کد خبر: 1922
تاریخ انتشار: 31 اردیبهشت 1395 - 03:50
پل پیلار
سعودی ها به یمن حمله کردند چرا که می ترسیدند ایالات متحده هیچ محدودیتی را بر گسترش (نفوذ) ایران در منطقه اعمال نکند. بنا براین سعودی ها احساس نیاز کردند که خطوط خود را مشخص کنند.

فراتاب به نقل از نشنال اینترست ـ سرویس بین الملل:

روان شناسان معتقدند اغلب ما با استفاده از روشی که به نفعمان است رفتار خوب یا بدی را که با دیگران داریم، تبیین می کنیم. در حالی که رفتار خوب دیگران را به حساب (نوع برخورد) خودمان می گذاریم از پذیرش این که رفتار بد دیگران (شاید حداقل بخشی اش) به دلیل رفتار ماست، خودداری می کنیم و تمام مساله را به شخصیت طرف مقابل نسبت می دهیم. این پدیده بار ها در سیاست خارجی نیز روی می دهد، برای مثال در برداشت های آمریکایی تروریسم بین المللی ضدآمریکایی. در این مثال، برداشت غالب این است که تروریست ها هر آنچه انجام می دهند به دلیل ماهیت پلید آن هاست. درباره تمرکز تروریست ها بر ایالات متحده نیز، ما دوست داریم که فکر کنیم دلیلش ـ همان طور که جورج بوش، رئیس جهوری پیشین گفته بود ـ تنفر آن ها از ارزش های دموکراتیک ماست. این دیدگاه حاضر نیست بپذیرد آنچه که ایالات متحده در خارج از مرزهای خود انجام می دهد، انگیزه های فعالیت های تروریستی را تقویت می کند.

این تنها مورد نیست. الگوهای مشابهی دیگری در روابط بین الملل وجود دارد که تعاریفی مشخصی را از رفتار مطلوب و نامطلوب یا رفتار کشورهای دوست و دشمن ارائه می کند. نمونه ای از این الگوی مشابه را در میزگرد هفته گذشته که توسط موسسه خاورمیانه ترتیب داده شده بود، دیدم. موضوع میزگرد «سیاست در قبال ایران» بود و بیشتر مباحث بر رقابت درون منطقه ای ایران و عربستان سعودی متمرکز شده بود. کسانی که تمایل دارند تا در این رقابت طرف سعودی ها را بگیرند باید با این واقعیت کنار بیایند که منافع بازیگران در این رقابت با منافع ایالات متحده تفاوت دارد و این به نفع آمریکا نیست که در این رقابت جانب هیچ یک از طرفین را بگیرد. علاوه بر این، اگر ما نگران رفتار مخرب و بی ثبات کننده در منطقه هستیم، این عربستان سعودی است که رفتار مخرب بیشتری داشته که آشکار ترین آن هم حمله نظامی به یمن است. با این وجود، کسانی که می خواهند وزنه حمایت ایالات متحده از سعودی ها و مخالفت با ایران را سنگین تر از امروز کنند، به استدلال های ساختگی خلاقانه ای نیاز دارند.

یکی از استدلال هایی که دنیس راس ساخته این است که «سعودی ها به یمن حمله کردند چرا که می ترسیدند ایالات متحده هیچ محدودیتی را بر گسترش (نفوذ) ایران در منطقه اعمال نکند. بنا براین سعودی ها احساس نیاز کردند که خطوط خود را مشخص کنند.»

گذشته از این که این استدلال چه تفاوت فاحشی با واقعیت دارد، تاریخ روابط عربستان و یمن نشان می دهد که این استدلال تا چه اندازه غیرمحتمل است. سعودی ها مدت ها بود که از تحولات همسایه کوچک تر و فقیر تر خود در مرزهای جنوبی ناراضی بودند و دلایل این نارضایتی لزوما ارتباطی با ایران نداشت. (از طرف دیگر) حوثی ها که اکنون درگیر جنگ داخلی یمن هستند کمک هایی از ایران دریافت می کنند اما قطعا نمایندگان ایران در این جنگ نیستند: آن ها حتی بار ها توصیه ایرانی ها را برای حرکت نکردن به سوی صنعا، پایتخت یمن، رد کردند. (پس در این میان) بزرگ ترین تغییرات مربوط به رفتار تهاجمی تر عربستان سعودی با به سلطنت رسیدن ملک سلمان است. اگر سعودی ها به دنبال تعیین خطوط برای آمریکا بودند نباید به یمن حمله می کردند، چرا که اتفاقا یمن جایی است که ایالات متحده جانب عربستان را گرفته و بیشترین پشتیبانی را از حمله نظامی سعودی ها داشته است.

به یاد داشته باشید استدلال دنیس راس، گرچه غیرمحتمل، درباره روابط کلی میان سیاست یا رفتار ایالات متحده و رفتار یک دولت منطقه ای صحبت می کند. فرض بر این است که دولت عربستان به آنچه که ایالات متحده (می گوید یا) انجام می دهد حساسیت فوق العاده ای دارد و این که سیاست ایالات متحده بر رفتار دولت دیگر تاثیر زیادی دارد.

در حالی که بسیاری وقتی صحبت از ایران به میان می آید دیدگاه کاملا متفاوتی ارائه کرده و استدلال می کنند که «منشا (و علت) رفتار ایران (نه رفتار و اقدامات ایالات متحده) که کاملا داخلی است.» این یک مثال کاملا کلاسیک روان شناسی است که ما رفتار بد یا نامطلوب دیگری را کاملا به شخص مقابل نسبت می دهیم.

در حالی که بسیاری وقتی صحبت از ایران به میان می آید دیدگاه کاملا متفاوتی ارائه کرده و استدلال می کنند که «منشا (و علت) رفتار ایران (نه رفتار و اقدامات ایالات متحده) که کاملا داخلی است.» این یک مثال کاملا کلاسیک روان شناسی است که ما رفتار بد یا نامطلوب دیگری را کاملا به شخص مقابل نسبت می دهیم.

ایران معمولا به عنوان کشوری توصیف می شود که «رهبرانش مانند ما یا رهبران ما فکر نمی کنند، کسانی که هدفشان نابودی کشورهای دیگر است و کسانی که انتظار نمی رود در طول زمان میانه روی در پیش بگیرند.» توصیفاتی که سال هاست تکرار شده و شنیده شده اند.

چیزی که در این دیدگاه نادیده گرفته شده، درک این مساله است که ما در ایجاد رفتار یا سخنان طرف ایرانی، رفتار یا سخنانی که نمی پسندیم، چقدر نقش داشته ایم و چه میزان از این رفتار در پاسخ به رفتار یا سخنان ماست، رفتار و سخنانی که ایرانیان نه تنها نمی پسندند بلکه دلایل خوبی هم دارند که آنان را تهدید برداشت کنند. قطعا ایالات متحده انگیزه های لازم را برای چنین رفتاری در اختیار ایرانیان قرار داده است ـ انگیزه هایی که فرا تر از رویدادهای برجسته تاریخی چون دست داشتن ایالات متحده در کودتای ۱۹۵۳ و سرنگون کردن یک هواپیمای مسافربری در سال ۱۹۸۸ است. (با نگاهی به سخنان و رفتار دولتمردان آمریکایی) نمونه های معاصر بسیاری می توان یافت از «تاکید بر روی میز بودن گزینه نظامی» گرفته تا ادامه جنگ اقتصادی علیه ایران، جنگ سایبری، سیلی از شعارهای مملو از عداوت و دیگر نشانه هایی که از ادامه خصومت با ایران حکایت دارند.

بدیهی است که اینجا تناقض ریشه ای میان برداشت ها از رفتار کشورهای منطقه خلیج فارس وجود دارد. یک تفسیر حاکی از این است که حساسیت یک دولت (بخوانید عربستان) به رفتار ایالات متحده مسئول هر رفتار و اقدامی آن است و تفسیر دیگری که ایالات متحده هیچ نقشی در آنچه که یک دولت دیگر (بخوانید ایران) می گوید یا انجام می دهد ندارد، حتی وقتی آنچه ایالات متحده می گوید یا برخی اقداماتی که علیه آن (ایران) انجام می دهد آشکارا خصمانه است.

خیلی خوب می شد اگر رویکرد همدلانه ای که در استدلال های دنیس راس نسبت به اقدامات سعودی ها ـ حتی در برابر سیاست های این کشور در یمن وجود دارد ـ تا اندازه خیلی کمی هم در مورد ایران وجود داشت و ما به دنبال این بودیم که ایرانیان ما را چگونه می بینید و چگونه به سیاست ها، لفاظی ها و اقدامات ما پاسخ می دهند. اما متاسفانه بنا به دلایلی ـ که حتی ممکن است هیچ منطقی نیز نداشته باشد ـ بیشتر مباحث مربوط به ایران در ایالات متحده نشان دهنده عزمی راسخ برای حفظ جانبداری و طردشدگی ایران است.

 

منبع: دیپلماسی ایرانی

نظرات
آخرین اخبار