تانگوی شیطان: مکاشفات آخرالزّمانی و فروریختن آرمانشهر | فراتاب
کد خبر: 8984
تاریخ انتشار: 12 آبان 1397 - 08:30
دکتر سیدعلی منوری
«تانگوی شیطان» غایت تکامل چیزی است که از آن تحت عنوان «سینمای هنری» یاد می‌کنن، همچون «مالیخولیا»ی فون‌تریه، «تانگوی شیطان» تار تماشاگر را در همان سکانس نخستین میخکوب می‌کند.

فراتاب_ گروه فرهنگی: اگر لارس فون‌تریه در «مالیخولیا» پایان جهان را در امری بیرونی (یک تصادف کیهانی) رقم می‌زند، استاد بلا تار مجاری این مسأله را نزدیک به هفده سال قبل از فون‌تریه در «تانگوی شیطان» در قالب بازنمایی توهم آرمانشهرگرایی و از درون به تصویر می‌کشد.

«تانگوی شیطان» فیلمی بلند، بیش از هفت ساعت، و سیاه و سفید بوده که دارای نماهای ثابت و بلند است. بیش از هرچیز تار استاد انتخاب زوایای دوربین سینماتوگرافی است؛ گویی پلان/ سکانس‌های وی از مجموعۀ چندین عکس به غایت هنری تشکیل شده‌اند. به نظرم «تانگوی شیطان» غایت تکامل چیزی است که از آن تحت عنوان «سینمای هنری» یاد می‌کنند. همچون «مالیخولیا»ی فون‌تریه، «تانگوی شیطان» تار تماشاگر را در همان پلان/ سکانس نخستین میخکوب می‌کند: تصویری از گاوهایی در مزرعه با پس‌زمینۀ موسیقی ناقو‌س‌واری که از آخرالزّمانی بودن فیلم خبر می‌دهد.

داستان فیلم در مورد مزرعه‌ای پرت‌افتاده در ناکجاآبادی (لابد مجارستان) است که ساکنان معدود آن با فروش گاوها (کنایه از زندگی اشتراکی) پول‌وپله‌ای به هم زده‌اند. مناسبات این جامعۀ کوچک پیش از هر چیز بلاهت، سست‌ارادگی، بطالت، سردی، سکون، و خیانت‌بار بودن انسان‌ها را نشان می‌دهد. اگرچه باران باید نمادی از رویش و برکت باشد، اما در «تانگوی شیطان» باران یادآور طوفان‌های عهد عتیق است. گویی تار از عناصر طبیعت و زمین در ترسیم نوعی فضای آخرالزّمانی کمک می‌گیرد: باران‌های سیل‌آسا و مداوم، زمین‌های گل‌آلوده، دشت‌های بدون سکنه و وزش بی‌امان باد. همه چیز دست به دست هم می‌دهند تا به نظر من «مکاشفات آخرالزّمانی عصر جدید» خلق شود. پیامبر دروغین این مکاشفات شخصیتی به نام ایریمیاش است: فردی شیّادصفت که اعضای جامعه را به مهاجرت به آرمانشهری جدید دعوت کرده و برای ساخت آن پول‌های آن‌ها را تصرف می‌کند.

در فیلم تار تماشاگر زندگی سرشار از تباهی و رو به زوالی را کشف می‌کند؛ همۀ اینها به مدد دکوپاژهای اسطوره‌ای کارگردان محقق شده است: کلیسایی نیمه‌ویران که دیوانه‌ای در آن فریاد می‌کشد، رقص سرخوشانۀ ناشی از الکل و بی‌وزنی بی‌معنا، دخترکی معصوم که برای اینکه به استقبال فرشتگان برود خود را با مرگ موش می‌کُشد، پزشکی که بی‌وقفه مشغول باده‌نوشی بوده و از پنجرۀ خانۀ محقرش همسایگان خود را می‌پاید و گاهی از کارهای آن‌ها در طول روز یادداشت برمی‌دارد، افسران پلیسی که به طرزی ماشینی و احمقانه در حال تغییر عبارات گزارش‌های خود هستند، ساختمانی متروک و نیمه‌ویران که جغد بر فراز آن نشسته، جفت‌گیری کسالت‌بار گاوها، میخانه‌نشینی‌های تهوّع‌آور، و باران... باران پاییزی که سَرِ بازایستادن ندارد. تمام این موارد تنها و تنها ناظر بر یک چیز است: توهّم آرمانشهر... اینکه تمام وعده‌های رسمی و غیررسمی سعادتمندی بشری محکوم به شکستی از پیش موجود است؛ دور باطل تباهی... ماتریالیسم تاریخی تباهی و پوچ‌انگاری... همین و بس.
استاد بلا تار «تانگوی شیطان» را با اقتباس از رمانی به همین نام، اثر نویسندۀ پرآوازۀ مجار، لاسلو کراسناهورکایی خلق کرد. این فیلم در سال 1994 اکران شد. بدون تردید این فیلم جزو ده فیلم برتر تاریخ سینمای جهان است.
Béla Tarr
Sátántangó,1994

 

 دکتر سیدعلی منوری

نویسنده و منتقد فیلم و سینما

 عضو شورای نویسندگان فراتاب

 

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار