کد خبر: 2795
تاریخ انتشار: 22 تیر 1395 - 00:25
سمیرا فرخ منش
ایالات متحده آمریکا اکنون در برهه خاصی از هویت فرهنگی خود قرار دارد که زمینه مناسبی برای طرح و بهره برداری سیاسی افرادی مانند ترامپ به دست می دهد در این نوشتار در پی کاوش در این موضوع هستیم.

(بخش دوم و پایانی)

فراتاب- سرویس بین‌الملل: میهمانان سرزمین امریکا با حفظ ارتباطات خود با عناصر فرهنگی کشور مبدأ، توسط ابزار نوین اطلاعاتی و ارتباطی، هویت نخست خود را از ریسمان کشور پیشین جدا نکرده و حتی آن‌ها را در محیط جدید کشور مقصد پیاده کرده‌اند. این امر به تداخل فرهنگی میان جدیدی‌ها و ساکنان اصلی امریکا منجر شده و چالش سخت هویتی را ایجاد کرده است.

از طرفی امری مانند رشد جمعیتی اقلیتی مانند لاتین تبارها، به‌تنهایی می­تواند موجب کاهش اقبال به پروتستان و گرایش به کاتولیک گردد که مذهب اغلب آن‌هاست. همچنان که زبان انگلیسی-امریکایی نیز با افزایش ورود این‌ها از متن گویش جامعه آمریکایی به سمت حاشیه خزیده و این دو بُعد در کنار هم توانسته دوپایه محکم از هویت اصیل آمریکایی را به لرزه درآورد. حال اگر بنا را بر درست بودن آمارها قرار دهیم و جمعیت کل امریکا را در 2050، حدود 438میلیون نفر بدانیم، باید سهم 82 درصدی مهاجرین و نسل بعدی آنان را نیز پذیرفت. اتفاقی که بی‌شک به مذاق آمریکاییان سفیدپوست خوش نخواهد آمد. البته به همه این آمارها، مسلمانان و ساکنین خاورمیانه یا اهالی آسیای جنوب شرقی را باید افزود که بخش قابل‌توجهی از مهاجریان خارجی به آمریکا را تشکیل داده و می‌دهند.

مشکل اینجاست که با توجه به جایگاه امریکا در جامعه بین‌الملل نه می‌توان انتظار بستن دروازه‌های این کشور را برابر خارجی‌ها داشت و نه توقع داشت که با ورود دیگران (Others) به خاک این کشور یک همگون سازی ساختاری رخ ندهد. به عبارتی شاید عده‌ای از نخبگان آمریکایی توقع یک سوپ گوجه را از امریکای نوین داشتند. اما آنچه حاصل‌شده یک معجون به‌هم‌ریخته یا به زبان ساده‌تر آش شله‌قلمکاری بود (The melting pot) که به مذاق آمریکاییان سفیدپوست خوش نمی‌آید. سوپ گوجه همان تکثر فرهنگی است که جامعه وقتی دچارش می‌شود که هر هویتی بر سر جای خود باقی می‌ماند و درکنار دیگری به زیست‌فرهنگی‌اش ادامه می‌دهد. مانند سوپی که هرکدام از اجزایش قابل چشیدن است. اما خطری که امریکای امروز را تهدید می‌کند، تبدیل‌شدن به دیگ جوشانی است که در آن آش مخلوطی در حال پختن است و هویت‌های تازه‌وارد آن‌چنان خود را در این دیگ جا داده‌اند و میان دیگر هویت‌ها جا گرفته‌اند که تفکیک آن‌ها از یکدیگر امکان‌پذیر نیست. به زبان ساده‌تر در چنین شرایطی امریکا دیگر یکدست نیست، هویت مشخصی ندارد و نمی‌تواند فرهنگ سنتی پیشین خود را به نمایش گذارد.

تنوع به‌جای تسلط

در کنار این عوامل چالش‌برانگیز خارجی که از بیرون مرزهای امریکا به داخل سرایت کرده، یک رویکرد درون ساختاری نیز بر چندپارگی هویت آمریکایی دخالت دارد. رویکرد نئولیبرالی موجود در نظام سیاسی کشور. این عامل داخلی به‌حساب می‌آید که با توسل به آموزه‌های دویست‌ساله‌اش، نقشی برجسته در تدوین قوانین مدنی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بازی می‌کند. بنابراین آموزه‌ها، جهانی‌شدن (Globalization)، وحدت یابی قومیت‌ها، تحقق حقوق بشری جهان‌شمول، اجرای قوانین بین‌المللی و قواعد زیست‌محیطی همگانی، بی‌تفاوتی به مرزهای جغرافیایی، احترام به زبان‌ها و بنیان‌های فرهنگی دیگر، انعطاف‌پذیری برابر هویت‌های غیر و ..، باعث می‌گردد تا تأکید بر هویت خاص آمریکایی رفته‌رفته رنگ‌باخته و توجیهی غیرقابل‌قبول داشته باشد. این تنوع دوستی به‌جای تسلط طلبی کسانی که اندیشه‌های محافظه‌کارانه دارند، قرارگرفته و موجب گشته تا خارجی‌های آمریکایی‌تبار که خود را یک آمریکایی قلمداد کنند، به‌مرورزمان روبه کاهش رود.

