در حالیکه بیش از دو سال از حبس «صلاحالدین دمیرتاش»، رهبر پیشین حزب دموکراتیک خلقها در زندان ادیرنه ترکیه میگذرد، وی از طریق وکلایش به سوالات خبرنگارها، منتقدات ادبی و هنرمندان صاحب نظر، پاسخ داده. این مصاحبه به پیشنهاد و همت خبرنگار سایت خبری دیوار، عرفان آکتان انجام شده است. در این مصاحبه سی و پنج پرسش درباره انتخابات و سیاست ورزی، مسئله ی اعتصاب غذا و اوجالان، کتاب های در زندان نگاشته شده ی دمیرتاش که تازه به چاپ رسیده، به ویژه مجموعه ی داستان کوتاه او با عنوان دوران، فرهنگ و زبان کردی، و زندگی شخصی دمیرتاش در زندان، پرسیده شده است. دمیرتاش با دقت و حوصله با زبان طنازی که مختص خودش است به همه ی این سوالات پاسخ داده. سوالات پرسیده شده درباره ی کتاب دوران اگرچه درباره ی ادبیات هستند اما همه نقبی دارند به اندیشه های مبارزاتی دمیرتاش. ضمن این که با خواندن این مصاحبه با ابعاد جدیدی از زندگی و شخصیت صلاح الدین دمیرتاش، یا به قول کردها "سلو باشکان" (رییس سلو) آشنا خواهید شد. پیشنهاد می کنیم تا پایان این مصاحبه با متن بمانید.
عرفان آکتان(روزنامه نگار): شما تاثیر ماجرای از بین رفتن انزوای سیاسی اوجالان و دعوت به پایان اعتصاب غذا در تاریخ امروز را چگونه ارزیابی می کنید؟
دمیرتاش: سیاست های ایزوله کردن، بزرگترین شکست در بین سیاست های شکست خورده ترکیه بود. از شکستن اعتصاب غذا پس از رسیدن به هدفش صمیمانه و با خوشحالی استقبال می کنم. من قدردانی خودم را از افرادی که در اعتصاب غذا شرکت کرده اند، مادران رهبر مقاومت، حامیان عمومی، وکلا و همه مردم ابراز می کنم. من نمی دانم که قدم بعدی پروسه به کجا خواهد رسید، اما می دانم که مبارزه ادامه خواهد داشت بدون این که وقفه ای در پایداری و صلح و مقاوت ایجاد شود. ما برای تمام کسانی که هزینه ی صلح و مقاوت را داده اند وعده ی احقاق دموکراسی و آشتی را داریم. از جمله کسانی که قربانی اعتصاب غذا شدند. اگر به آقای اوجالان فرصتی داده شود ما همه در کنار هم پیروز خواهیم شد.
