فراتاب ـ گروه فرهنگی: پل ورهوفن کارگردان نام آشنای هلندی است که در میان آثار او میتوان به کارهای شاخصی چون: غریزۀ اصلی (Basic Intsinc) محصول 1992 با بازی مایکل داگلاس و شارون استون؛ و کتاب سیاه (Black Book) محصول 2006 با موضوع وضعیت یهودیان هلند در دوران آلمان هیتلری اشاره کرد. در فیلم Elle، محصول 2016، ورهوفن دست به تجربهای متفاوت میزند. موضوع فیلم حول محور شخصیت میشل، بانوی میانسال فرانسوی شکل میگیرد. برای اینکه میشل را بهتر بشناسیم من فهرستی از مهمترین مؤلفههای شخصیتی و زندگی او را فهرست میکنم:
1- میشل زنی فعال در عرصۀ جامعه بوده و حوزۀ کاریش تولید بازیهای کامپیوتری است.
2- میشل شخصیتی محکم و استوار دارد.
3- میشل به دلیل خیانت همسرش به زندگی زناشویی و ازدواج پایان داده است.
4- میشل پسری دارد که در نتیجۀ شراکت جنسی با دختری جوان که شخصیتش مورد پسند او (میشل) نیست باردار است.
5- میشل دوستی صمیمی و همجنس خود به نام ربکا دارد.
6- میشل گاهگاهی با شریک جنسی ربکا همبستر میشود (بدون آگاهی ربکا).
7- میشل گرایشات همجنسخواهانه دارد و از رابطه جنسی با ربکا ابایی ندارد.
8- میشل فرزند پدری است که یک قاتل سریالی بوده و او از نزدیک شاهد جنایات پدرش بوده است.
9- میشل فرزند مادری است که در سنین کهولت از همخوابگی با مردان جوان پرهیز نمیکند.
10- میشل زنی شدیداً منزوی است، با این حال روحیهای چالشگر دارد.
اگر همۀ این قطعات را کنار هم بگذاریم ورهوفن میشل را در جهانی به تصویر کشیده که ملغمهای از مناسبات جنسی پیچیده، خیانت، عشق به فرزند، تنفر از والدین، پرخاشگری، بیاعتمادی و تنهایی است. فیلم از همان ابتدا با صحنهای سنگینگذر آغاز میشود: در یک بعدازظهر میشل سرگرم بازی با گربۀ خانگیاش است که مردی نقابدار به زور وارد خانه شده و با ضربوشتم میشل به او تجاوز میکند. در نگاه اول مخاطب تصور میکند این نوعی صحنهسازی و تفریح جنسی برای رسیدن به نهایت اُرگاسم است. ورهوفن برای اینکه این فرایند نامتعارف را تکمیل کند در صحنۀ بعدی میشل را حین استحمام در وان نشان میدهد که در وضعیت پس از تجاوز دچار عادت ماهانه شده است. آنگاه که مخاطب پس از آغاز میخکوبکنندۀ فیلم به خود میآید بلافاصله این پرسش برای او مطرح میشود که چرا میشل این مسألۀ بسیار مهم را به پلیس گزارش نمیدهد؟ با طرح این پرسش و نمایان شدن وجوه مختلف زندگی میشل به تدریج و در جریان پیش رفتن داستان، و همینطور در کنار هم قرار گرفتن قطعات دیگر مخاطب میتواند با کلیت موضوع ارتباط برقرار کند. اگرچه میشل به لحاظ جنسی مؤنث است، اما نسبت به پدر دچار عقدۀ اُدیپ میباشد. ورهوفن در جایجای فیلم نشان میدهد که میشل چگونه در لحظات تنهایی و خلوت خود خاطرۀ خردسالی از جنایات پدرش را مرور میکند. میشل پس از این ماجرا در سراسر زندگیش پدر را ملاقات نکرده و اخبار او را به عنوان یک جنایتکار سرشناس صرفاً از طریق تلویزیون دنبال کرده است. باید نسبتی برقرار کرد میان پیگیری جنایات و پروندۀ جنایی پدر از رسانۀ تلویزیون و تمایل او به ساخت بازیهای کامپیوتری خشونتبارِ جنسی. این ادیپ دامنهدار همان نیروی مخربی است که میشل را از گزارش تجاوز جنسی به پلیس بازمیدارد. شدت این ادیپ را زمانی درمییابیم که میشل پس از مرگ مادرش خاکستر او را با بیتفاوتی به امواج آب میسپارد و تصمیم میگیرد به دیدار پدر کهنسالش برود که به تازگی با عفو او مخالفت شده است. پدر پیش از رسیدن فرزند خودکشی میکند. میشل بر سر جنازۀ او حاضر میشود و با نهایت نفرت و قدرت میگوید که پدر با آگاهی از تصمیم فرزند خودکشی کرده و در واقع نفرت دختر از پدر عامل مرگ اوست.
میشل چنان شخصیت پیچیدهای دارد که ربکا را از رابطۀ جنسی خود با پارتنر او آگاه میکند؛ و یا زمانی که هویت مرد نقابدار متجاوز برای او هویدا میشود به رابطۀ جنسی خشونتبار با او رضایت میدهد؛ و البته با همدستی پسر خود او را به قتل میرساند (عشق به فرزند/پسر).
در فیلم ورهوفن به ندرت میتوان عناصر قومانگارانه را یافت؛ یعنی او سعی کرده بدون توجه به عناصر محل وقوع فیلم (کشور فرانسه) تصویری جهانشمول از شخصیت فیلمش به نمایش بگذارد. بنابراین برساختگی جنسیت نیز در بافتی که آفریده فاقد معنا است. در گام بعدی او از عقدۀ اُدیپ فروید جنس/جنسیتزدایی کرده و آن را به عنوان یک رانۀ فراجنسی همیشگی که مبنای خشونتورزی/ خشونتپذیری است معرفی میکند.
در فیلم Elle نقش میشل را ایزابل اوپر بازی میکند. اوپر نقشی مشابه نقش میشل را در فیلم برجستۀ معلم پیانو (Piano Teacher) ساختۀ میشائیل هانکه (محصول 2001) بازی کرد. به نظر میرسد اوپر در نقش میشل بهترین بازی خود را که به نوعی تکامل نقش او در «معلم پیانو» بوده ارائه کرده است.
دکتر سیدعلی منوری
نویسنده و منتقد فیلم و سینما
درسگفتارهای خوانش زنانه هنر
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است