فراتاب – گروه اندیشه: گفتن و نوشتن در مورد اندیشمندان و بازگویی اندیشههایشان به مفهوم تصدیق تام و تمام اندیشهها و باورهایشان نیست؛ اما سکوت در برابر بزرگانسانهای تاریخ و نگفتن از اندیشهها و بزرگیهایشان نوعی خیانت به تاریخ و بشریت محسوب میشود؛ به ویژه آن گاه نویسندهای به هر دلیلی موانعی در برابر انتشار اندیشههایش موجود باشد. در این یادداشت مختصر بر آن نیستم تا شخصیت علمی و انقلابی نوال السعداوی را از زوایای مختلف واکاوی کنم و سنجش و نقدی بر آرای ایشان داشته باشم که این امر علاوه بر مطالعاتی جدی بر کتب ایشان، زمان زیادتری را میطلبد، صد البته ناگفته نماند که خیلی از نظرات ایشان قابل نقد جدی هستند که چنانچه عمری باقی بود در برنامهای که برای بررسی و نقد تفکر متفکران عرب در دست تهیه دارم نوال سعداوی نیز جزء این متفکران خواهد بود.؛ لذا برای این یادداشت بر آن شدم تا علاوه بر آوردن مختصری از بیوگرافیاش، کوتاه گفتههای خودش را ذکر کنم تا خواننده خود در مورد آرا و نظریاتش اندیشه کند و قضاوت نماید. در این خاورمیانه و در مصر هر از چندگاهی اندیشمندی زن یا مرد ظهور میکند و شهرتش به آفاق میرسد. مصر یکی از عجایب هفتگانه را در خود دارد که اهرام ثلاثه باشد اما حقیقت این است که مصر با اندیشمندانی چون نجیب محفوظ، یوسف السباعی، نوال سعداوی، نصرحامد ابوزید، توفیق الحکیم، طه حسین، جمال الغیطانی، فاروق شوشه و ... بیشتر عجیب به نظر میرسد. کشوری که زادگاه بزرگانی میشود که مهر اندیشهی خود را بر جبین تاریخ میزنند.
زندگینامه نوال سعداوی در یک نگاه
نوال سعداوی در 27 اکتبر 1931 در روستای کفر طحله نزدیک قاهره متولد شد.او، پزشک، روانپزشک، منتقد، نویسنده، رماننویس و مدافع حقوق بشر و به ویژه حقوقزنان بود. در دسامبر 1954 از دانشکده پزشکی دانشگاه قاهره فارغ التحصیل شد و بعدها از دانشگاه کلمبیای نیویورک متخصص بیماریهای قفسه سینه شد و بر زبانهای فرانسه و انگلیسی هم تسلط تام داشت. در سال 1955 به عنوان پزشک ویژه در قصر العینی کار میکرد سپس بخاطر آرا و نظریات و نوشتههایش توسط وزیر بهداشت برکنار شد و با دکتر شریف ختاته پزشک و رمان نویس مارکسیست ازدواج کرد که در دوران جمال عبدالناصر به دلیل تقابل ناسیونالیسم ناصری در مقابل عدالتخواهی مارکسیستی زندانی شد. در سال 2020 مجلهی تایم او را به عنوان یکی از صد زن سال معرفی کرد. او در 21 مارس 2021 پس از زندگی که تقریبا تمامی آن، مبارزه بود و بیشتر از سی جلد کتاب نوشت، درگذشت.
نوال سعداوی در 1 سپتامبر 1981 در دوری ریاست جمهوری سادات زندانی شد. به خاطر نظریات و تالیفاتش تبعید شد و از طرف اسلامگرایان مسائلی همانند قیمومیت و وصایت را برای جدایی بین او و همسرش علم کردند. همچنین تهمت تحقیر ادیان را به او نسبت دادند آن چنان که اسمش در لیستی قرار گرفت که به لیست مرگ، در بین گروههای اسلامی موسوم بود و به مرگ تهدید شد اما این نویسنده به حق دلسوز انسانیت و به ویژه زنان و دختران است، زنانی که در جامعهی تا گلو مردسالار مشرق زمین به انواع آزارها و اذیتها شکنجه میشوند، شکنجههایی که اغلب مرئی نیستند و این نوال است که در کتابهایش و به ویژه کتاب «الوجه العاری للمرأة العرب» چهرهی عریان زن عرب، که به فارسی هم برگردانده شده این شکنجههای مرئی و نامرئی را بر ملا میکند و به حکومت و جامعه هر دو میتازد که این رفتارها و نگاههای اغلب ناانسانه را به نسبت زنان حذف کنند و تا خواننده خود این کتاب را نخواند، متوجه نخواهد شد که این زن نویسنده چقدر آدم بزرگی است و چقدر به انسانیت خدمت کرده است.
نقد بیپرده جهان سرمایهداری
مبارزه او نه صرفا با نگاه غلط اغلب جامعه به نسبت زنان، بلکه مبارزه با دنیای سرمایهداری هم هست که بخشی بزرگ از سرمایهاش را از راه بردگی جنسی و به فحشا کشاندن زنان به دست میآورد. آن گاه که میگوید: «در جامعه نیاز اقتصادی زن را کم اهمیتتر از نیاز جنسی مرد ارزیابی میکنند، نیاز ارباب به استراحت و تفریح حیاتیتر است تا نیاز نوکر یا برده به غذا و خواب. نیاز طبقات حاکم به تلویزیون رنگی قویتر است تا نیاز روستاییان به آب آشامیدنی پاک، نیاز یک مرد به لذت جنسی بسیار با اهمیتتر است تا نیاز همسرش به غذا و مراقبتهای پزشکی و یا حیاتیتر است از نیاز یک روسپی از زندگی بریده به یک قرص نان و یا پوششی برای پوشانیدن اندام» عمق اندیشههایش بیشتر نمایانده میشود. او مشکلات زنان را در اغلب جوامع از مشرق تا مغرب حتی در روند تاریخی بررسی میکند و نادیدهها و ناگفتهها را بر ملا میکند. وقتی در مورد اصول اولیهی عشق و شرف میگوید: هیچکس نباید دیگری را به اسارت خود در آورد. ستم یک ثروتمند به مستمند قرابتی با شرافت ندارد و جوهر رابطهی یک زن با مردی که او را چون مایملک خود در تملک گرفته است، هرگز نمیتواند شرافتمندانه باشد. شرف یعنی عدالت و برابری در حقوق انسانها و عشق شرافتمندانه عشقی است که بر مبنای عدالت و برابری باشد، میفهمی که همهی زوایای موضوع را با عینک تیزبینش نمایانده است.
آن گاه که به خزعبلات و اراجیف دنیای سرمایهداری هم میپردازد چنین میگوید: «جامعه تمامی تلاش خود را به کار میبندد تا به زن بقبولاند که او چیزی بجز یک پیکر یا پوسته صرفا جسمانی نیست که میباید تحت مراقبتهای دقیق قرار گیرد. روزنامهها، مجلات و آگهیهای تبلیغاتی با زن چون اندامی نیازمند ماساژ دائمی با کرمهای گوناگون و یا چون لبی محتاج رنگآمیزی با ماتیکهای خوشرنگ برخورد میکنند؛ اما حتی همین پوستهی خارجی و این چهرهی جسمانی بیرونی زن عرب به او تعلق ندارد که به میل خودش به آن بپردازد. تصمیم این که زن چگونه بنماید با دیگران است، با صاحبان صنایع کالاهای مصرفی زنان در پایتختهای بزرگ اروپا و آمریکا.» یک زن متجدد در بغداد، قاهره یا تونس، لباسهای مورد پسند خودش را نمیپوشد؛ بلکه لباسهایی را میپوشد که سلاطین سرمایهدار مد در پاریس و یا نیویورک مناسب تن او میبینند. تولید سرمایهداری انگیزهای جز تولید سود به هر نحو ممکن برای صاحبان سرمایه ندارد.
