کد خبر: 7066
تاریخ انتشار: 26 آذر 1396 - 01:16
علیرضا علیپور
امروزه عربستان سعودی و ایران به عنوان دو قدرت بزرگ منطقه در قالب جنگ نیابتی برای کسب رهبری منطقه و افزایش نفوذ و نقش خود در منطقه با یکدیگر رقابت می کنند که متخصصان از ان به عنوان « جنگ سرد جدید » یاد می کنند.

فراتاب - گروه بین الملل: حملات تروریستی گروه القاعده در یازده سپتامبر و متعاقب آن لشکرکشی نظامی ایالات متحده به کشورهای افغانستان و عراق به بهانه مبارزه با تروریسم و گسترش سلاح های کشتار جمعی، وقوع تحولات انقلابی بهار عربی در کشورهای منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا و نهایتا اوج گیری گروه های تروریستی، جریان های تکفیری و افزایش خشونت های فرقه ای و مذهبی در منطقه منجر به بی ثباتی بیشتر این منطقه شده است.که این بی ثباتی فزاینده زمینه های افزایش رقابت برای گسترش نفوذ و نقش خود بین دو کشور ایران و عربستان سعودی را فراهم کرده است. امروزه یکی از مولفه های مهم و تعیین کننده نقش و سهم کنشگران در منطقه ضریب نفوذ کشورها است.

ضریب نفوذ به معنای تلاش قدرت های منطقه ای برای اجبار و وادارسازی سایر دولت ها به تداوم عمل یا سیاستی که در راستای منافع خود تعریف کرده است می باشد. در این راستا استفان شرم در کنار منابع قدرت، از منابع نقشی و پذیرش منطقه ای اعمال قدرت و نفوذ از سوی قدرت منطقه ای سخن گفته است و همچنین ایویند استرود دیگر صاحب نظر سیاسی یکی از شرایط قدرت منطقه ای را داشتن نفوذ بالا در امور منطقه ای دانسته است. بنابراین امروزه دو کشور به دنبال دستیابی به هژمونی منطقه ای هستند و به همین دلیل درصدد گسترش نفوذ خود در کشورهای منطقه می باشند.

مرحله اول نفوذ ایران در منطقه پس از تهاجم نظامی ایالات متحده آمریکا به عراق و سرنگونی صدام حسین و قدرت یابی شیعیان به ساختار سیاسی قدرت برمی گردد که دلیل نفوذ فزاینده ایران در این کشور به علقه های شیعه و روابط نزدیک آن ها با مقامات سیاسی شیعه در عراق و همچنین انگیزه شیعیان برای وجود یک متحد و حامی برای مقابله با دولت های سنی برمیگردد. در مقابل عربستان سعودی قدرت یابی شیعیان و حاشیه نشینی اهل سنت را به ضرر منافع خود دانستند زیرا که در گذشته صدام حسین به عنوان رهبر اهل سنت نقش موازنه گری در مقابل نفوذ ایران را داشت.

در این راستا عربستان سعودی با رویکرد عدم ارتباط با دولت جدید عراق و همچنین حمایت از گروه های تروریستی درصدد مقابله با دولت شیعه عراق و گسترش نفوذ ایران برآمد. مرحله دوم نفوذ ایران در منطقه متعاقب تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان در سال 2006م. و فلسطین در سال 2008م بر می گردد که هدف اسرائیل از تهاجم از بین بردن حزب الله در جنوب لبنان و حماس از نوار عزه بوده است. در این راستا دولت ایران با مشارکت سوریه به حمایت مالی و نظامی از گروه های غیردولتی متحد خود در مقابل اسرائیل پرداختند و همین امر زمینه افزایش نفوذ ایران در منطقه شامات را فراهم کرد و در پی آن قدرت و نفوذ ایران در ساختار سیاسی لبنان گردید. که به صورت طبیعی آن ها را در تقابل با گروه سعد حریری که متحد عربستان سعودی است قرار داد. و این امر منجر به کاهش نفوذ عربستان در لبنان گردید در حالی که در گذشته این کشور در پایان دادن به جنگ داخلی لبنان( 1975-1990) در قالب توافق طائف و همچنین در دوران نخست وزیری رفیق حریری نقش مهمی در ساختار سیاسی این کشور داشت.