سما کایگوسوز (خبرنگار): آقای صلاح الدین دمیرتاش عزیز، در ابتدا برای شما و دوست همبندتان، نماینده ی مجلس، عبدالله زیدان، صبر و درایت بیشتری آرزو می کنم. باید بگویم در کنار حبس کشیدن و تداوم تاثیرگذاری سیاسی تان، این که با خلاقیت غیر منتظره ی شما در تغییر شکل آن به مقاومت هنری مواجه شدم، به شخصه احترام مرا جلب کرد. سوال من اینگونه است: در آخرین انتخابات گویا کردها تنها به عنوان یک رای دهنده ی صرف دیده می شوند. در سایر زمان ها غیر از انتخابات نادیده گرفته می شوند. در حالی که از دیدگاه ج.ح.پ برای یک اتحاد دموکراتیک قدرت به عنوان یک توده ی سیاسی فعال در نظر گرفته می شوند، از دیدگاه حزب حاکم و م.ح.پ تا زمانی که به آن ها رای ندهند، به عنوان یک مجرم بالقوه نشان داده می شوند. انگار تنها در صورتی که باعث خشنودی اقتدار بشوند به عنوان کرد محسوب می شوند. (در غیر این صورت مجرم بالقوه هستند.) پس از آن دیگر هیچ کس جمله ای که توی آن واژه ی کرد وجود نداشته باشد نمی گوید. به علاوه این سیاست خیلی هم به درد بخور، بوده، به هر حال جنبش های سیاسی کرد توی چشم است، اصطلاح هویت کرد از زبان ها نمی افتد. به نظر شما این اصطلاح "اگر کرد نباشه نمی شه" یک منفعت است؟ یا این که می خواهد اتفاقاتی که در شهر های باغلار، ماردین، جیزره، و کارس رخ داده است را در چشم جامعه عادی جلوه دهد؟ حتی این باشد که منتظر از بین رفتن جنبش های حقوق کرد باشیم؟ شما چه برداشتی از این وضعیت متناقض دارید؟
دمیرتاش: سما جان، در ابتدا درودهای صمیمانه ی دوستم عبدالله زیدان را به همه ی شما نثار می کنم. واقعا نمی شود با نکاتی که در سوالت پر رنگ کردی موافق نبود. برای حزب عدالت و توسعه، و حزب جمهوری خلق، و م.ح.پ کرد وجود دارد اما تنها به عنوان یک برگه ی رای وجود دارد. این که یک زبان، یک فرهنگ مخصوص به خود، یک جغرافیای باستانی، مسائل و مشکلات، خواست ها، درد و رنج های مخصوص به خودش را دارد یا ندارد، برای آن ها هیچ اهمیتی ندارد. معرفی مفهوم کرد به این شکل برای کردها هیچ منفعتی ندارد. شکی نیست که هر کُرد، فردی مثل سایر اقوام است، اما در عین حال حقیقتی به نام کُردها هم وجود دارد. و این مردم، حق دارند که مجموعه ای از حقوق مردمی را داشته باشند. بدون پرداختن به این ها، بدون گفتن جمله ای درباره این موضوع، بحث کردن سر این که «رای دهندگان کرد به چه کسی رای خواهند داد؟» مثل کبک سر در برف فرو کردن است. هر کردی، آزاد است به هر حزبی که دلش خواست رای بدهد. اما همه ی کردها خواست ها، آرزوها، و انتظارات فرهنگی مشترک و متداولی دارند، بدون توجه به این که به کدام دلیل به کدام حزب رای می دهند. کردها در ترکیه رأی دهنده ی صرف هستند. این که در زمان انتخابات هویت کردها صرفا به عنوان یک رای دهنده ی صرف دیده شود، نشان دهنده نقص دیدگاه فردی است که چنین نگاهی به کرد دارد. کسانی که وقتی از کارگران، و کشاورزان، رای می خواهند، خواست های آن ها را ندیده نمی گیرند، اما وقتی رای مردمی بزرگ را می خواهند، آن ها را در مقام یک «رای دهنده ژوکر» (رای دهنده بی اثر و به تعبیری عامیانه تر نخودی) می گذارند، دارند آن مردم را تحقیر می کنند. قطعا کردها هم به ویژه وقتی در انتخابات ۲۳ ژوئن شرکت می کنند با توجه به همه ی این موارد تصمیم خواهند گرفت. کتاب "درخت میان ما" ی تو جلوی چشمم، در انتظار خوانده شدن است سمای عزیزم. دست و دلت سلامت و سپاس برای کارت. اگر تو نوشته باشی قطعا کتاب قشنگی است.
احمد تولگار(روزنامه نگار و نویسنده): شما به عنوان یک سیاستمدار نشان داده اید که قدرت سیاست به عنوان میانجی صلح و آزادی چقدر می تواند باشد. اکنون هم در زندان با نوشتن کتاب دارید تاثیر ادبیات و قدرت آن را به عنوان یک پناهگاه برای آزادی نشان می دهید، و در هر دوی این شرایط در حال فشار به اقتدار حاکم هستید. آیا ممکن است درباره فلسفه ی زندگی تان بر اساس این موضوع توضیحی ارائه بدهید؟ بیشتر کنجکاوم درباره ویژگی های فردی بدانم تا ویژگی های اجتماعی شما.
