کد خبر: 9874
تاریخ انتشار: 6 شهریور 1398 - 17:53
هدی مظفری بایعکلایی

فراتاب - گروه اندیشه: «هاله» از آن دست مفاهیمی است که در زیبایی‌شناسی آدورنو و بنیامین حضوری پررنگ دارد و اتفاقاً مباحث و مجادات زیادی را میان این دو متفکر به وجود آورده است. از آنجا که این مجادلات فکری برای خوانندگان پربار خواهد بود، به‌تدریج و پیوسته با ترجمۀ این مقاله و سلسله مقاله‌های مرتبطِ دیگر، آن را به خوانندگان عرضه می‌کنم. 

یوان شرات

فیلسوفان در ذیل تاریخ فلسفه از مدت‎ها پیش، به تاریخ مفاهیم زیبایی‎شناسی توجه ویژه‎ای داشتند. با وجود این، برخی مفاهیم زیبایی‎شناسی در اندیشۀ قرن نوزدهم و بیستم به اندازۀ کافی تحلیل نشد. یکی از مفاهیمی که ضمن جذب فیلسوفان به مباحث نظریۀ ادبی (مثل اثر ساموئل وبر 1996) به ندرت در تاریخ فلسفه به آن اشاره شده، مفهوم هاله است. [1] «هاله» در مباحثِ معاصر نقشی حاشیه‎ای دارد، دلیل آن سرشت سخت و گاه مطلقاً مبهم نوشته‎های آدورنو است. نوشته‎های سختِ او در مطالعۀ ادبیات (نظریۀ فرهنگی و انتقادی) موضوعی روشن دارند ولی شالودۀ محتوای فلسفی آنها مکتوم است.

«هاله» در فحوای عام، مفهومی ناپالوده است که نوعی جو یا با خام‎دستی بیشتر، نوعی «شعاع» را آشکار می‎سازد. باری، «هاله» در مباحث ادبی و فلسفی̊ مفهوم زیبایی‎شناختیِ قویاً پیچیده‎ای است که در آثار نویسندگان فرانسوی قرن نوزدهم به‎طرز چشمگیری به کار رفته است؛ برای نمونه، در رمان‎های مارسل پروست و شعر شارل بودلر و همچنین در فلسفۀ آلمانی متقدم قرن بیستم، و از همه برجسته‎تر، در آثار والتر بنیامین و تئودور آدورنو.[2] هاله، در معنایی متفاوت از فحوای عام، در آثار اندیشمندان آلمانی در مقام مفهوم زیبایی‎شناختیِ کاملاً خاصی ترسیم شده است؛ البته با خصوصیاتی کمابیش مبهم. برای مثال، آدورنو «هاله» را این‌گونه توصیف می‌کند: «جلوه‎ای از دوردست»؛ «امکان اشاره به نقطه‎ای ورای دادگیِ اثر هنری» که «از خلال دوردست، مجاورت را القا کند» و در نهایت، کیفیتی در اثری هنری که باعث می‌شود اثر هنری «به پس بنگرد»، یا با بیننده «سخن بگوید».

«هاله» مفهومی پراهمیت است، زیرا ساحل آرامِ نسبتاً نادیدۀ نظریۀ زیبایی‌شناسی آدورنو را بازنمایی می‌کند.[3] در نتیجۀ این حفره وجاافتادگی، بازنمایی‌های تاریخیِ روزگارِ ما از زیبایی‌شناسی آدورنو یک‌سویه و ناقص است. آدورنو را به‌عنوان مدافع زیبایی‌شناسیِ امر «نو» می‌شناسند، اما «هاله» ساحت کاملاً متمایزی در زیبایی‌شناسی او شمرده می‌شود. علاوه بر این، اهمیت «هاله» ورای حیطۀ زیبایی‌شناسی است، زیرا برداشت معمول را به کل پروژۀ فلسفی آدورنو به پرسش می‌کشد؛ بر اساس برداشت اخیر، او از هر جهت «مارکسیست متأخر» است.[4]

ما در مقالۀ پیش رو، با تفسیر نظریۀ زیبایی‌شناسی آدورنو[5] و ترسیم دِین او به والتر بنیامین، شرحی نظام‌مند از ویژگی‌های اصلی «هاله» ارائه می‌دهیم. با احیای «هاله» به فهمی به مراتب منسجم‌تر از ادبیات دست دومِ موجود و تأملی واقعی‌تر، از گسترۀ اندیشۀ زیبایی‌شناسی آدورنو دست خواهیم یافت و در پیوند با این دو مورد اخیر، خوانشِ متداول از آدورنو را در مقام «مارکسیست متأخر» به پرسش می‌کشیم.

هاله

خاستگاه مفهوم هاله از والتر بنیامین است و آدورنو بسیاری از نکات فاضلانۀ بنیامین را به کار بست.[6] در واقع، به خوبی می‌دانیم که بحثی جدی میان آنان در خصوص این مفهوم درگرفت.[7] گرایش مارکسیستی آدورنو تقریباً همه جا شناخته‌شده بود و در نتیجه با عرفان‎باوری بنیامین در تعارض بود. در این «تعارض» دو نکتۀ اصلی وجود دارد. نخست، نکته‎ای تاریخی؛ بنیامین با ارجاع به رویداد تاریخیِ هاله، مدعی شد که هالۀ (راستین) در «مدرنیته» از دست رفته است. حال آنکه آدورنو، با گوش سپردن به چارچوب دیالکتیکیِ مارکسیستی در خصوص تاریخ، معتقد بود هاله از دست نرفته، بل دچار نقصان شده است. آدورنو بر بنیامین خرده می‌گیرد که «از سرِ سادگی، دیالکتیک این دو سنخ را نادیده گرفته است» (Adorno, 1997: 56 [AT 89]). نکتۀ دوم ستیز آنان، سرشت ذاتیِ ابژۀ هاله‌ای است؛ نکته‎ای که در پایان مقاله به آن بازخواهیم گشت.[8]

در این مقاله بر صحت نکات پذیرفتۀ طرفین، خرده نمی‎گیریم، خردۀ ما بر دلالت آنهاست؛ تحلیل‎های نامعمول‎تر نقاط بسیار مهمی در توافق میان این دو اندیشمند هستند.[9] توافق فی‌نفسه مهم است زیرا ما را قادر می‎سازد که ارکان نوشته‌های آنان را ادغام کنیم تا تصویری دقیق از «هاله» شکل بگیرد.

 

نویسنده: هدی مظفری بایعکلایی، کارشناسی ارشد روابط بین الملل، عضو شورای نویسندگان فراتاب

این مقاله ترجمه‌ای است از مقالۀ زیر:

Yevonne Sherratt, Adorno ̓s “Aesthetic Concept of Aura”, PHILOSOPHY & SOCIAL CRITICISM• vol 33 no 2 • pp. 155–177

نظرات
آخرین اخبار