نیازهای حیاتی مردم رنج دیده برای آنها فرع است مگر اینکه استمرار چرخه ی ماشین سود ساز آنان باشد، در نتیجه اغلب کالاهای خاص زنان تجملی هستند و از ضروریات تودههای معمولی و رنجبر ممالک عربی نیستند. آیا میتوان پذیرفت میلیونها زنی که در مزارع و کشتگاههای ممالک عربی کار میکنند و بوی عرق در هیچ ساعتی از شبانه روز آنان را رها نمیکند، برای خوشبو شدن نیاز به اسپریهای ضد عرق دئودورانت داشته باشند؟ او زیباتر از همهی مطالبش این رسوایی نوین جهان غرب را برملا میکند و در تحلیل دقیق و موشکافانهی جهان جدید غربی، نگاه کثیف و غیرانسانی آنان را هم به نسبت زنان برملا میکند. حقا که او کم نظیر بوده و خواهد بود. برای بهتر آشنا شدن خوانندهی ایرانی با افکارش، برخی از مهمترین نظریاتش را ذکر میکنم:
40 نکته از آرا و اندیشههای نوال سعداوی
- مسلمانان باید در برخی از رفتار و افکارشان در قبال زنان تجدید نظر کنند.
- با لهجهی مصری میگوید: چرا مردان بر زنان قیمومیت و برتری دارند؟ آیا معقول است یک مرد نادان بر یک زن دانا مثلا یک زن پزشک برتری داشته باشد؟ و وقتی زن مخارج مرد را بدهد در مقابل چه چیزی مردان باید برتری داشته باشند؟ یعنی چه مردان بر زنان قیمومیت و برتری دارند؟ آیا معقول است مرد نادانی بر زنی که مدرک پزشکی دارد قیمومیت و برتری داشته باشد؟ و وقتی زن خرج مردش را بدهد، برتری و قیمومیت مرد در چیست؟
- شریف ختاته پدر فرزندم هست. او مردی مارکسیست و آزادمنش بود که زندانی شد. با او 43 سال زندگی کردم و به همه گفتم: این مرد تنها مرد فیمینیست بر روی کرهی زمین است. بعد از آن به طلاق مجبور شدم، دروغگو بود و با زن دیگری ارتباط داشت؛ مشکلات مردی که سرشت پدر بودن دارد، کتابهایی را در مورد مساوات مرد و زن نوشته سپس به همسرش خیانت کرده. من مطمئنم 95 درصد مردان این چنیناند.
- پزشکی کالا نیست و موفقیت مال و شهرت نیست. پزشکی این است که به هرکسی که محتاج سلامتی است؛ سلامتی بدهیم. موفقیت آن است که آن چه را که داریم به دیگران نیز بدهیم.
- انسان در زندان از گرسنگی یا گرما و سرما یا شکنجه یا بیماریها و حشرات نمیمیرد؛ بلکه انسان در انتظار میمیرد؛ انتظار، زمان را به نازمان و هستی را به عدم و معنی را به نامعنی مبدل میکند.
- امید انقلاب است و آواز خواندن کبوتر آزاد.
- تعداد زنان و دخترانی که به خردشان اهمیت میدهند، پدیدهای موجود در جامعهی عربی است. که پدیدهای است بر این که زن ناقصالعقل است، دلالت نمیکند؛ بلکه بر این دلالت میکند تربیتی که دختر از زمان بچگی یاد گرفته از او زنی ناقصالعقل میسازد.
- علامتی براشتباه و عقبماندگی است که زنان در زندگیشان به خاطر آوردن بچه احساس سعادت و رضایت کنند. کار، ضرورتی انسانی است؛ اما زاد و ولد کارکردی زیستی است که همهی موجودات زنده ازآمیب ها تا میمون ها آن را انجام می دهند.
- انسان کرامتش را از دست میدهد آن گاه که نمیتواند به خود ببخشد.
- آن چه که مرا حمایت میکند کارم هست آن چه مرا قوی میکند کارم، تولیدم و عقلم هست و همسر نیست. همسر حمایت نمیکند او آماده است که به خاطر عصبانیت مرا رها کند. مردان دوست نمیدارند مگر زنی را که آزارشان میدهد.
- مرد کاملی را میخواهم آن چنان که در خیالم هست و عشق کاملی را میخواهم آن چنان که در عمق وجودم هست و از چیزهایی که می خواهم اندکی تنازل نمیکنم هرچند که ناامیدیام طولانی شود یا همه یا هیچ. این اصل من است هرگز نیمهی چیزی را قبول نمیکنم.
- آزادی من در سلولهای ضعیف اندامم حاصل نمیشود و محدودیتهای من ناشی از ترس بر بکارت نازکی نیست که توسط یک ضربهی تصادفی از هم گسیخته میشود و دانش و علم آن را بخیه میدهد، محدودیتهایم را خودم قرار دادهام آن گاه که قیود میخواهم و آزادی را با ارادهام عملی میکنم آن چنان که آزادی را فهم میکنم.
- برای انسان بهتر این است که با زندگانی مطلقا بدون معلومات روبهرو شود. تا این که با معلومات خطایی که فطرت و هوش طبیعیاش را زایل میکند، روبهرو شود.
- ستم به زن در خانهاش همان مانع اصلی در مقابل مشارکت او در زندگی سیاسی است.
- زن چون دولت است اگر متکی به مال خودش نباشد تصمیمش دست خودش نیست.
- نجابت در لحظهی عشق ورزیدن چه قبیح است و عقل در لحظهی جنون چه زشت.
- ما به مصرف این رسانه و این تاریخ دروغین عادت کردهایم و دیگر توانایی تشخیص مسائل جوهری را از مسائل پیش پا افتاده نداریم. این نوع از شناخت کاذب ما را معتاد کرده است آن چنان که بنگ و هروئین جوانان مارا معتاد می کند.
- انقلابها در خفا رخ نمیدهند انقلاب و نوشتن هردو خفا و راز را نمیشناسند، قفل کشو را بشکن و در روشنایی بنویس خشمگین شو؛ انقلاب کن و آرام نگیر.
- چنان سخن گویند که انگار رئیس حکومت، مسئول شر و مشکلات نیست او فقط در برابر خیر مسئول است.
- نگاه ضعف و نیاز اغوایم کرد و ندانستم انسان ضعیف زیر پوستش چندین عقده و صفات پست را پنهان می کند که انسان قوی خود را از آنها برتر میداند.
- هرچند که به مشکلات زندگیمان بیشتر نگریستم، بیشتر قانع شدم به این که ما نیاز بیشتری به عشق و مهربانی داریم. عشق زندگی را با احساساتی که در ما بر میانگیزد، مقبول میسازد. مهربانی زندگی را با نرمی و صفایش، لطیف میکند.
- محرومیت، تار و رشتههای عصبی مارا محکم میکند و میتوانیم بر این تاریخ بنوازیم اما سیری و رضایت کامل، آن ها را سست میکند و ملودیای نمیتواینم تولید کنیم.
- زنی که زن طبیعی نامیده میشود، همان زنی است که در کشتن وجود حقیقی خودش موفق شده، اصل همان زنانگی است.
- گفتند: تو زن وحشی و خطرناکی هستی! چون من درباره حقیقت صحبت میکنم و صد البته که حقیقت وحشی و خطرناک است.
- شرافت انسان چه زن و چه مرد به صداقتش است. صدق اندیشه و صدق احساس و صدق کردار؛ انسان شریف آن است که زندگی دوگانه را نمیزید؛ یکی پنهان باشد و دیگری آشکار.
- من نمیخواهم زن را به دلایل بیولوژیک تمجید کنم، آن چنان که نمیخواهم او را به دلایل بیولوژیک تحقیر هم بکنم. زن نه فرشتهای مقدس است و نه ابلیس و نه معمایی مبهم! زن انسانی است که شایستگی کامل انسان بودن را هم چون مرد دارد و شایسته است که خودش مسئول آزادی اش باشد آن گونه که مرد مسئول آزادی اش هست چه در زندگی متاهلی و چه در حیات سیاسی و ارتباطات بین المللی و لازم است که قانون در هر دولتی این مسئولیت سیاسی و اخلاقی را هم زمان باهم ثبت کند.
- در مدرسه عبارات متضادی را خواندم: سعاد جارو میکند و احمد درس میخواند. زینب آشپزی میکند و سعد مینویسد. بعدها مبارزه کردم تا از بند جارو و آشپزی آزاد شوم و حق خواندن و نوشتن را برای زن بگیرم.
- ای زن مثل هیچ کس مباش بلکه مثل خودت باش. از کودکی دختر کوچک را چنان تربیت میکنند که فقط جسم هست و در طول حیاتش به جسمش مشغول میشود و نمیداند عقلی هم دارد باید آن را رشد دهد. بزرگترین گناهم این است که من زنی آزادهام و در زمانی که در آن فقط کنیز و برده را میخواهند با عقلی متولد شدم که تلاش بر لغو بردگی زنان دارد.
