کد خبر: 9104
تاریخ انتشار: 20 دی 1397 - 11:54
استفان والت
اگر توافقی میان مفسران مختلف سیاست آمریکا وجود داشته باشد، این است که دونالد ترامپ تهدیدی ویژه برای نظم مبتنی بر رهبری ایالات متحده است که ظاهرا از سال 1945 به اجرا گذاشته شده است.

فراتاب- گروه بین الملل: رؤسای جمهور آمریکاییِ پسا جنگ سرد می توانستند مسیری را طی کنند که به دونالد ترامپ ختم نشود.

 

بحث تکراری تفسیر سیاست خارجی از سال 2016 ، وضعیت پیشین و آینده نامشخص نظم به اصطلاح لیبرال بوده است. مسئله برخی از نویسندگان وجود دائمی نظم لیبرال و یا به چالش کشیدن ویژگی‌های خاص این نظم است، در حالی که دیگران به دفاع از دستاوردهای گذشته خود می اندیشند و بابت نابودی احتمالی آن افسوس می‌خورند. با این حال، اگر توافقی میان این مفسران مختلف وجود داشته باشد، این است که دونالد ترامپ تهدیدی ویژه برای نظم مبتنی بر رهبری ایالات متحده است که ظاهرا از سال 1945 به اجرا گذاشته شده است. برخی معتقدند که اگر هیلاری کلینتون رئیس جمهور می‌شد، ایالات متحده ملت ناگزیر (یگانه) باقی می‌ماند که جهان را به سمت آینده امن و بی‌خطر هدایت می‌کرد و عناصر نظم مبتنی بر قانون رونق می یافت و یا دست کم صدمه نمی دید.
هیچ تردیدی وجود ندارد که ترامپ برای دموکراسی، حقوق بشر، حاکمیت قانون یا دیگر اصول لیبرال کلاسیک ارزش کمی قائل است و به نظر می رسد که وی بی‌توجهی ویژه‍‌‌‌‌‌‌‌ ای به شرکای دموکراتیک آمریکا داشته و همچنین نقطه ضعفی برای خودکامگان است. اما این اشتباه است که او را به عنوان تنها یا مهم ترین عامل تکانه‌های مصیبت‌آمیز نظم رهبری آمریکا بدانیم. در حقیقت، بذر مشکلات کنونی ما مدت ها قبل از اینکه ترامپ وارد عرصه سیاسی شود،کاشته شد و به جهت تصمیمات سیاست خارجی دولت های قبلی بیل کلینتون، جورج بوش و باراک اوباما در مسیر خوبی (رشد) قرار گرفته!
فکر کنید؛ ربع قرن از شروع نظام تک قطبی گذشته است. پس از پیروزی بر اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده توانست خودش را بالا بکشد، یک دور پیروزی بزند و استراتژی بزرگ که برای جهان بدون رقیب قدر مناسب بود را اتخاذ کند. واشنگتن با امتناع از انزواگرایی، توانست از قیدوبند مناطقی که به حمایت کامل ایالات متحده نیاز نداشتند، خود را رها کرده و ردپای نظامیش را کاهش دهد؛ درحالی که در یکسری نقاط کلیدی که ضروری هستند آماده به اقدام است. این اقدامات متحدین توانمند ما را مجبور به پذیرش مسئولیت بزرگ مشکلات منطقه ای می‌کند؛ در حالی که ایالات متحده بر نیازهای مبرم داخلی تاکید می‌نمود. تحقق"رویای آمریکایی" بسیار واقعی در خانه به دیگر کشورها نشان می‌دهد که چرا ارزش های لیبرالی، دموکراسی، بازارهای آزاد و حاکمیت قانون ارزش تقلید کردن داشته‌اند.
با این وجود، این جایگزین معقولانه به سختی در محافل رسمی مورد بحث قرار گرفت. در عوض، هر دو احزاب دموکرات و جمهوری خواه به سرعت در پشت استراتژی بلندپروازانه «هژمونی لیبرال» متحد شدند که به دنبال نشر بیشتر و دورتر ارزش های لیبرال بود و معتقد بودند که جهت و مسیر پیشرفت در گذشته آنان بوده و شیفته تصوری از آمریکا به عنوان تنها ملت یگانه در جهان، از قدرت خود برای سرنگونی دیكتاتورها، گسترش دموكراسی، تحریم دولت های به اصطلاح سرکش استفاده کردند و تا حد ممکن بسیاری از كشورها را تحت لوای نهادهای امنیتی آمریکا آوردند. در واقع، تا سال 2016 بیش از هر زمان دیگری در تاریخ بین الملل،آمریکا به طور رسمی متعهد به دفاع از بسیاری کشورهای خارجی شد.