دمیرتاش: احمد جان من نمی توانم فرق بین شرایط حاضر و شرایط مفید را توضیح بدهم. می دانی قالب های از پیش ساخته، مفاهیم از بر شده در حافظه، چارچوب ها من را خفه می کنند، نمی گذارند نفس بکشم. اگر تمام مرزهایی که پیش روی من کشیده می شوند را حداقل یک بار نشکنم، اعتماد به نفسم و احترام به خودم را از هم گسیخته می بینم. این کارها را به خاطر جاه طلبی یا طمع یک پیشروی سیاسی بودن نمی کنم. اصولا چون این کارها را می کنم به من لقب یک پیشروی سیاسی داده می شود، من هم راه فراری از آن ندارم. اما با این حال من نمی توانم در مرز ها و قالب های کسانی که این القاب را به من می دهند خودم را محدود کنم. آن وقت هم من بیشتر خودم را یک پیشروی سیاسی می بینم. می بینی که همینجوری داریم پیش می رویم، خدا عاقبتمان را خیر کند. دستت درد نکند برای آخرین کتابت.
عایشه گول دوغان(خبرنگار): پرفورمانس کتری* شما در روابط سیاسی بسیار مورد توجه واقع شده است. در بیست و چهار ژوئن قبل از انتخابات ریاست جمهوری درباره ی پرفورمانس کتری شما بسیار حرف زده شد. میتینگ اینترنتی برگزار کردید، حتی کنفرانس خبری برگزار کردید. در ابتدا هر دوشنبه به طور منظم در توییتر می نوشتید و سپس گفتید که در آینده بیرون از اینجا ادامه می دهید. اما امسال تنها در 31 مارس این کتری جوشید. آیا کتری خراب شده است؟ چرا امسال انقدر کم کار می کند؟
دمیرتاش: هیچ مشکلی ندارد عایشه گل عزیز. هر جا که لازم باشد، هر طور بشود و با همکاری ح.د.پ این کتری کار خواهد کرد.
{*کتری اشاره دارد به شوخی های توییتری سال پیش صلاح الدین دمیرتاش از زندان.}
بریتان جان اوزر (روزنامه نگار): لیلا گوون بیش از صد و نود روز است که در اعتصاب غذا است. هزاران زندانی در حال ادامه ی این اعتصاب غذا هستند. شما پایان اعتصاب غذا به وسیله حکومت بر پایه ی حل مشکل را به عنوان یک قدم که برداشته، چگونه ارزیابی می کنید؟
دمیرتاش: بریتان عزیز ما در یک مجادله ی بسیار سخت با هزینه های بسیار سنگین هستیم. هر چیزی ممکن است که شبیه خواست های ما محقق نشود اما مقاومت کننده ها دیر یا زود پیروز خواهند شد. مهم این است که از صمیم قلبمان به این مقاومت ایمان و اصرار داشته باشیم، باقی اش را به زمان می سپاریم.