مرحله سوم نفوذ ایران در منطقه پس از وقوع تحولات بهار عربی در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا بر می گردد که دولت های متحد عربستان سعودی از جمله تونس و مصر سقوط کردند و همچنین کشورهای حاشیه خلیج فارس از جمله کویت، بحرین و عمان با موج اعتراض روبرو شده بودند و حتی در داخل کشور خود شاهد اعتراضاتی محدود در مناطق شیعه نشین بود.و در این راستا خود را در تنگنای امنیتی دید. در این راستا دولت عربستان برای مقابله با اعتراضات در منطقه رویکردی متناقضی را اتخاذ کرد. آن ها برای مقابله با شیعیان در بحرین از طریق عملیات نظامی در قالب نیروی سپر جزیره به این کشور لشکرکشی کردند و به سرکوب معترضان شیعه که به دلائل مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی اعتراض می کردند پرداخت و دلیل لشکرکشی نظامی را جلوگیری از گسترش نفوذ ایران در این کشور دانست. و در مقابل با گسترش اعتراضات سوریه به جنگ داخلی؛ آن ها از گروه های تروریستی حمایت مالی و تسلیحاتی کردند. در مقابل دولت جمهوری اسلامی ایران به دلیل روابط استراتژیک با دولت سوریه به حمایت مالی، مشاوره و نظامی در قالب حضور مستشاران و نیروی های نظامی در قالب مدافع حرم برای حفظ بقای بشار اسد پرداختند درحالی که هدف اصلی ایران از حفظ نظام سوریه در واقع حفظ مجرا و کریدور کمک تسلیحاتی و مالی به حزب الله لبنان می باشد که در قالب نفوذ ایران در منطقه شامات مطرح می شود.

امروزه پس از نابودی گروه های تروریستی داعش در سوریه و عراق در بعد نظامی؛ دولت ایران به هدف خود یعنی حفظ بشار اسد دست یافته است در حالی که دولت عربستان سعودی به صورت گسترده درصدد برکناری آن و روی کار آمدن یک گروهی بود که باعث کاهش نفوذ ایران در این کشور گردد و متعاقب آن نفوذ آن ها در منطقه شامات و همچنین در ساختار سیاسی لبنان کاهش دهد. بنابراین امروزه جمهوری اسلامی ایران به هدف خود دست یافته است و در بعد منطقه ای در قدرتمند ترین شرایط خود قرار داد که هر گونه حل و فصل بحران در منطقه نیازمند حضور ایران می باشد و بدون ایران هیچ گونه مسئله در منطقه قابل حل وفصل نیست که این به اتخاذ سیاست و راهبرد درست از سوی تصمیم سازان کشور بر می گردد.

پس از تحولات انقلابی بهار عربی در منطقه غرب اسیا و شمال آفریقا ما شاهد تحول راهبردی در کشور عربستان سعودی بودیم که این امر با روی کار آمدن ملک سلمان افزایش پیدا کرده است. پس از تغییر و تحولات داخلی در ساختار قدرت عربستان و قدرت یابی محمد بن سلمان ولیعهد جوان که مجری اقدامات تهاجم به یمن، تحریم قطر ، اعلام آزادی های اجتماعی در کشور و در نهایت مبارزه با فساد داخلی بوده است منجر به تغییر راهبرد این کشور از محافظه کاری به انقلابی و تهاجمی گردید. یکی از دلائل تغییر رویکرد عربستان سعودی؛ به تغییر موضع و راهبرد ایالات متحده آمریکا در اواخر دوران اوباما از غرب آسیا به شرق آسیا می باشد. همچنین استراتزی آمریکا در این دوره در منطقه غرب آسیا تعامل با ایران در قالب برجام و پذیرش نقش منطقه ای این کشور بود که این امر منجر به هراس عربستان سعودی گردید که برای تضمین امنیت خود به این کشور متکی بود.

اما جای شک نیست که هدف اصلی ایالات متحده امریکا مقابله با نفوذ ایران در منطقه و جلوگیری از هژمونی منطقه ی این کشور بوده است در این راستا آن ها به جای سیاست حضور همه جانبه بر واگذاری نقش نیابتی به کشورهای متحدین خود همچون عربستان سعودی تاکید می کردند. . در واقع عربستان سعودی علاوه بر تامین منابع انرژی به نیابت از آمریکا وظیفه مقابله با تهدیدات منطقه ای جدید را نیز برعهده دارد.بنابراین یکی از راهبردهای عربستان سعودی برای مهار قدرت منطقه ای ایران همکاری هژمونیک با آمریکا در ایفای نقش نیابتی است که اغلب گزارش های اتاق فکرهای غربی در مورد درگیری ایران و عربستان در منطقه از « جنگ سرد » یاد می کنند که برای نمونه گرگوری گاس در یک مقاله ای در اندیشکده بروکینگز مستقر در دوحه معتقد است که بهترین چارچوب برای فهم روابط بین دو کشور در قالب « جنگ سرد جدید» است که در آن دو کشور برای افزایش نفوذ و نقش خود در منطقه از کارت ایدئولوژیک خود در ساختار داخلی کشورهای ضعیف منطقه استفاده می کنند که این امر جلوی مداخله نظامی مستقیم بین دو کشور را گرفته است. 

