کد خبر: 3457
تاریخ انتشار: 13 مرداد 1395 - 17:20
گفتارهایی در باب اندیشه عدم خشونت (5)
عدم خشونت و صلح دو واژه ای هستند که اغلب به جای هم استفاده می شوند در حالی که این دو، دو روی یک سکه هستند. در ابتدا باید این نکته را مد نظر قرار دهیم که صلح بیانگر هدفی نهایی است. صلح ایده آل ترین شرایط زیست بوده که هر جامعه و فردی در آرزوی آن است و یا در

گفتارهایی در باب اندیشه عدم خشونت (5)
فراتاب/ گروه اندیشه- سمیرا محتشم*: همانطور که در بخش های پیشین گفتارهایی در باب اندیشه عدم خشونت مطرح شد، فلسفه عدم خشونت پدیده ای است که در تاریخ آمیخته به خشونت بشر شکل گرفته تا چنان که پل ریکور اذعان می کند «به صورت تکلیفی برای همگان و پدیده ای تاریخ ساز درآید.» فلسفه عدم خشونت، ضمن رد تاريخ خشونت، به دنبال پايه گذارى تاريخ ديگرى است كه مبناى آن احترام و آگاهى از جایگاه فردى «ديگرى» است و شناخت این جایگاه مستلزم نوعی جهان بینی خاص اخلاقی است؛ يعنى فلسفه سياسى ای که از رابطه دوسويه دوست و دشمن خارج شده و با فلسفه اخلاق پيوند مى يابد.
اما با توضیحات ارائه شده درباره این فلسفه و بیان مختصری از اندیشه سرآمدان این فلسفه در ادوار مختلف تاریخی و جغرافیای متفاوت، شاید این سوال هنوز هم در ذهن برخی از افراد وجود داشته باشد که تفاوت عدم خشونت و صلح در چیست؛ آن هم زمانی که هر دو در پی حذف خشونت و جنگ هستند.
تفاوت عدم خشونت و صلح
عدم خشونت و صلح دو واژه ای هستند که اغلب به جای هم استفاده می شوند در حالی که این دو، دو روی یک سکه هستند. در ابتدا باید این نکته را مد نظر قرار دهیم که صلح بیانگر هدفی نهایی است. صلح ایده آل ترین شرایط زیست بوده که هر جامعه و فردی در آرزوی آن است و یا در تلاش به دست یابی به آن می کوشد. به گفته باروخ اسپینوزا صلح به معنی نبود جنگ نیست بلکه فضیلتی است که از نیروی جان مایه می‌گیرد و همان‌طور که آزادی به زندانی نبودن نیست صلح هم به نبود جنگ نیست.
این در حالیست که عدم خشونت راه را می نماید. عدم خشونت وسیله، متد و شاهراه هدایت کننده به هدف صلح است که در مسیر خود اشکالی از برابری را با عدالت اجتماعی کامل می کند. جان گلتونگ از محققان عرصه صلح مدرن معتقد است که جامعه باید معنا و صورت ایده آل خود از صلح را دریابد و این امر ممکن نیست مگر زمانی که هر شخص قادر باشد توان بالقوه روانی و جسمانی خود را به صورت کامل به دست بیاورد. در این صورت نیازهای اولیه هر شخص کاملا مشخص و بارز خواهد شد. او این نیازها را به نیازهای حیاتی-امنیتی، زیست مطلوب، هویتی و آزادی تقسیم کرده است. در شرایطی که کشمکش برای دست یابی کامل به این نیازها پایان ناپذیر است کاربرد و الزام به عدم خشونت در عرصه های شخصی و اجتماعی پدیدار می شود.