چیدم توکر (خبرنگار): دیگر مثل قدیم، آن تنش بین سرمایه و اقتدار تداوم ندارد. به ویژه که رای گیری دوباره ی استانبول این واگرایی را تشدید کرد. اکنون ارزیابی شما از این روند دشوار شدن این رابطه چیست؟ شما تاثیر نتایج این امر بر آینده ی کشور را چگونه می بینید؟
دمیرتاش: اول از همه ببخشید که سوال شما دیر به دست من رسید. خوشحال می شوم که سلام مرا پذیرا باشید و این دیرکرد را جبران خواهم کرد. همانطور که می دانی تنش بین سرمایه ی استانبول و اقتدار در حال حاضر موضوع تازه ای نیست. از زمانی که حزب عدالت و توسعه به قدرت رسید، محیط هایی که از جهت ایدئولوژیک به عقاید خودش نزدیک بود را با معامله گری، و "سرمایه سبز" را به عنوان جایگزین برای تمرکز گروه های سرمایه در استانبول، برای آفریدن قدرت سرمایه، شروع به شناساندن کرد. (اگرچه عین همین کار را درباره فوتبال، هنر، سینما، ادبیات، رسانه، جامعه ی شهروندی، سندیکاها، و حوزه های مشابه دیگر هم انجام داد.) اما حزب عدالت و توسعه به جای ایجاد تمرکز سرمایه مبتنی بر تولید و اشتغال ترجیح داد اقتصاد خود را بر غارت و چپاول پایه گذاری کند، و با این کار نه گروه های سرمایه گذاری بلکه باندهای دزدی پدیدار شدند. (البته این را برای آک پارتی ای هایی که دزدی و غارت نمی کنند نمی گویم ، نمی خواهم از حق بگذرم.) اکنون به خاطر اشتباهات وحشتناک حزب حاکم تمام گروه های سرمایه در معرض خطر ورشکستگی قرار دارند. گروه های سرمایه گذاری هم به دلیل "خاطر خوب" حزب حاکم نمی توانند ریسک را به جان بخرند. بنابراین آنها شروع به اعتراض در برابر احتمال افزایش بحران اقتصادی کردند. وقتی که امنیت قانونی، کارکرد لیبرال دموکراسی نظامی، حتی سیستم قضایی ورشکسته شده است، وقتی مدام در حال گذران بحران با غرب، و داخل هستیم، معلوم است که سرمایه تا نوک دماغ خودش را هم نمی تواند ببینید و پیش بینی از آینده ندارد. پس از انتخابات 23 ژوئن بدهی خارجی ما، (حدود 200 میلیارد دلار) پشت درمان منتظر و شرایط باجتناب ناپذیری منتظر ماست. اقتدار گاهی وقت ها با فراموشی این که دارد کشوری با سیستم نئو لیبرال را مدیریت می کند، با سرکوب کردن اعتراض سرمایه گذار ها آب بر این آتش می ریزد. وقتی آک پارتی و گروه های اقتدار، هر کسی را که اعتراض یا انتقاد می کند، هدف آماج خود قرار داد آن ها را از جهات سیاسی لینچ می کند، البته که خودش می داند این چاره ی کار نیست اما فقط می خواهد از جهت سیاسی برای خودش زمان بخرد. اما حتا این هم دیگر ممکن نیست. زیرا با این مدیریت فاشیستی ترکیه حتا دیگر نمی تواند قدمی از قدم بردارد. ادوغان از دیدن و فهم این وضعیت خیلی دور به نظر می رسد. می ترسم که بعد از انتخابات استانبول این وضع بدتر شده و اقتصاد سرنگون بشود. به نظر می رسد که تنها راه دست به دست هم دادن برای ایجاد یک دموکراسی قدرتمند و چندگانه و ماندگار است. به خاطر گل روی شما سر رشته را کمی دراز کردم. امیدوارم که با آن صدای قشنگتان هنوز هم دور و بر هنر می چرخید. با درود و دوستی...
اجه تملکوران(روزنامه نگار و نویسنده): اگر شما بخواهید درباره سیاست ترکیه یک مانیفست بنویسید، تیتر اصلی اش چه خواهد بود؟
دمیرتاش: اجه ی نازنین، نوشتن مانیفست سیاسی آسان ترین کار است. ما نقشه ی راه کافی برای از بین بردن موانع دموکراسی و آزادی داریم. چیزی که کم داریم عمل (اکت سیاسی) است. من فکر می کنم که باید کاری انجام بدهیم که امید و شجاعت پیروزی را افزایش دهد. در ضمن بگم که نوشته هات را با لذت بسیار می خوانم، دلت گرم باشه عزیزم.
