/ پوست تنش را کند/ به پنگوئنهای قطب داد/ بلند فریاد زد/ یخچالهای شهر امیدوارتان بکند/ باستانشناس شدهای/ اسکلتم مال تو. (شعر 22)
دغدغههای شاعر در این نگاه به معنای مرگ دغدغههای غالبا عام و روزمره است که میتواند برای هرکسی وجود داشته باشد:
به وقت رشوه میدهم/ کندتر بچکد/ میترسم مرگ/ اهل معامله نباشد. (شعر 40)
2) مرگ از دریچۀ نگاه جهانی:
در این نگاه، شاعر فردیت خود را از معنا تفکیک میکند و نگاهی جهان شمول به این مفهوم خشن و دردناک دارد «مرگ» در این معنا به جای «من» فردی شاعر مفهوم عام انسان را مورد توجه قرار داده است:
مرگ بیاید/ همه مرخصیاند/ باید با او گام برداری/ و نمیدانی/ حرف آخر را/ که خواهد زد (شعر 30)
«مرگ در این معنا آفرینی بیش از اینکه خود به عنوان واژه حضور دانسته باشد مهفوم و مفردات آن حضور پررنگتری دارند: و سبز بودن جرمی نابخشودنی/ شعر هم سبز است/ حتی وقتی که تیرباران میشود. (شعر1)
و گاهی مرگ برای استخراج معنایش باید آن را از لایههای تو در توی معنا عبور داد. در این نگاه شاعر عمیقتر به این مفهوم عینیت بخشیده است: ایستاده مردن/ آرزویی است دور/ سالهاست درختان/ افقی زاده میشوند. (شعر 33)
جغرافیای مصیبتبار پیرامون زندگی شاعر یعنی خاورمیانه و روزهای مرگ آفرینش نیز دور از نگاه شاعر نمانده است: با صدای گلوله زاده شدم/ خمپاره بخشی از خانواده/ تختخواب/ جای من، همسر، بمباران/ کفنم/ جلیقۀ عملیات انتحاری.../ مرگ هم بازی کوچکی است. (شعر 35)
و باز هم در این شعر همین نگاه جاری و ساری است:
خمپاره میپرد بیرون/ جنازههای ترسان از گور/ پشت سرت پنهان... (شعر 38)
این نگاه جهانی شاعر، نگاهی است ارزشمند که تمام سرزمینها و مطلقا انسان را نوعی از خود میداند و میبیند: قیمت مرگ/ با صرفهتر از تمام درختان زیتون/ سراسر زمین را نهال بکاریم/ صلح نمیشود. (شعر 47)
و یا در این شعر که اندوه عمیق شاعر از میان واژگانش سربلند کردهاند: هرچه بنویسم/ زندان میشود و مرگ/ با الفبای بیمار/ آزادی را/ به اشاره باید زیست. (شعر 50)
شعرهای مجموعه که براساس شمارگان قرار گرفتهاند هرچه رو به پابان میرویم و شمارگان درشت میشوند گویا مفهوم مرگ نیز عمیقتر و دردناکتر میشود خاصه در این شعر که دو شعر، ماقبل پایانی مجموعه است: در گورهایمان زندهایم/ و در تختخوابهایمان مرده/ زندگی به ما نمیآید/ و مرگ سایز هیچ انسانی نیست/ بودن، نبودن/ مسئله/ اشتباه بزرگی است.
در میان شعرهای این مجموعه که تلفیقی است از نگاه اجتماعی و عاشقانه است باز هم میتوان تعبیری دیگر از مرگ را یافت «مرگ از دریچۀ نگاه عاشقانه» که گرچه گستردگی دو مفهوم و نگاه پییشین را ندارند از حضوری محسوس در نوع روایت شاعر از مفهوم مرگ دارند: قرص خواب هم که میخورم/ خیال تو باد میشود/ ورق میخورم/ یک دور کامل میخوانیام/ دوباره بیدار میشوم/ مرگ هم حریف خیالت نیست. (شعر 29)
شعرهایی از این دست در مجموعه حضور دارند ک شاعر از دریچهای عاشقانه به مرگ نگریسته نه اینکه دوستش بدارد بلکه اندوه و رنج عشق را در ترادف مرگ قرار داده است.
مجموعه روی حروف مرده راه میروم مجموعه قابل اتکایی است از زبان شاعری که برای یک بیان یک مفهوم شاعر بودن خویش را هیچگاه فراموش نکرده است برای همی منظور است که زبان و معنا به ندرت به سمت شعار پیش رفتهاند اما توجه کمتر شاعر به فرم و ساختار گاه باعث شده همین شعرهای کوتاه هم برای قرار گرفتن در فرم منسجم با مشکلاتی همراه باشند که تقطبیع بعضی از شعرها را خالی از ایراد نکرده است. برای این شاعر و نگاه انسانیاش آرزوی توفیق پیش از این دارم.
یداله شهرجو
شاعر و مدرس دانشگاه
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است.