با توضیح این که عدم خشونت راهی برای دست یابی به صلح است ضروری نیست که این مفهوم را صرفا تکنیک یا ابزاری که مقتضی عرصه سیاست است، بدانیم. فلسفه عدم خشونت می تواند مستلزم دربرداشتن فلسفه حیات باشد. این فلسفه زندگی افراد را ملزم به حرکت در مسیر ایده آل صلح کرده و می تواند به هر دو مفهوم صلح –صلح مثبت یا منفی- بیانجامد. صلح منفی به شرایطی اشاره دارد که خشونت وجود ندارد در حالی که صلح مثبت در تلاش است تا همه عناصر و عوامل منجر به خشونت را به شکل موفقیت آمیزی از بین ببرد. صلح مثبت به معنای کاهش استفاده از ابزارهای خشونت و درک ساختارها و ارزش هایی است که شخص را قادر می سازد به تجربه جدیدی از نیازهای هستی شناسانه خود دست یابد بدون این که ظرفیت های سایر افراد جامعه را با خود مقایسه یا در شرایط مشابهی قرار دهد. از سویی دیگر مفهوم صلح را نباید با آتش بس یکسان دانست. آتش بس به وضعیتی اطلاق می‌شود که در آن طرفین درگیر در یک مناقشه به صورت یک طرفه یا دو طرفه تحت شرایط خاص از جنگیدن دست می‌کشند. صلح به معنای پایان دادن به مناقشه و قطع جنگ است. برای بازگشت به وضعیت جنگ اعلان جنگ از یکی از طرفین الزامی است. رسیدن به صلح در یک جنگ به طور کلی به دو روش میسر است. جنگیدن و وادار کردن طرف مغلوب به پذیرش صلح خود یکی از راه‌های رسیدن به صلح است که به صلح رومی معروف است. راه دیگر رسیدن به صلح با کمک مذاکرات سیاسی و یا فعالان صلح است.
عدم خشونت به عنوان یک فلسفه، بیانیه ای را تدارک می بیند که از طریق آن هر شخصی می تواند ساختار زندگی خود را جستجو کند، هویت خود را بیابد، به زندگی خود معنا بدهد و به ساختن جامعه ای بر اساس صلح مثبت کمک میکند.
راه های دست یافتن به صلح
به جز عدم خشونت راه های دیگری نیز وجود دارند که افراد معمولا از آن راه ها برای دست یابی به صلح استفاده می کنند. در عرصه عمومی و سپهر عرفی جامعه مردم شیوه های قانونی، نهادی، دیپلماتیک و رسمی و مبتنی بر دیالوگ را مورد استفاده قرار می دهند. هریک از این روش ها برمبنای آداب و سنن جامعه انتخاب و رفتار می شود و در مواردی بخشی از پیامدهای رفتاری گروه های حاکم بر جامعه است. در سپهر عمومی از نظر تئوریک، این رفتارها رابطه مستقیم اندکی با خشونت بدنی دارد اما می تواند ارتباط زیادی با خشونت فرهنگی، ساختاری و روانشناسانه داشته باشد.
زمانی که پاسخ عرفی جامعه در شرایط دشمنی و تخاصم از فراهم کردن یک راه حل رضایت بخش ناتوان باشد، مردم به طور عمومی باور می یابند که تنها دو گزینه برای غلبه بر آن یا پذیرش شکست و متوقف ساختن خشونت پیش روی خود دارند. تلاش های متفاوت در دوره های مختلف حیات بشر منجر به متجدد ساختن خشونت از طریق مفاهیمی مثل تئوری جنگ، قوانین بین المللی و حقوق شهروندی شد که بر تجربه اشخاص در کاربرد قدرت تحمیل می شود.
قرن گذشته و حاضر تجربه خشونت در مقیاس و میزان بالایی را داشته اند. قرن بیستم خون بارترین تجربه های بشری را در خود گنجانده است و قرن حاضر به طرز روزافزونی در دور باطلی از خشونت و کشتار گرفتار شده است. امروز بشر بیش از هر مقطع تاریخی دیگری نیاز به شناخت راه های صلح و نهادینه سازی اندیشه عدم خشونت دارد.

* دانشجوی دکترای اندیشه سیاسی

بازنشر مطالب با ذکر منبع (فراتاب) بلامانع است.

 

نظرات
آخرین اخبار