دوغان تیلیچ(خبرنگار): آیا تفاوتی بین نگاه دمیرتاش به زندگی و هستی پیش از زندان و دمیرتاش پس از زندان وجود خواهد داشت؟
دمیرتاش: داداش دوغان عزیز آیا ممکنه که تفاوتی نداشته باشه؟ حتما هر تجربه ای چشم اندازی تازه به روی ما باز می کند. دو سال و نیم است که دو نفری در یک سلول کوچک زندگی می کنیم. اما باور کن که در 46 سال زندگی ام هیچ وقت به اندازه اکنون دنیای من به این وسعت نبوده است. می ترسم که وقتی از اینجا بیرون بیایم دنیا برای من کوچک شود.
فاتح پولات (روزنامه نگار): در کتاب دوران، کاراکتر اصلی از جهت ساختار شخصیت به نظر من موفق ترین، و تاثیر گذارترین، و به ساخت های سیاسی معمول دورترین، در بخش لوازمات مراسم ترحیم بود. آن کاراکتر افسانه ای زبرجد در کتاب هتل مملکت نوشته ی یوسف آتیلگان را به یاد من آورد. به عنوان یک متن ادبی، اگر سهم روایت را کنار بگذاریم، آیا در زندگی شما شخصیتی مانند کاراکتر این کتاب و مراسم تدفینی به این درخشندگی و تاثیر گذاری که در کتاب نوشته اید وجود دارد؟
دمیرتاش: یک کاراکتر واقعی وجود ندارد فاتح. اما در شرایط مشابه خیلی با این اتفاق مواجه شدم. حالا صرف نظر از این موضوع برساخت زندگی با ارزیابی پیروزی ها و توانایی ها، من واقعا در زندگیم ماجراهای افسانه ای عجیب و غریب زیاد دیده ام. سعی کردم این روایت را با چند تا نمونه در کتاب توضیح بدهم.
{سوال درباره کتاب مجموعه داستان کوتاه جدید دمیرتاش به نام دوران است}
فهیم تاش تکین(خبرنگار): شما زندانی چه کسانی هستید؟
دمیرتاش: فهیم، باور کن که من زندانی کسی نیستم. به ویژه در برابر کسانی که فکر می کنند من را زندانی کرده اند، بی اندازه احساس آزادی دارم.
گایه بورالی اوغلو (نویسنده): اگر بخواهم ادبیات شما را توصیف کنم، اولین کلمه ای که به ذهنم می آید کلمه ی "واقعی" است. اگر این چیز ها را زیسته باشید یا نه هم، دوز حقیقت در قصه های شما خیلی بالاست. در زندگی و در ادبیات حقیقت برای شما به چه معناست؟
دمیرتاش: گایه جانم، من کتاب پایین تر از دنیا را خواندم و خیلی پسندیدم. دست و دلت گرم عزیزم. واقعی یا حقیقی بودن برای من یک ترجیح نیست. آخر من چیزی غیر از واقعی بودن بلد نیستم. این که این ویژگی را یک امتیاز ببینیم برای من خیلی تعجب آور است. معلومه که تا یک زمانی هر کسی را حقیقی می پنداشتم. خیلی بعد تر فهمیدم که اوضاع این گونه نیست. باید اعتراف کنم که اوایل که این را فهمیدم خودم را خنگ می پنداشتم. بعد ها وقتی فهمیدم که من نمی توانم جور دیگری باشم، یاد گرفتم که با این ویژگی ام به آشتی برسم، و هر کاری بکنم باز هم این واقعی بودن من معلوم می شه.