 نقش ترامپ در این میان چیست؟

با این اوصاف تردیدی نیست که روش و منش آمریکایی در معرض خطر است. چارچوب اصلی آن در حال یک فروپاشی تدریجی قرار دارد و بیم آن می‌رود در آینده‌ای نه‌چندان دور، چیزی به نام هویت خالص آمریکایی وجود نداشته باشد.

از طرفی دیگر یک دموکرات با اندیشه‌های نئولیبرالی و نرمشی در حد بالا، در هشت سال گذشته فرمان هدایت کشتی اجتماع و سیاست امریکا را در دست گرفته و عده‌ای را از سیاست‌گذاری‌های انعطاف پذیرانه خود ناراضی کرده بود. این ناراضیان اغلب یا در طیف محافظه‌کارانی قرار دارند که با قواعد لیبرال‌های دموکرات، سر ناسازگاری داشته و یا نژادپرستان آمریکایی را شامل می‌شوند که طی این سالها در برابر حاکمیت مرکزی قرارگرفته‌اند. این‌ها خشمگین‌اند و پرهیجان. احساس زیان و خسارت می‌کنند و در سودای آمریکایی به سر می‌برند که یکدست و یکسان باشد. مانند آمریکایی بیش از صدسال پیش که چینی‌ها و مسلمانان به میل خود در آن رفتار نمی‌کردند. زمانی که ادغام قومی و تداخل نژادی در آن صورت نگرفته بود و می‌شد به قطعیت سخن از هویت آمریکایی به زبان آورد. حتی اگر غریبه‌ای وارد کشور می‌شد ملزم به سازگاری بود و مجبور به همانندسازی خود با جامعه آمریکایی.

در چنین شرایطی مردی به نام دونالد ترامپ مبنای وعده‌های انتخاباتی خود را بازگشت دوباره به آن دوران قرار می‌دهد. سخن از اخراج مسلمانان می‌گوید و می‌خواهد دیواری حائل میان امریکا و مکزیک بسازد. مکزیکی‌هایی که همیشه آمریکاییان سفیدپوست را بر سر خشم می‌آورند، هیچ‌گاه تن به تبار آمریکایی نمی‌دهد و گرچه سالیان سال دسته‌دسته به امریکای شمالی می‌آیند و می‌مانند، اما لهجه و لباس خود را کنار نخواهند گذاشت.

پس ترامپ می‌داند که باید چه بگوید. او دقیقاً روی حساس‌ترین نقطه‌ضعف کسانی انگشت می‌گذارد که خستگی از وضعیت امروز و دل‌زدگی از فضای حاکم کنونی در گفتار و رفتارشان هویداست. او می‌خواهد امریکا را به سرزمین رویاهای این قشر تبدیل کند و به نظر می‌رسد در این راه هم موفق بوده است. او می‌خواهد مسیر روبه‌زوال منش آمریکایی را تغییر دهد و آن را از دست‌خوردگی‌های بیشتر بازدارد. از بنیادگرایی‌های افراطی اسلامی استفاده می‌کند و خواهان ثبت اطلاعات هویتی افراد برحسب نژاد می‌شود تا این ملت آسیب‌دیده را درمان کند. پس آنچه ترامپ انجام می‌دهد، بهره‌برداری مناسب از فرصتي است که سفيدپوستان متعصب آمريکايي در اختيارش گذاشته‌اند. تمایلات ناسیونالیستی راست را چاشنی وعده‌های پوپولیستی‌اش می‌کند و این‌گونه فریادهای شورانگیز حامیان خود را به صدا درمیاورد و با این روش کارآمد، وعده بازسازی دوباره آمریکایی را می‌دهد که رونالد ریگان درباره‌اش گفته بود:"شما مي‌توانيد در تركيه زندگي كنيد اما نمي‌توانيد ترك باشيد. شما نمي‌توانيد در ژاپن زندگي كنيد و ژاپني شويد اما هر نفر از هر گوشه جهان مي‌تواند به آمريكا بيايد و يك آمريكايي باشد."

 

سمیرا فرخ منش، دانشجوی دکتری علوم سیاسی و پژوهشگر مسائل آمریکا

نظرات
آخرین اخبار