کد خبر: 7121
تاریخ انتشار: 10 دی 1396 - 12:42
گراهام فولر
عربستان سعودی به هدف خود مبنی بر ایجاد یک «ناتوی خاورمیانه ای» علیه ایران دست نخواهد یافت و حتی در ایجاد یک ائتلاف منطقه ای پایدار نیز موفق نخواهد شد. اما پیامدهای این تلاش عجولانه برای منزوی و خرد کردن قطر جدی است و نتایج خارجی زیادی را به همراه خواهد دا

فراتاب- گروه بین الملل: دولت ذره ای خلیج فارس قطر که به عنوان حامی تروریسم تصویر و توصیف می‌شود، امروزه تحت محاصره سخت همگانی در منطقه خاورمیانه است. واقعاً چه اتفاقی در جریان است؟
اگر به دهه 1990 بازگردیم، لطیفه ای در جهان عرب وجود داشت: قطر کشوری کوچک در خلیج فارس است که الجزیره، پایتخت آن است. ایجاد کانال ماهواره ای جدید با عنوان الجزیره در سال 1996، دوحه را در مرکز توجهات سیاسی منطقه خاورمیانه قرار دارد. الجزیره سلطه سخت رسانه های دولتی سراسر منطقه را از میان برد و بینندگان و مخاطبان عرب بسیاری را متحیر و مجذوب کرد. این پدیده جدید (تلویزیون حرفه ای در جهان عرب و به زبان عربی) بسیاری از تابوها را از بین برد و شکست، مناظرات داغ زنده و چشم اندازهای جدیدی درباره موضوعاتی نظیر اسلام، اسلام گرایی، دموکراسی، ناسیونالیسم عربی، حقوق زنان، آزادی بیان، تفکر رادیکال غربی، امپریالیسم غربی، گرفتاری و مخمصه فلسطینیان را در اذهان همه افراد مطرح ساخت و جنگ های غرب در جهان عرب را به صورت گسترده پوشش داد؛ مهم تر از همه آن که، الجزیره انحصار گسترده BBC و VOA در پوشش خبر به زبان عربی را شکست. الجزیره موجب شد تا اعراب اخباری از چشم انداز جهان اسلام داشته باشند. این امر موجب شد تا رژیم های اقتدارگرای سنتی کنترل و تسلط خود را بر اخبار دولتی و در خدمت خودشان از دست دادند و یکایک رژیم های عربی واقعاً آن را محکوم کردند. خارج از خاورمیانه، آمریکا نیز عصبانی بود؛ چرا که الجزیره جزئیات جنگ های آمریکا در منطقه را تحت پوشش قرار می داد؛ از جمله تصاویری از تخریب هایی که رسانه های آمریکایی آن را برای خود شهروندان آمریکایی، بسیار ناراحت کننده می دانستند. در واقع، دفاتر الجزیره «به اشتباه» دوبار توسط آمریکا، نخست در افغانستان و سپس در بغداد بمباران شدند. همچنین، الجزیره متهم به تبلیغات روزانه برای اخوان المسلمین است. در عین حال، متهم به ترویج دیدگاه های ناسیونالیسم عربی، سکولار و حتی مارکسیستی است. در نتیجه، پدیده الجزیره زمینه مهمی برای درک و فهم واکنش کنونی سخت علیه قطر توسط بسیاری از رژیم های عربی است؛ به طوری که امروزه بسته شدن الجزیره یکی از مطالبات کلیدی ائتلافِ به رهبری عربستان علیه قطر است.
حمایت دولت قطر از الجزیره تنها یکی از شاخص های استقلال این دولت ذره ای خلیج فارس است. به علاوه قطر نفوذ فراتر از اندازه اش را از طریق ثروت عظیم خود اعمال می کند: قطر در نیمی از حوزه های گازی پارس جنوبی در خلیج فارس ـ که به قطر موقعیت دارا بودن جایگاه سوم را در ذخایر گاز طبیعی جهان می دهد- با ایران سهیم است.
به علاوه، توسعه روابط دیپلماتیک قطر به طرز حیرت انگیزی گسترده است. از یک سو، قطر با اسرائیل ارتباط دارد؛ دفاتر بازرگانی اسرائیل در دوحه است و در سال 2008، قطر میان اسرائیل و حکومت حماس در غزه میانجی گری کرد و هزینه زیادی برای بهبود شرایط زندگی در غزه صرف کرد. از سویی دیگر، قطر با حماس به عنوان یک جنبش مقاومت در مقابل اسرائیل کار می کند.
از همه مهم تر، قطر همواره روابط خوبی با ایران ـ تا حدی به دلیل حوزه های گازی مشترک ـ داشته است. در عین حال، قطر شیعی نیست و از اسلام وهابی، مذهب مسلط در عربستان پیروی می کند. اما نسخه وهابیت قطر معتدل تر است. سینماها، رانندگی زنان، کلیساهای مسیحی، در دسترس بودن الکل در برخی مکان های عمومی، گالری های هنر مدرن و میزبانی از دانشگاه خارجی در دوحه حاکی از این امر است و باعث شده قطر از خشکی و تصلب فرهنگی ریاض متفاوت باشد. برای تکمیل این تصویر متناقض باید اشاره داشت که دوحه میزبان بزرگ ترین پایگاه نظامی آمریکا در منطقه خاورمیانه بوده و در عین حال روابط خوبی با روسیه نیز دارد.