- زنان با خونشان بهای عیب و ننگ را میپردازند؛ زیرا اگر مرد اگر چه زن را غصب کند برایش ننگ نیست. مرد اگر خیانت هم بکند شرافت دارد و خون مرد اگر ریخته شود خونبها و فدیه دارد. اما خون زن فدیه و خونبها و انتقام ندارد.
- تبدیل زنان به کالایی که با نام ازدواج فروخته و خریده میشود نوعی از فاحشگی و روسپیگری روپوش شده با روپوش مشروعیت کاذب است.
- شناخت، برانگیختن عدم رضایت در وجود انسان است تا برای تغییر زندگیاش به شکل بهتری کار کند و اگر عدم رضایت نبود انسان پیشرفت نمیکرد و زندگیاش چون زندگی حیوانات بود و حیوانات احساس به عدم رضایت و نگرانی نمیکنند به همین خاطر حیاتشان را به زندگی بهتری تغییر نمیدهند.
- وقتی که چیز زیبایی را در دیگران میبینی آن را برایشان بگو، این از وقتتان چندین ثانیه وقت میگیرد تا آنان را از امر زیبایشان با خبر سازی؛ اما امکان دارد با این گفتن شما، آنان این زیبایی را در طول زندگی ادامه دهند.
- آسان است که یاد بگیریم چگونه شلیک کنیم و بکشیم اما سخت است یاد بگیریم چگونه زن را احترام بگیریم؟
- جامعه میتواند اعتراف بکند به این که زن میتواند برتر باشد و نبوغ پیدا کند بدون این که به مرد تبدیل شود. برتری و نبوغ از نگاه جامعه صرفا صفت مردان است، وقتی که زنی نبوغش را واقعا و بدون شک و شبههای آشکار کرد، جامعه به نبوغش اعتراف میکند و شخصیتش را به مثابهی زن از او میگیرد و او را به جنس مردان پیوند میدهد.
- و چقدر واژهی مرد به من حمله کرده، وقتی که در تحصیل یا کارم برتری پیدا کردم یا وقتی به وعدهام عمل و وفا کردم؛ گفتند مرد است؛ انگار زن نه سخنی دارد و نه قرار هست به وعدهاش عمل کند.
- هرگاه سریع و با کفشهای پاشنه دویدم، گفتند مرد است انگار که زن باید کُند و به تنبلی راه برود و بر کفش پاشنه بلند بچرخد. وقتی ورزش کردم و عضلات بدنم قوی شد گفتند مرد است انگار زن باید عضلاتش ضعیف باشد و جسمش نحیف، فوت مردی او را به زمین میزند و استخوانهایش زیر دست سنگینش خرد میشود.
- آیا امکان دارد مردی بفهمد که زنی هست میتواند در مورد او تحقیق کند و در موردش پرسوجو کند سپس او را برگزیند؟ نه؛ مرد عادت کرده است که تنها او حق آزمایش و انتخاب دارد، زن چارهای ندارد جز این که مردی را قبول کند که او را برگزیده است؟ غرور از مرد، انسان احمق درست کرده است.
- گاهی مرد متمرد و سرکش یا انقلابی، قهرمانی ملی میشود که مردم او را احترام میگیرند اما زن انقلابی متمرد برای مردم غیرطبیعی و نادرست یا ناقص است و در زنبودگیاش نقصان است! چرا که حق انقلابی بودن و تمرد را ندارد.
- من بین آزادی زن و وطن، جدایی نمیبینم.
- این مرد که خواهر خطاکارش را سر میبرد همان کسی نیست که با خواهران مردان دیگر خطا میکند؟ آیا این گرگی که دختر بچهی پاکی را گول میزند همان کسی نیست که دخترش را زندانی و زنجیر کرده؟ این مردی که به همسرش خیانت میکند همان کسی نیست که همسرش را سر میبرد؟ آیا این زن که به مردش خیانت میکند همان زنی نیست که شایعهها را در مورد زنان رواج میدهد؟ این جامعهای که آوازهای عشق و دوست داشتن را پخش میکند همان جامعهای نیست که دار اعدام را برپا میکند برای کسی که به دام عشق و دوستی افتاده است؟ دلم برای همهی این مردم میسوزد همزمان هم قربانی هستند و هم جلاد!
نویسنده دکتر محمد یعقوبی پژوهشگر ارشد حوزه ادبیات عرب
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است