کد خبر: 8896
تاریخ انتشار: 27 مرداد 1397 - 11:15
یادداشتی بمناسبت یادروز درگذشت سیمین بهبهانی
او روایی تیزبینی است که همه‌ی حوادث را با جزئیات دقیق مشاهده و در روح و جانش ضبط می‌کند، سپس در خلوت خویش اشعاری را می سراید که بی تردید بخشی از حافظه‌ی تاریخی سرزمین ایران است .

فراتاب_ گروه فرهنگی/ محسن موسوی میرکلایی: سیمین بهبهانی مانند هر شاعری ویژگی‌‌ها و ظرفیت های مختلف زبانی را در دوران شاعری خود تجربه کرده است. دغدغه‌پذیری و حضور بی‌واسطه‌ی او در لحظه‌های سخت در کنار مردم و تلاش هایش به عنوان یک شاعر و هنرمند در «درک حضور دیگری» از نکات قابل توجه زندگی و شعر ایشان است. این حضور گاهی به جهت همصدایی با «مادران دشت خاوران» اتفاق می‌افتد و گاهی جهت همدردی در کنارِ مردم زلزله‌زده‌ی «بم»، و یا همراهی زنان برای اعتراض به حقوق اجتماعی خود و ... همه این ها این نکته را به ما یادآوری می‌کند که شاعر نه تنها در خلوت و با کلمات خویش بلکه در عمل نیز میدان‌دار است:

«خواهی نباشم و خواهم بود، دور از دیار نخواهم شد
تا "گود" هست میان دارم، اهل کنار نخواهم شد
یک دشت شعر و سخن دارم حال از هوای وطن دارم
چابک غزال غزل هستم، آسان شکار نخواهم شد...»


نگارنده در این یادداشت کوتاه قصد دارم سه محور اصلی را که در اشعار ایشان قابل توجه است را با شما در میان بگذارم.

الف: وطن در اشعار سیمین
زمانی "سیمین بهبهانی" در مورد "احمد شاملو" گفت: « اشعار شاملو تاریخ‌گذاری شده است، یعنی ما با خواندن هریک از شعرهای او می‌توانیم تشخیص دهیم که در چه موقعیت زمانی و تاریخی سروده شده است» (فیلم مستند، شاملو شاعرِ آزادی) این گفتار در مورد غزل‌های اجتماعی بانو سیمین بهبهانی نیز صادق است، غزل‌های اجتماعی او با نگاه به جامعه و رویدادهای آن و با پرهیز از شعار و اغراق سروده شده است. او روایی تیزبینی است که همه‌ی حوادث را با جزئیات دقیق مشاهده و در روح و جانش ضبط می‌کند، سپس در خلوت خویش اشعاری را می سراید که بی تردید بخشی از حافظه‌ی تاریخی سرزمین ایران است. با هم چند نمونه از این رویدادها را که در آثار ایشان مطرح شده است را مرور می کنیم:


1.  انقلاب مردم ایران به ثمر نشسته است و‌ کشور سراسر محاکمه و اعدام است. شاعر نیز به تماشای جسدهایی می‌نشیند که تیتر نخست روزنامه‌ها شده‌اند و این‌گونه این اتفاق را ثبت می‌کند:

« نمی‌توانم ببینم، جنازه‌ای بر زمین است
که بر خطوطِ مهیبش، گلوله‌ها نقطه چین است...»
2. هنگامی‌که سرزمینش مورد هجوم دشمن واقع و دچار ویرانی می‌شود، وی نیز به ناامیدی روی نمی‌آورد، سلاح خویش که همانا قلم اوست را از زمین برمی‌دارد و به یاری مردم خویش می‌شتابد، و خود و همگان را دعوت به ایستادگی و بازسازی وطن می‌کند:
« دوباره می‌سازمت، وطن!
اگرچه با خشتِ جان خویش
ستون به سقف تو می‌زنم
اگرچه با استخوان خویش...»(کتاب "دشتِ ارژن")
3. هر محله شهیدی را به خود می‌بیند و شاعر در رثای شهادت جوانان وطن حماسه‌ی آنان را این‌گونه نقل می‌کند:
« نخل‌های‌ سوخته‌ و حماسه‌ی‌ شهادت‌
غبار خشک خون‌ بر نخل، نثار خون‌ تر بر خاک
جز این‌ چه‌ طرفه‌ دیگر نخل، جز این‌ چه‌ تازه‌ دیگر خاک
حماسه‌ی‌ شهادت‌ را به‌ حرف‌حرف‌ جان‌ بنوشت‌
بلندقامت‌ سرباز قصیده‌ای‌ چنین‌ بر خاک...» (مجموعه‌ی‌ اشعار، ص‌ 620)
4. او با دیدن جانباز جوانی در جمعیت هلال‌احمر که پایش را در جنگ از دست داده، پُر از حسِ همدردی می‌شود و با نگاهی مادرانه به استقبال او و کلمات می‌رود، وی با سرودن شعر«مردی که یک پا ندارد» بار دیگر توجهش به موضوع جنگ و عوارض آن را از زاویه دید خویش نشان می‌دهد:
«شلوار تا خورده دارد مردی که یک پا ندارد
خشم است و آتش نگاهش یعنی: تماشا ندارد
رخساره می‌تابم از او اما به چشمم نشسته
بس نوجوان است و شاید از بیست بالا ندارد...»(همان)
شاعر در سال ۵۹ و با آوردن تقدیمی بر پیشانی یکی از شعرهای خود «به مدافعان دلیر خونین‌شهر و به همه‌ی شهرهای خونین وطنم»خرمشهر و تاریخ را مورد خطاب قرار داده و می‌گوید:
« …شکوه، بشکوه، مرگا! این از وطن پاسداری
بنویس از آنان که گفتند: یا مرگ یا سرفرازی
مردانه تا مرگ رفتند بنویس! بنویس! آری»

