فراتاب-سرویس بین الملل:دونالد ترامپ را می توان به عنوان یک پوپولیست باهوش یا نماد روشن آسیب های موجود در بدنه سیاسی کشور دانست. اما دونالد ترامپ حامل ادعاها و دیدگاه هایی خام و نامنسجم است و این موضوع بیش از هر چیزی خود را در موضوع سیاست خارجی نشان می دهد.
ترامپ ماه گذشته در سخنرانی خود مربوط به سیاست خارجی مواردی را مطرح کرد که هر چهره دیگری از جریان اصلی نیز به احتمال زیاد به همین موارد اشاره می کرد؛ آمریکا باید بزرگترین نیروی نظامی را داشته باشد. آمریکا خواهان زندگی مسالمت آمیز در کنار همه ملت ها از جمله روسیه و چین است. نمی توان به ایران اجازه داد که به سلاح هسته ای دست پیدا کند. اسرائیل دوست و متحد نزدیک آمریکا است. برخورداری از محدودیت مشخصه قدرت است.
ادعاهای دیگر ترامپ نیز تکرار مواضع رئیس جمهور اوباما و مشاوران آن است؛ متحدان آمریکا به موج سواری مجانی مشغول هستند. خاورمیانه تبدیل به آشوبی شده که باید از آن دور شد. زمان ملت سازی در درون کشور فرا رسیده است.
بعد از همه این نقاط مشترک و مواضع تکراری، نوبت به ارائه ایده هایی می رسد که مخصوص شخص ترامپ است؛ شعار ترامپ با عنوان «اول آمریکا» یادآور جنبش بدنام پس از جنگ جهانی دوم است که نه تنها شامل انزواگرایان سنتی می شد، بلکه حامیان نازیسم را نیز در بر می گرفت.
به طور بنیادی عمده تفاوت میان اوباما و ترامپ را می توان در سبک و قالب آنها و نه لزوما جوهره برداشت آنها دانست. اوباما دستور کار آزادی بوش را مورد مذمت قرار داده و درصدد توافق با روسیه و ایران بر آمد.
ترامپ نیز همین رویکرد را تنها با صدایی بلندتر بیان می کند و چند گام به جلوتر گذاشته است. ترامپ مدعی است که باید ایدئولوژی در سیاست خارجی کنار گذاشت و منظور وی از ایدئولوژی نیز تعهدات آمریکا به دولت هایی است که در آنها دموکراسی و آزادی مدنی برقرار است. ترامپ پوتین را تحسین می کند، آزادی تجاری را مرادف با توافقات بد می داند و آمریکا را به عنوان تنها واضع نظم جهانی قبول ندارد.
رای دهندگان باید به بررسی آراء ترامپ و تاثیر آن نه فقط روی حزب جمهوری خواه بلکه روی دو دهه اجماع نسبی میان دو حزب روی موضوعات سیاست خارجی بپردازند. حتی در دوران حاضر نیز در حوزه های مختلف سیاست خارجی دو حزب از اشتراک نظری قابل توجهی برخوردار هستند.
چشم انداز کلی، همواره حاکی از در هم تنیدگی منافع آمریکا و ارزش های آمریکایی بوده است و در هر زمان ممکن یکی به تقویت دیگری کمک کرده است.
بزرگان عرصه سیاست خارجی حزب جمهوری خواه به دلایل مختلف از جمله عدم احترام ترامپ به قانون اساسی و رویه های آمریکا با کاندیداتوری وی مخالف هستند. کارشناسان بزرگ این عرصه بر این باورند که کاندیواتوری ترامپ می تواند به خاطر طرفداری از ملی گرایی خشونت طلب، خودشیفتگی، فاصله گرفتن از متحدان و کنار آمدن با رهبران اقتدارگرا خطرناک باشد.
خلق و خوی ترامپ، تمایل وی به اهانت به سایرین و طرفداری وی از غیرقابل پیش بینی بودن می تواند پیروزی وی را به یک فاجعه برای آمریکا بویژه در زمینه سیاست خارجی تبدیل کند. در حوزه سیاست خارجی شفافیت و قابل پیش بینی بودن بیش از هر چیزی مهم است. پیشنهاد وی برای احداث دیواری بین آمریکا و مکزیک، اخراج مسلمانان از آمریکا و انتقاداتش از حمایت آمریکا از اروپا و ژاپن هر یک به تنهایی می تواند ابعاد یک فاجعه را نشان دهد.
در حوزه سیاست خارجی هیلاری کلینتون به مراتب بهتر است؛ وی به اصول سنتی و مورد اجماع در سیاست خارجی آمریکا پایبند است و مقابل چین و روسیه موضعی سخت اتخاذ خواهد کرد. هیلاری در لحاظ کردن رعایت حقوق بشر به عنوان بخش مهمی از سیاست خارجی آمریکا تردید نخواهد کرد.
در این شرایط بسیاری از جمهوری خواهان ترجیح می دهند بین نامزد حزب خود و هیلاری کلینتون، گزینه دوم را انتخاب کنند. اما موضوع به این سادگی هم نیست. بعضی از جمهوری خواهان منتظر یک نامزد سوم هستند. برخی در انتخابات شرکت نخواهند کرد.
کمپین جمهوری خواهان برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نشان می دهد که اجماع نسبی برقرار شده روی اصول سیاست خارجی آمریا که از 1950 برقرار بوده، در معرض خطر قرار گرفته است.
منبع:دیپلماسی ایرانی