پرسش مهم این است که چرا قطر در این طرح های ابتکاری متنوع وسیع درگیر است؟ اگر به موقعیت این کشور در نقشه توجه کنیم، پاسخ را در دلایل وجودی می یابیم. قطر شبه جزیره کوچکِ متصل به سرزمین سعودی در شبه جزیره عربی است که از لحاظ طبیعی، موقعیت امنیتی آسیب پذیری دارد. ریاض احتمالاً می تواند این کشور را از لحاظ نظامی طی یک روز تصرف کند. در نتیجه، قطر مصمم به ایجاد شبکه قدرتمندی از روابط بین المللی است که وی را قادر به برخورداری از حمایت بین المللی برای پشتیبانی از استقلال خود در مقابل تسلط یا توسعه¬گرایی سعودی ها سازد. امروز نیز زمانی است که قطر در حال استفاده از این روابط خود است.
نباید فراموش کنیم که عربستان سعودی در شبه جزیره عربی یک هژمونی منطقه ای است و کاملاً قابل تصور است که عربستان درصدد برآید تسلط راهبردی خود را بر کل شبه جزیره به عنوان بخشی از سرنوشت آشکار وهابی/ سعودی بیان کند. البته، برای خلیجی ها پیام علنی چنین نگرانی هایی کاملاً خلاف مصلحت است؛ اما این ها واقعیت هستند.
در واقع، قطر تنها دولت منطقه با ترس هایی این چنینی نیست. اخیراً بحرین استانی سعودی شده است؛ چرا که ریاض از پادشاهی سنی سرکوب گر آن که در تلاش است قدرت خود را از طریق سرکوب سخت و شدید جمعیت اکثریت شیعی خود تثبیت و تحکیم کند، پشتیبانی می ‌کند. حتی امارات متحده عربی ـ حامی ریاض در بحران قطر ـ معمولاً در صدد است از تحت فشار واقع شدن توسط طرح های امنیت منطقه ای سعودی که حاکمیت این کشور را تهدید می کند، اجتناب کند. با این وجود، یکی از شیخ نشین-های خود امارات، دبی رابطه کاری آرام اما نزدیکی با ایران دارد و دو دولت خلیجی دیگر، عمان و کویت نیز مستقل از فشارهای سعودی ها هستند.
دلایل متعددی وجود دارد که چرا در نهایت، ریاض محاصره همه جانبه و تنبیهی علیه قطر را اعلام کرد و مرزهای زمینی، دریایی و هوایی خود را در مخالفت با شیوه های مستقل غیرقابل پذیرش قطر بست. شماری از رژیم های دیگر از ائتلاف سعودی حمایت کردند؛ بدین دلیل که عربستان به آن ها پول می دهد: مصر (که به هیچ وجه اخوان المسلمین را دوست ندارد)، لیبی، حکومت در تبعید یمن و دیگر رژیم ها ـ که همگی آن ها مدیون ریاض هستند.
شدت این نوع اقدامات علیه قطر برای رژیم های حاشیه خلیج فارس غیرمعمول است؛ این امر، جاه طلبی ها و انگیزه های آنی و بدون فکر محمد بن سلمانِ جوان را نشان می دهد. البته، دیدگاه سعودی این است که همه مشکلات منطقه از سوی ایران و شیعه است؛ گرچه مذهب تقریباً هیچ ارتباطی به وضعیت کنونی میان ایران و عربستان ندارد و این ژئوپلیتیک است که تعیین کننده روابط آن ها است.
اما با این وجود، نوعی کشمکش و اختلاف در رابطه با اسلام (میان عربستان و قطر) نیز وجود دارد؛ این امر ارتباطی با مسأله شیعه در برابر سنی ندارد. قطری ها همچون سعودی ها، سنی هستند. حماس نیز این گونه است. اما قطر اخوان المسلمین را به عنوان نماینده کلیدی اسلام سیاسی میانه رو در منطقه در آینده می داند. در واقع، اخوان المسلمین یک جنبش اسلام گرای نسبتاً مدرن است. اخوان المسلمین اساساً جنبشی غیرخشونت آمیز و غیر جهادی است که از فرقه گرایی سنی ـ شیعی اجتناب می کند، اصول سیاست دموکراتیک و احزاب سیاسی را می پذیرد و شاخه های مدرن و سنتی دارد. با این وجود، به ندرت می توان چنین قرائتی از اخوان المسلمین را از سوی آمریکا دید، زیرا اسراییل این جنبش را دوست ندارد.
واقع گرایی زیادی در نگرش قطر وجود دارد. در واقع، جنبش ها در اسلام سیاسی شامل طیفی هستند: جنبش های سنت گرا در برابر نوگرا، تساهل گرا در مقابل غیرتساهل گرا و عمل گرا در برابر ایدئولوژیک. آن ها در حال تکامل مستمر هستند که این امر نیز به شرایط داخلی بستگی دارد. نکته آن است که اسلام سیاسی نه تنها بر تفکر سیاسی مسلمانان تاثیر می گذارد، بلکه عمیقاً در فرهنگ مسلمانان جای دارد. نکته کلیدی این است که این جنبش ها چه شکلی به خود و چه درس هایی از جهان امروز خواهند گرفت.
قطر اساساً اسلام گرایی میانه رو را برای آینده منطقه برگزیده است. در نتیجه، از جنبش اخوان المسلمین حمایت کرده است؛ زیرا آن را به عنوان راهی اصیل، دموکراتیک و اساساً غیرخشونت آمیز برای ورود به نظم سیاسی و انتخابی می داند. قطر از بهار عربی حمایت کرد، در حالی که عربستان سعودی و امارات متحده عربی از آن تنفر داشتند. دولت اسلام گرای حزب عدالت و توسعه در ترکیه نیز همفکری هایی با اخوان المسلمین دارد. امید ترک ها این است که اگر رژیم اسد در سوریه برانداخته شود، اخوان المسلمین به عنوان عضوی از مخالفان سوری با اهمیت خواهند شد؛ گرچه به جای آن، گروه های رادیکال و خشونت آمیز مانند القاعده و داعش دست بالای نظامی را در هرج و مرج سوریه دارند.
متاسفانه، بیشتر دولت ها در منطقه ـ قطر، عربستان، امارات متحده عربی و ترکیه ـ همگی به این گروه های افراطی و خشونت آمیز و موثر ـ به منظور براندازی اسد کمک کرده اند. اتهام عربستان مبنی بر این که «قطر از تروریسم حمایت می کند»، اساساً ریاکارانه است؛ این اتهام را می توان به یک میزان به همه این دولت ها به ویژه خود سعودی ها که در سراسر جهان از گروه های اسلامی به شدت تندرو نامتساهل نیز حمایت می کنند، تعمیم داد. حال آن که حمایت قطر از جنبش غیرخشونت آمیز اخوان المسلمین، حاکمان مستبد عربی را که از معرفی هرگونه رویه دموکراتیک ـ که برای حاکمیت آن ها هزینه خواهد داشت- می ترسند، بسیار خشمگین می کند. مصر نیز از این جنبش می ترسد. ایران نیز از جنبش سنی اخوان المسلمین به عنوان یک نیروی سیاسی نسبتاً مترقیانه برای تغییر منطقه حمایت می‌کند.
در این جا، امارات متحده عربی مسئله سرزمینی قدیمی دیگری را مطرح می سازد: سه جزیره کوچک در خلیج فارس که هم اکنون در مالکیت ایران است. این موضوع تقریباً تنها مسئله سرزمینی است که ایران را درگیر کرده است.
در سال 1971، زمانی که بریتانیا سربازان خود را از خلیج فارس خارج کرد و پیش از آن که امارات متحده عربی وجود داشته باشد، شاه ایران این سه جزیره را تصرف کرد. امارات متحده عربی امروز ادعای خود را این گونه استدلال می کند. گرفتن این جزایر با وجود داشتن مزایا، الگویی از تجاوز سرزمینی توسط ایران نیست.
عربستان سعودی به هدف خود مبنی بر ایجاد یک «ناتوی خاورمیانه ای» علیه ایران دست نخواهد یافت و حتی در ایجاد یک ائتلاف منطقه ای پایدار نیز موفق نخواهد شد. اما پیامدهای این تلاش عجولانه برای منزوی و خرد کردن قطر جدی است و نتایج خارجی زیادی را به همراه خواهد داشت.
سرانجام، این سه دولت (احتمالاً قطر، عربستان و امارات) مصالحه آبرومندانه ای را خواهند پذیرفت؛ همان گونه که معمولاً در مرافعات خلیج فارس اتفاق می افتد. اما هیچ کس نباید فکر کند که این نمایش در مورد قطر بیانگر «جنگ علیه تروریسم» یا «جنگ علیه شیعه» است. در این جا، موقعیت خود رهبران مستبد در معرض خطر است. قطر تا حدی آمیزه ای متفاوت و احتمالاً کمی مدرن تر برای خلیج فارس تصور می کند.
ایالات متحده باید از جانبداری از یک طرف دعوا در این کشمکش که عمدتاً توسط جناح جدید قدرت عربستان برانگیخته شده است، پیچیده اجتناب کند. همچنین، واشنگتن نباید به قطر اجازه دهد که مقهور (مطیع) شود. خرد کردن قطر ابزاری به شدت ضعیف و بد برای بازیگرانی است که بازی نادرست ترساندن ایران را دنبال می کنند.

نویسنده: گراهام فولر

برگردان به فارسی: فهمیه قربانی دانشجوی دکترای روابط بین الملل

منبع: وب سایت گراهام فولر

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است.

نظرات
آخرین اخبار