کد خبر: 11419
تاریخ انتشار: 12 شهریور 1399 - 14:42
خاویر سولانا
لبنان گرفتار جدی‌ترین بحران خود از زمان جنگ داخلی سال‌های 1975 – 1990 شده و انفجار اخیر در بیروت تنها نوک کوه یخ مصائب این کشور است...

«امین معلوف»، یکی از مشهورترین فرزندان بیروت در توصیف این شهر در دهه 1960 می‌نویسد: «پایتخت فکری شرق عرب» و «جایی ایده‌‌آل برای شکوفایی و کثرت‌گرایی» است. معلوف در آخرین اثر خود با عنوان «غرق شدن تمدن‌ها» دور شدن از لبنان پرطراوت و درخشان را پس از اینکه این کشور تحت الشعاع فرقه‌گرایی مشابهی با آنچه آینده‌ای امیدوارکننده را از بسیاری از کشورهای خاورمیانه ربود، ترسیم می‌کند.

در آغاز ماه اوت بخش عمده پایتخت لبنان به معنای دقیق کلمه در اثر انفجاری بزرگ در بندر از میان رفت. همه نشانه‌ها حاکی از آن است که این تراژدی از غفلت مکرری سرچشمه می‌گیرد که مستقیماً با ناتوانی سیاسی در پیوند است. در آستانه این فاجعه وزیر خارجه لبنان با هشدار دادن نسبت به اینکه منافع تنگ‌پهنای حزبی در حال تبدیل کردن لبنان به یک دولت درمانده است، از مقام خود استعفا کرد.

انفجار در بیروت تنها نوک کوه یخ است. لبنان پیش از آن نیز یک بحران عمیق اقتصادی و مالی را تجربه می‌کرد که موج اعتراضات اکتبر گذشته علیه بن‌بست سیاسی، فساد سیستماتیک و مداخله مداوم قدرت‌های خارجی در امور داخلی این کشور را برانگیخت. از آن هنگام به بعد وضعیت بد، بدتر و بدتر شده است.

برنامه غذای سازمان ملل برآورد می‌کند که قیمت غذا در لبنان بین اکتبر 2019 و ژوئن 2020، 109 درصد افزایش یافته‌است. همچنین پیامدهای کووید – 19 (که در نتیجه هرج و مرج ناشی از انفجار تشدید شد) را نیز باید به این وضعیت افزود. علاوه‌براین، این کشور بحران زده همچنین بیشترین تعداد مهاجران نسبت به شهروندان در جهان را دارد: امروزه، سوری‌های آواره 30 درصد از جمعیت لبنان را تشکیل می‌دهند.

لبنان گرفتار جدی‌ترین بحران خود پس از جنگ داخلی 90 – 1975 شده، هرچند در حقیقت این کشور هیچ گاه موفق به بستن در فصل خونین ] در تاریخ خود[ نشده است. سیر تحولات اخیر لبنان نشان یک مورد پارادایمی دارد که «ماری کالدور»، استاد بریتانیایی از آن به «جنگ‌های جدید» یاد می‌کند. در این نوع از منازعه، جناح‌های مخالف می‌کوشند هویت‌های افراطی و دشمنی‌های همیشگی را ترویج کنند، زیرا انجام دادن این کار، میدان را برای پیگیری سیاست‌های موردنظرشان باز می‌کند.

علاوه‌براین، رهبران جناح میل به استفاده از توافق‌های صلح به منظور تحکیم پایه‌های قدرت و شبکه‌های پشتیبان خود دارند، همانطورکه در مورد توافق 1989 طائف نیز که به جنگ داخلی لبنان پایان داد چنین اتفاقی افتاد. این توافق نظام مبتنی بر سهمیه‌بندی‌های قومی – مذهبی که بر ساختارهای عمومی کشور از بدو استقلال حاکم بوده را اندکی اصلاح کرد. این سهمیه‌بندی‌ها مانع از حاکمیت موثر و ساخته شدن یک هویت ملی شده است.

همانطور که کالدور نیز اشاره می‌کند، توافق‌های صلح اغلب به خشونت پایان نمی‌دهند. پیدایش گروه شیعی حزب‌الله در دوره پس از جنگ داخلی لبنان، گواه این مدعاست. این گروه که بسیاری از کشورها آن را به عنوان یک سازمان تروریستی می‌شناسند، از حمایت ایران و سوریه برای تأسیس دولتی درون دولت استفاده کرده است. روز 18 اوت یک دادگاه ویژه تحت حمایت سازمان ملل متحد، یکی از اعضای حزب‌الله را به دلیل نقش‌آفرینی در ترور «رفیق حریری»، نخست وزیر پیشین لبنان در سال 2005، در جریان بمب‌گذاری در یک کامیون که گفته می‌شود جان 21 تن دیگر را نیز گرفته گناهکار شناخت. هرچند رهبری حزب‌الله از اتهامات تبرئه شد.

