
فراتاب: تاکسی زردرنگی آرام کنار پیادهرو ترمز میکند. از پنجره نیمهبازش صدای قدیمی و گرم سیدمحمد صفایی در خیابان ساحلی میپیچد؛ همان ترانههایی که برای سالها در حافظه مردم ماندگار شدهاند. پیرمردی زیر درختهای پارک مولوی روی نیمکت نشسته. لبخند میزند و زیر لب بیتهایی را همراهی میکند. انگار هنوز صدای صفایی از دل رادیوهای قدیمی و تاکسیهای شهر به گوش میرسد.
صبح نوزدهم مرداد ۱۴۰۴ بود که آفتاب تازه بر پارک مولوی کُرد سقز افتاده بود که جرثقیل، تندیس سید محمد صفایی را آرام روی سکوی سنگی جای داد. چند قدم دورتر، مردان و زنان مسن ایستاده بودند و زیر لب بخشی از ترانههای قدیمی او را زمزمه میکردند. فرزندان صفایی در سکوت نگاه میکردند، گویی بار دیگر صدای گرم پدر را میشنیدند.
این مراسم نه فقط نصب یک مجسمه، که پاسداشت بخشی از حافظه موسیقایی کردستان بود. پرسش اصلی اینجاست که چه مسیری، از زادگاهی کوچک تا صحنههای رادیویی، از عرفان تا شهرت، صدای سید محمد صفایی را به یکی از ارکان موسیقی فولکلور کردی بدل کرد؟
ریشهها و آغاز یک مسیر
محمد احمدی، که بعدها با لقب «صفایی» شناخته شد در سال ۱۳۱۱ خورشیدی در دهستان صفاخانه شاهیندژ به دنیا آمد. کودکیاش در میان طبیعت بکر و فرهنگ غنی منطقه سپری شد؛ جایی که اشعار کردی و نغمههای محلی در زندگی روزمره جاری بودند. لقب «صفایی» احتمالاً از نام زادگاهش برگرفته شد و نشانه پیوند عمیق او با سرزمین مادری بود. از همان سالهای نوجوانی، استعداد او در آوازخوانی و حفظ ملودیهای محلی توجه اطرافیان را جلب کرد.
از خانقاه تا صحنههای موسیقی
صفایی در آغاز جوانی به جستجوی معنویت روی آورد و در خانقاه یکی از مشایخ برجسته منطقه پذیرفته شد. دف اهدایی آن شیخ، اولین ابزار جدی موسیقی او بود. محافل عرفانی و نیایشخوانی، به صدای او لحنی روحانی و ژرف بخشید. اما آشنایی با دختری از همان حوالی، که هرگز به ازدواج نیانجامید، نقطه تغییر مسیرش شد. این علاقه شخصی او را از طریقت به سوی خوانندگی حرفهای کشاند، مسیری که بعدها او را به یکی از نامهای شاخص موسیقی کُردی بدل کرد.
شکوفایی در اقلیم کردستان و بغداد
پس از ازدواج با فاطمه خضری، صفایی مدتی در اقلیم کردستان زندگی کرد. در آنجا با اجرای دف و مناجاتخوانی محبوب شد و با نام هنری «محمد گرمیانی» به رادیو بغداد راه یافت. این حضور رادیویی، فرصتی برای رساندن موسیقی کردی به شنوندگان گستردهتر فراهم کرد. صدای او، با ترکیب بداههخوانی و اجرای پر احساس، در میان موجهای رادیویی فراتر از مرزها رفت و شنوندگان کورد زبان را در مناطق مختلف با خود همراه کرد.
بازگشت به ایران و همکاری با حسن زیرک
بازگشت به ایران با کمک شکرالله خان بابان، نقطه آغاز همکاری تاریخی صفایی با حسن زیرک بود. این دو هنرمند در رادیو تهران به ضبط و اجرای مشترک پرداختند و آثاری خلق کردند که هنوز در حافظه شنیداری کردستان زندهاند. ترانههایی مانند «تنکه و تنک»، «پەپوو سلێمانی»و «هاتەو هاتەو» تنها بخشی از میراث صوتی این دورهاند که به عنوان نمونههای برجسته بداههخوانی ثبت شدهاند.
بداههخوانی؛ امضای هنری صفایی
صفایی کمتر به اشعار از پیش تعیینشده پایبند بود. او در هر اجرا، بنا به حال و هوای جمع و فضای مجلس، شعر و موسیقی تازهای میآفرید. این شیوه، ضمن حفظ ریشههای سنتی، نوآوری را به موسیقی فولکلور کردی تزریق کرد و باعث شد اجراهایش برای مخاطب همیشه تازگی داشته باشد. بسیاری از پژوهشگران موسیقی کردی، این مهارت را یکی از عوامل ماندگاری نام او میدانند.
پایان زندگی، آغاز ماندگاری
در سال ۱۳۷۲، سید محمد صفایی بر اثر سرطان در سقز درگذشت. با وجود خاموشی جسم، صدای او همچنان در کوچهپسکوچههای کردستان شنیده میشود. فرزندانش در سقز زندگی میکنند و با نگهداری آرشیو آثار و مشارکت در برنامههای فرهنگی، میراث هنری او را زنده نگه داشتهاند.
صبحدم، گروهی از پیرمردان بازنشسته به پارک مولوی آمدند. چشمشان به تندیس صفایی میافتد، قدمها کند میشود و لبخندی روی صورتشان مینشیند. یکی آرام، با صدایی خشدار، شروع میکند و شعری آشنا سقز را به ۴۰ سال پیش میبرد:
«گۆزەی هەڵگرت بۆ سەر ڕۆبار، خاتوونێ لۆرکێ...»

گزارش از اسرین نادری فعال حوزه فرهنگی و از اعضای مدرسه روزنامهنگاری فراتاب
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است