این‌جاست که «سیمین بهبهانی» به دلیل داشتن حُبِ وطن در ردیفِ بزرگانی چون «عارف قزوینی»، «ملک‌الشعرای بهار»، «پژمان بختیاری» و ... قرار می‌گیرد که غافل از سرزمین خود نیستند، وی با آنکه در سرزمین خود با تلخی های بسیاری روبرو شد هیچ‌گاه مهر از خاک و سرزمین خویش نبرید و حاضر به ترک ایران نشد:
«... هفتاد سال این گُله جا، ماندم که از کف نرود
یک متر و هفتاد صدم، گورم به خاکِ وطنم»

ب: ابداع وزن های تازه
«سیمین بهبهانی» نه تنها پس از انقلاب در مفهوم به نگاهی نو رسید، بلکه با ابداع وزن‌های تازه خود را با عنوان شاعر و غزل‌سرایی نوجو و متفاوت با تشخص زبانی دوباره مطرح کرد: «... از خود می‌پرسیدم چرا غزل تنها باید از عشق بگوید، حال آن که می‌تواند حرف‌های دیگری هم داشته باشد. شروع کردم به تجربه. اول تعدادی از واژه‌های غیرمجاز را وارد غزل کردم و بعد به مسائل اجتماعی پرداختم... بعد برآن شدم اوزانی را به کار بگیرم که کم‌تر در غزل به کار رفته است.» وی با کناره‌گیری از وزن‌های متعارف و روی آوردن به عینیت‌گرایی توانست راه جدیدی را در غزل معاصر پیش پای دیگر غزلسرایان باز کند:
«حدیثِ گاو حسن بشنو: نه شیر هست وُ نه پستانش
نه یونجۀ ترِ تابستان، نه کاهِ خشکِ زمستانش
فکنده مفرش خاشاکی بر استخوان ز درشتی ها
فشانده سایه تاریکی بر آبگینه ز چشمانش...»
شاعر لطیف‌ترین لفظ‌ها و معانی را در دشوارترین وزن‌ها و قالب‌های غزل فارسی به کار می‌برد، که این گواه بر تسلط و استادی ایشان است. حرکت انقلابی وی در این ابداع، بی‌تاثیر از «نیما یوشیج» نبوده است، اما او نگاه انقلابی نیما را در غزل خود پیاده کرد و با به کارگیری و خلق موقعیت شاعرانه و آوردن استعاره‌های تازه همانند نیما راه‌گشا بود:
«و نگاه کن به شتر، آری
که چه‌گونه ساخته شد، باری
نه زآب و گِل سرشتندش
ز سراب وُ حوصله پنداری
و سراب را همه می‌دانی
که چه‌گونه فریب آمد
و سراب هیچ نمی‌داند
که چه‌گونه حوصله میاری...»
در این شعر «شتر» استعاره از مردمی است که امید را در سراب می‌بینند.

ج: نقش زن در غزل سیمین

حضور «زن» در آثار «سیمین بهبهانی» حضوری بی‌چون و چراست. او همچنان‌که زن را پایگاه و نقش‌آفرین اصلی در خانه می‌داند، اما حصر و حذف وی را در عرصه اجتماع برنمی‌تابد، در غزل سیمین مفاهیمی چون اعتراض به مردسالاری، چندهمسری مردان، طلاق، زنان کولی، زن سنتی، زن اجتماعی و حالات روحی و جسمی آن به تصویر کشیده می‌شود:
طلاق:
«آه، ای پیک، پیکِ شادی‌بخش!
نامه آورده زهمسرِ من
چه؟ در این نامه چیست؟ هان! این چیست؟
وای... فرمان افتراق من است
مُهر واخوردگی، خط بطلان
بر من و هستیم، طلاق من است
زنان کولی:
«رفت آن سوار، کولی!
با خود ترا نبرده
شب مانده است و با شب
تاریکی‌ی فشرده
کولی! کنارِ آتش
رقصِ شبانه‌‌ات کو؟
شادی چرا رمیده
آتش چرا فسرده...»
سیمین، مرد را به سواری تشبیه کرده که همسرش را ترک گفته است و زن را کولی ایی ترسیم می‌کند که تنهایی، بی‌پناهی و سرگردانی سهم اوست.
زن اجتماعی، که خطاب به مردش می‌گوید:
«یک دست بوده اي تو و یک دست بی صداست
دست دگــر به پیکر نام آورت شدم
بیرون زخـــانه، همــره و همـــگام استــوار
در خانه، غمگسار و نوازشگرت شدم...»
یا زنی که همسرش در آغوش رقیب می‌بیند و اندوهگین با خود واگویه می‌کند:
« آه! این مردي که این سان خفته گرم
در کنار این زن آشوبگر،
جاي می‌داد اندر آغوشش مرا
روزگاري گرمتر، پُر شورتر...»
در پایان این یادداشت باید این نکته را یادآوری کنم که آثار بانو «سیمین بهبهانی» دارای ظرفیت‌ها و مفاهیم بسیاری است که در این مقال و مجال نمی‌گنجد.

 

محسن موسوی میرکلایی

شاعر، نویسنده و منتقد ادبی

 

 بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است



 

نظرات
آخرین اخبار