گوکچر تاهینجی اوغلو(روزنامه نگار و نویسنده): در کتاب دوران با وجود این همه فقر، درماندگی، و نا امیدی، یک روزنه ی امید به بیرون وجود دارد. کتاب تقدیم شده به پدر و مادرتان که سال های زیادی از عمرشان جلوی در زندان خواهد گذشت. روزی که نتایج انتخابات در استانبول باطل اعلام شد یک تابلو وجود داشت. بعد از این که اوجالان با وکلایش ملاقات داشت، ناروا ها و بهتان های زیادی متوجه ح.د.پ شد. انتقاد هایی که تهشان تا ماجرای پارک گزی هم می رسید. در مقابل این، از طرف نمایندگان ح.د.پ، آن جمله ی مشهور آن موقع شما کجا بودید شنیده شد. آیا ادبیات پرونده ی این قصه ی دراز را خواهد بست؟ آیا امکان درک و ایجاد یک زبان جدید و حتی آسان تر برای تولید سیاست مخالف وجود دارد؟ ما چرا باید امیدوار باشیم؟
دمیرتاش: گوکچر گرامی، رمان مختار تو خیلی قشنگ بود، دستت درد نکند. لطفا به دوست مشترکمان کمال گوکتاش سلام برسان. نوشته های او را هم دنبال می کنم. می دانی از میان برداشتن این چیزی که گفتی یعنی دو قطبی شدن، تعصب و پیش فرض های دگم، خیلی کار ساده ای نیست. من شک ندارم که ادبیات می تواند در این زمینه کمک بزرگی بکند اما حتی آن هم کافی نیست. باید سیاست، هنر، فلسفه، تاریخ بی طرف، حتی میتولوژی (و زبان) هم بتوانند تعیین کننده باشند. هر گونه آگاهی سیاسی ای که بر پایه ی برتری یک گروه بنا شده باشد زشت است، بیگانه کننده است، و همین وضعیتی را ایجاد می کند که الان رخ داده. بدون این که مشکلی را حل کند مشکلات دیگری می آفریند. خب پس برای چه باید امیدوار باشیم؟ چون شرایط این را ایجاب می کند.
حسن جمال (روزنامه نگار): رییس عزیز، دلم خیلی برای تو و با تو گپ زدن تنگ شده است. خیلی وقت ها به این بی عدالتی که تو را توی زندان انداخته عصیان می کنم. کی بیرون می آیی؟ چه وقت حسرت به پایان خواهد رسید؟
دمیرتاش: برادرم حسن جان، سلام. شنیدن صدای تو خوبه. من هم دلم برای مهمان نوازی تو تنگ شده است. من همین را به عنوان دلیل مرخصی برای دفعه بعد ارائه می کنم اما فکر نکنم قبول بشود. می دانی زندان ها زمانی خالی می شوند که همه ی مردم به اندازه کافی این را بخواهند. این را هم فقط مبارزه انجام خواهد داد. اما تا به امروز نشنیده ام که کسی در زندان برای همیشه مدفون بشود. هر کسی بلاخره یک جوری بیرون می آید. مهم این است که ما با همان سربلندی ای که وارد این زندان شدیم با همان سربلندی هم بیرون برویم. با این همه تو باز هم مثل همیشه سفره ات را باز نگه دار، یه هو دیدی سرورپریزت کردیم.