ممکن است که رهبران آمریکا بهترین نیت ها را داشتند، اما استراتژی که آن ها دنبال می کردند، اغلب شکست خورده بود. امروزه روابط با روسیه و چین بدتر از هر زمان دیگری پس از جنگ سرد است و بار دیگر دو غول آسیایی علیه ما تبانی کردند. امید است که راه حل دو جانبه بین اسرائیل و فلسطینی ها به سرعت ایجاد شود و بقیه خاورمیانه تقسیم شود؛ همانطور که تاکنون اینطور بوده است.کره شمالی، هند و پاکستان تسلیحات هسته ای را آزمایش کرده و ذخایر هسته ای خود را گسترش داده اند، در حالی که ایران از ظرفیت غنی سازی صفر در سال 1993 به سمت تبدیل شدن به یک دولت هسته‌ای رفته‌است. دموکراسی در پهنه گیتی در انزواست؛ خشونت افراط گرایان در بسیاری جاها فعالانه پیداست؛ اتحادیه اروپا در حال تلو خوردن است و مزایای نامتوازن جهانی شدن، یک واکنش قدرتمند علیه نظم اقتصادی لیبرال که ایالات متحده آن را ترویج می‌کرد، ایجاد کرده است.تمام این روندها مدت مدیدی پیش از آنکه ترامپ رییس جمهور شود، به خوبی پیش رفتند. اما اگر ایالات متحده مسیر دیگری را انتخاب می‌کرد، بسیاری از آن ها کمتر محتمل بود و یا کمتر بیان می‌شد.
در اروپا، ایالات متحده می توانست آژیر گسترش ناتو را محدود کرده و با اصل "مشارکت برای صلح"، مجموعه ای از تدابیر امنیتی که روسیه را نیز شامل می‌شد، می توانست به تدریج حضور نظامی خود را کاهش داده و امنیت اروپا را به اروپایی ها محول کند. رهبران روسیه احساس مورد تهدید واقع شدن ندارند، نمی‌خواهند جنگی با گرجستان داشته و یا کریمه را تصاحب کنند و به هیچ وجه دلیلی برای دخالت در انتخابات 2016 ایالات متحده نداشتند. به موازات اتحادیه اروپا که نقش امنیتی بزرگتری را بر عهده گرفته، دولی چون لهستان و مجارستان ممکن است تمایل کمی به اقتدارگرایی تحت پوشش تضمین امنیتی ایالات متحده داشته‌باشند.
یک ایالات متحده خردمند به عراق و ایران اجازه می‌داد به جای تلاش جهت"مهار دوگانه" در خلیج فارس، یکدیگر را کنترل و چک کنند و بدین ترتیب نیازی به نگه داشتن خیل نیروهای آمریکایی در عربستان سعودی پس از جنگ خلیج فارس نبود. اگر واشنگتن این حمایت را نیز از اسرائیل و تشکیلات خودگردان فلسطین در هر دو سوی انجام می‌داد، فرآیند مداومی به سمت دو حکومت برای دو ملت ایجاد میشد؛ دو منشا اصلی انزجار مرگبار اسامه بن لادن ازآمریکا که محتملا مسبب حملات یازده سپتامبر بود، از بین می‌رفت. بدون حوادث یازده سپتامبر، ما مطمئنا عراق و یا افغانستان را اشغال نمی‌کردیم؛ بدین ترتیب چند تریلیون دلار و هزاران نفر آمریکایی و حیات خارجی حفظ می‌شد، دولت اسلامی هرگز پدیدار نمی‌شد و بحران پناهندگان و حملات تروریستی که بیگانه هراسی دست راستی در اروپا را تغذیه می‌کند؛ به قدر مکفی کمتر می‌شد.
ایالات متحده ‌ای که کمتر از جنگ در خاورمیانه پریشان و منحرف شده بود، می توانست سریع تر برای مقابله با جاه طلبی های رو به رشد چین اقدام کند و منابع بیشتری را جهت به انجام رساندن این مهم در دسترس داشت. در عوض این تصور ساده‌لوحانه که چینِ در حال رشد بالاخره دموکراتیک خواهد شد و خواهان پایبندی به قوانین موجود بین المللی می‌شود، ایالات متحده می توانست ورود پکن به سازمان تجارت جهانی را در ابتدا مشروط به خودداری از اقدامات تجاری یغماگرانه و همینطور ایجاد بنیان قانونی بسیار موثرتر در خانه (چین)که شامل حمایت از مالکیت معنوی باشد،کند.
افزون بر این، توجه بیشتر به این که چگونه منافع جهانی شدن توزیع شده ‌بود، نابرابری را در ایالات متحده کاهش می‌داد و تضادها و قطبیت را که کشور را از هم متلاشی می‌کند؛ تعدیل می‌کرد و همانطور که رزلا زیلنسکی در مقاله اخیرش در امور خارجی اظهار می کند تامین مالی جنگ های خارجی با قرض گرفتن پول (به جای افزایش مالیات)، اجازه می‌دهد که ثروتمند آمریکایی شدن آسان شده وحتی بدان ها اجازه می دهد تا با قرض دادن به دولت فدرال کسب سود نموده و تناقضات اقتصادی موجود را تشدید می‌کند. به این ترتیب، یک استراتژی بزرگ و جاه طلبانه باعث نابرابری اقتصادی شد.
در نهایت، یک استراتژی بزرگ بسیار محدود شده، رهبران ایالات متحده آمریکا را به استفاده از شکنجه، انتقادات غیرعادی، قتل های هدفمند، نظارت الکترونیکی غیرمجاز و بیجا و خیانت‌های دیگر به ارزش های بنیادی آمریکا وسوسه نخواهدکرد. این امر همچنین باعث از دست دادن تریلیون‌ها دلار شد که می توانست در اموری چون تقویت نیروهای مسلح ما، فراهم کردن مراقبت های بهداشتی بهتر برای شهروندان آمریکایی، بازسازی زیرساخت های زوال‌یافتهآامریکا، سرمایه‌گذاری در آموزش کودکان ابتدایی و یا تقلیل کسری مداوم بودجه، خرج شود.
جهت وضوح مطلب: گفتن این که استراتژی ما اغلب قصور و شکست داشته بدین معنی نیست که بگوییم ایالات متحده در همه چیز شکست خورده است و یا اظهار این که جهان امروز آن چه رهبران ایالات متحده به طور متفاوتی برمی‌گزینند، تکمیل و تایید کند. اما هنگامی که کسی به دنبال دستیابی آن چه هژمونی لیبرال ساخته شده است، باشد؛ شکی نیست که رویکرد متفاوت ایالات متحده و بسیاری دیگر از کشورها را امروزه در شکل بسیار بهتر قرار داده است و نظم لیبرال که اکنون بسیاری از حفظ آن مستاصلند در شکل و شیوه بسیار بهتر خواهد بود.
تصور مزیت دیگر غیر محتمل نیست؛ اینکه ترامپ رییس جمهور نباشد. برگردید به 2016، زمانی که او سیاست خارجی ایالات متحده را یک «فاجعه تمام وکمال» نامید، بسیاری از آمریکایی ها اظهارات او را تایید کرده و به او رای دادند. متأسفانه، دمدمی مزاجی و متلون بودن و بی کفایتی و هدایت جنگجویانه وار امور خارجی به دست وی تنها موجب محبوبیت و نفوذ کمتر آمریكا بدون تقلیل بار مسئولیت جهانی شده‌است. ایالات متحده هنوز هم "در حال ملت سازی" است، هنوز در مناطق پرت و دور افتاده می جنگد، هنوز هزینه زیادی برای دفاع از هشت نیروی نظامی بزرگ (در رده بعد از خودش) صرف می‌کند و هنوز هم به متحدین ثروتمند متعدد خود اعانه می‌دهد.
مدافعان نابخردی گذشته ما، اکنون برای اکراه و بی‌میلی آمریکا در حمایت استراتژی جهانی خودسرانه که ناامیدی و محرومیت را منجر می‌شود؛ افسوس می‌خورند اما عموم مردم برای رد یک رویکرد جهانی که مکررا شکست خورده دلیل زیادی دارند و طالب جایگزین بهتری هستند. بعضی از رای دهندگان به اشتباه اعتقاد داشتند که می‌توانند آن را از ترامپ دریافت کنند، اما او چنین چیزی را تحویل نداده و تقریبا به طور مشخصی قصد آن را ندارد. سوالی که باقی می ماند: چه چیزی و چه کسی می‌خواهد این امر را تقبل کند، قبل از این که مردم آمریکا سیاست خارجی بسیار محدود شده خود را که مایل و سزاوار آن هستند، بگیرند؟


نویسنده: استفان والت / منبع: foreignpolicy.com 

برگردان به فارسی: ندا کهریزی


بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است.

 

نظرات
آخرین اخبار