به طور خلاصه می‌توان گفت، لبنان سال‌هاست دستخوش طوفان است و جامعه بین‌المللی نمی‌تواند به سادگی از آن چشم‌پوشی کند. فراموش نکنیم که سلف دولت کنونی لبنان یک سده پیش توسط قدرت‌های پیروز در جنگ جهانی اول، درپی فروپاشی امپراتوری عثمانی شکل گرفت. جامعه ملل، لبنان را تحت قیمومیت فرانسه قرار داد که تا سال 1943 به طول انجامید و پس از آن نیز فرانسه روابط نزدیکی را با لبنان حفظ می‌کند.

امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، دو روز پس از انفجار، از بیروت دیدار کرد و متعاقباً میزبان یک کنفرانس خیریه مجازیتحت حمایت سازمان ملل شد و تاکید کرد که فرانسه و دیگر قدرت‌های جهان ملزم به ارائه کمک‌های اضطراری به لبنان هستند. اتحادیهاروپا این کار را به سرعت و به‌طوری سخاوتمندانه انجام داده‌است.اما غرب، به ویژه دارای مسئولیت تاریخی گسترده‌تری است که شامل ترویج نظام‌های حکمرانی موثر در لبنان و دیگر بخش‌های منطقه‌ است. البته اکثر مواقع آنها با توسل به زیاده‌روی‌های مداخله‌جویانه و دیدگاه‌های قیم‌مأبانه معطوف به اعمال کنترل، وظیفه خود را به درستی انجام نداده‌اند.

برای مثال مورد لیبی، نشان از جاه‌طلبی غربی‌ها در حمایت از تغییر رژیم بدون ارائه طرح‌های بازسازی است که ممکن است به فروپاشی دولت منجر شود. فراتر از همه این‌ها، هرگونه ابتکار سیاسی مبتنی بر زمینه‌های بشردوستانه باید این اصل اساسی علم پژشکی یعنی «در وهله اول، آسیب نرسان» را رعایت کند.

اوضاع لبنان می‌طلبد که غرب با فروتنی گوش فرا دهد و به طور جدی از خواسته‌های مردم حمایت کند، مردمی که از خو انسجام بیشتری از رهبرانشان نشان داده‌اند. خشم مردم درپی انفجار، استعفای حکومت را درپی داشته اما این کافی نیست. معترضان خواهان اصلاح کامل سیستم هستند و حتی شعارهایی سرداده‌اند که در دوره بهار عربی مطرح می‌شد، اگرچه انجام دادن چنین اقدامی بسیار پیچیده و دشوار به نظر می‌رسد.

نه طبقه حاکم و نه همسایگان بانفوذ لبنان اصلاحات اساسی در این کشور را به میل خود نخواهند پذیرفت و اساساً تجربه بهار عربی نیز چندان نویدبخش نیست. تنها انقلاب تونس بود که به دموکراسی انجامید و حتی این موفقیت نیز لزوماً اکسیری برای درمان مصائب این کشور نبوده است. با این حال هرگونه امیدواری برای برخاستن لبنان از خاکستر، مانند تونس، از مسیر طنین انداز شدن صداهای محلی و توسعه یافتن جنبش‌های اجتماعی پویا از پایین به بالا می‌گذرد.

از این رو، اجازه دهید سخنان خود را همان‌گونه که آغاز کردم، با تأملات خردمندانه معلوف به‌پایان برسانم. او می‌گوید: «به این نتیجه رسیده‌ام که سیستم سیاسی بر مبنای تقسیمات قومی-مذهبی برای کشور مادری‌ام و همچنین برای دیگران یک انتخاب ایده‌آلنیست زیرا جامعه را گرفتار یک منطق فروبسته می‌کند و مستقیماً به سمتی می‌رود که می‌خواهیم از آن پرهیز کنیم. همچنین انکار تفاوت‌ها نیز تنها مشکلات را می‌پوشاند و اختلافات را تشدید می‌کند.{...} آنچه اهمیت دارد بقای ملت، سعادت آن، جایگاهش در جهان و صلح داخلی است.»

 

 

 

 

برگردان به فارسی فرناز اسکندری، مترجم و پژوهشگر علوم سیاسی

 

منبع: پراجکت سیندیکیت

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

 

نظرات
آخرین اخبار