خدیجه کامر(روزنامه نگار): خیلی ها اجازه برای دیدار وکلای عبدالله اوجالان با او را بازی حکومت با مردم برای به دست آوردن آرای کرد ها در انتخابات استانبول می دانند. شما نظرتان در این باره چیست؟
دمیرتاش: من واقعا ناراحتم که با وجود این همه تجربه ی تلخ زیسته، متاسفانه ایده های ساده انگارانه ای شبیه این را می بینم. این نگاه ساده انگارانه در برابر دویست روز اعتصاب غذا و مقاومت زندانی ها و مادران، و مجادله ی آن ها با مرگ در زندان و بیرون، بی احترامی به روح مقاومت و مبارزه ی آن ها است، که باید از آن دوری کرد. نظر دادن به این سادگی درباره ی مبارزه ی انسان ها و دست و پنجه نرم کردنشان با مرگ به خاطر مقاومت، این خواسته ی آن ها را به این سادگی مثل چانه زدن های کوچه بازاری توصیف کردن، هیچ نباشد، به معنای کامل کلمه زشت و توهین آمیز است. من صمیمانه از کسانی که اینگونه سهل انگارانه می اندیشند کمی همدلی می طلبم. در زندان یا بیرون دویست روز است که در اعتصاب غذا هستید و هر آن ممکن است که بمیرید. و دقیقا در همان زمانی که خواسته های شما ممکن است که وصول شود، و شما منتطر ادامه ی این ماجرا هستید، کسانی پیدا می شوند که می گویند: "نه خیر، نه خیر، این حساب نیست. این به خاطر انتخاباته"، و با این گفته نتایج این همه مبارزه را هیچ و پوچ می انگارند. انگار به شما هم رسما گفته باشند بمیر. بله، این خیلی زشت است، کمی وجدان لطفا! با این سوال شما کمی سفره ی دلم را باز کردم خدیجه ی گرامی، سپاس.
عمران ایاتا (نویسنده): اگر می گفتم که در کنار منظور در درسیم، یک میز برای گفتگو می گذاریم، در آن میز شما دلتان می خواست چه بگویید و چه بشنوید؟ (با اشاره به خاطره ای از دمیرتاش)
دمیرتاش: عمران عزیز برای کسی که اسیر زندان است این یک یادآوری تلخ است. راستش را بخواهی اگر الان در کنار منظور میزی برای گپ زدن داشته باشم، نه دلم می خواهد حرف بزنم و نه کسی را بشنوم... اما به شنیدن صدای دوستان قدیمی نه نمی گویم...
کمال وارول (نویسنده): شما در دوران سختی ها، به کرات، در مبارزه برای احقاق حقوق بشر بودید. شما با بی عدالتی ها، تراژدی های زیادی از روایت های انسان ها آشنایید... با این همه همچنان اگر ایجاب کند در سیاست یا در نوشتن طنازی را به عنوان یک ابزار قدرتمند استفاده می کنید. جایگاه طنز در زندگی شما و در زیست یک جامعه ی دردکشیده چیست؟
دمیرتاش: کمال جان، در سال 1994 در اداره امنیت دیاربکر پانزده روز بازداشت بودم. نمی توانم به تو بگویم با وجود آن همه ظلم و درد که ما داشتیم می کشیدیم چقدر جوک گفتیم و شوخی کردیم و خندیدیم. دوستان بازداشتی ام با این وضعیت به خوبی آشنا هستند. می دانی من اگر تلخی رنج را تبدیل به عسل نکنم نمی توانم با آن سر کنم. نمی توانم بپذیرم که درد و رنج، ما را، زندگی و آینده ی مان را تسلیم خود کند. منظورم کسانی که با درد محشور شده، هر آن این را در وجودشان حس می کنند، نیست. اما واقعا از کسانی که درد و رنج را به عنوان یک وسیله ی زینتی آویزان صورتشان کرده اند و کسانی که اجازه دادند درد تا ته وجودشان را از آن خود کند خوشم نمی آید. من طنز و شوخی را به عنوان چیزی که می توان با آن یک جوری با درد ها سر کرد و نوعی مبارزه در برابر آدم های ظالم، و همچنین راهی برای سریع نشان دادن منظورم می بینم. از کنار کسانی که این را دست کم می گیرند هم با خنده می گذرم. چون که من در زمان طنازی خیلی جدی هستم، شوخی ندارم. در کل در مقابل مجموعه ای از بحران ها، برای مقاومت و امید و تلاش و مبارزه، به جای این که طنازی و شوخی را کوچک بشمارید، آن را جدی بگیرید و با یک دهان پر از خنده بخندید که این بهترین کار است. راستی کتاب آخرت "ژار" را خوندم و خیلی دوست داشتم، تبریک می گویم. دست گلت درد نکند.
برگردان به فارسی: شقایق کمالی
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است