اما با روی کار آمدن ترامپ در ایالات متحده آمریکا و رویکرد تهاجمی نسبت به میراث اوباما سیاست های منطقه ای وی از جمله برجام و علاوه بر این نگاه اقتصادی در روابط با کشورهای منطقه برای حل مشکلات داخلی خود به بهبود روابط با عربستان سعودی پرداخت که همین امر باعث شد که نخستین سفر خارجی این کشور به عربستان باشد. هر چند که این مرهون فعالیت لابی سعودی ها به رهبری عادل الجبیر وزیر امور خارجه عربستان بر می گردد که در دوران انتخابات ریاست جمهوری در این کشور فعالیت داشتند و بعدا هم با وعده قرادادهای تسلیحاتی به میزان گسترده زمینه سفر ترامپ را به کشور خود فراهم کردند که همین امر سبب نزدیکی نگاه دو کشور برای محدود کردن نفوذ ایران در منطقه شد که بیشتر اقدامات مشترک آن ها در منطقه در همین راستاست. برای نمونه می توان به سفر همزمان تیلرسون و حیدر عبادی به عربستان برای دور کردن آن ها از ایران و مقابله با گروه حشد الشعبی، اجبار سعد حریری نخست وزیر لبنان به استعفا در خاک عربستان برای ایجاد آشوب در لبنان و مقصر جلوه دادن حزب الله اشاره کرد. اقدام دیگری که اکنون به تدریج در حال آشکار سازی است نزدیکی فزاینده آن ها به اسرائیل است که امروزه مقامات عالی رتبه و مراجع بزرگ سعودی به صورت محرمانه به این کشور سفر می کنند و یا حتی مقامات اسرائیلی علنا از برقراری روابط با این کشور برای مبارزه با نفوذ ایران سخن می گویند که همین امر باعث شده است که عربستان سعودی با طرح کوشنر برای پذیرش بیت المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل را بپذیرد که به صورت پنهانی قبل از طرح آن؛ محمود عباس رهبر جنبش فتح را به کشور خود دعوت کرد که این طرح را بپذیرد . بنابراین امروزه شاهد یک محوری از سوی آمریکا – عربستان و اسرائیل در مقابل ایران هستیم که هدف آن محدود کردن نفوذ ایران در منطقه است که در ابتدا درصدد بریدن دم مار ( متحدان منطقه ای ایران) و سپس سر مار ( ایران ) هستند.

امروزه شاهد بسیاری از اقداماتی از سوی دولت عربستان هستیم که در گذشته از سوی این کشور شاهد نبودیم که این امر می تواند تا حدودی به نگاه نخبگان جدید عربستان از قدرت کشور خود بر می گردد. آن ها پس از حمله موشکی حوثی ها یمن به فرودگاه عربستان ؛ عامل این اقدام را ایران دانستند و حتی مقامات سعودی از جمله محمد بن سلمان ولیعهد فعلی و پادشاه آینده این کشور و همچنین عادل الجبیر وزیر امور خارجه سعودی علنا از اقدام متقابل سخن گفتند و حتی محمد بن سلمان در اظهاراتی سخیفانه رهبر ایران را هیتلر خاورمیانه خطاب کردو این کشور را عامل بی ثباتی بسیاری از حوادث منطقه می دانست. بنابراین امروزه روابط و مناسبات بین دو کشور به نهایت و اوج تنش رسیده است که این امر می تواند به ضرر منافع دو کشور باشد؛ چون که امروزه بخش بزرگی از مصیبت ها وارده به منطقه ناشی از مداخله قدرت های فرامنطقه ای و رشد یابی گروه های تروریستی است.

اگر چه امروزه شاهد از بین رفتن نظامی داعش در سوریه و عراق هستیم ولی این تفکر همچنان در منطقه وجود دارد و با جرقه ای می تواند گروهی با نام دیگر شکل بگیرد و باعث خسارت های فراوانی به کشورهای منطقه گردد و به جای آن که این هزینه ها را صرف توسعه کشور خود کنند آن را مجبور کند که این امکانات مالی را صرف مبارزه با گروه تروریستی کنند. بنابراین این نیازمند همکاری بین دو کشور در منطقه و رفع تنش ها فیمابین از طریق تقلیل اظهارات تنش زا از سوی مقامات می باشد . بنابراین اگر ما قصد یک نگاه آینده نگرایانه ای به مناسبات دو کشور داشته باشیم باید بگوییم که سناریوی برخورد نظامی مستقیمی بین دو کشور غیر متحمل است و محتمل ترین سناریو همان تدوام قطع رابطه و تیرگی بین دو کشور است.

علیرضا علیپور، دانشجوی دکتری روابط بین الملل

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار