کد خبر: 6806
تاریخ انتشار: 27 آبان 1396 - 01:09
فیلیپ کارل سالزمن
استاد شهیر انسان شناسی دانشگاه مک گیل، فرهنگ طایفه گرایی نهادینه شدن در خاورمیانه عربی را مهم ترین عامل مشکلات این منطقه و جلوگیری از به نیتجه رسیدن تحولات اصلاح طلبانه در خاورمیانه می داند.

فراتاب - گروه اندیشه: از چند سال پیش ما غربی ها، مشتاقانه رویدادهای «بهار عربی»را  که به سرنگونی برخی دیکتاتورهای عرب انجامید دنبال می کنیم، امیدوارانه فکر می کردیم  که جهان عرب  نیز مسیر دموکراسی و حقوق بشر را می پیماید و جوامع عربی بیش از پیش جوامعی مبتنی بر حقوق مدنی خواهند شد. اما اشتیاق و انتظارات ما در این خصوص را نمی توان چندان مبتنی بر برداشت دقیقی از خاورمیانه و شمال آفریقا دانست، بلکه به نوعی بازنمایاننده یکسان انگاری میان جوامع غربی و جوامع عربی و گویای اقداماتی است که اگر ما عضو جوامع عربی بودیم، در پیش می گرفتیم.

در حالی که تحلیل گران غربی می پندارند بازیگران عرب دیدگاههای آنان را معیار عمل می دانند، اعراب دیدگاهها، انگیزه ها و اهداف خاص خود را دارند و هم از این روست که باید این طرح خیرخواهانه مجامع غربی را متضمن ارزشها و برداشت های بی ارتباط با جوامع عربی و قوم گرایانه دانست.

یکی از کمیک استریپ های دونسباری درباره عراق، یک افسر آمریکایی و یک افسر عراقی را به تصویر می کشید که درون یک خودروی هاموی رهسپار بازداشت یک تروریست عراقی هستند. افسر آمریکایی یادآوری می کند که به آنها دستور داده شده تروریست عراقی را زنده دستگیر کنند، اما افسر عراقی پاسخ می دهد: «این ممکن نیست، یکی از اعضای قبیله او پسر عموی پدرم را کشته! من قسم خورده ام از افراد این قبیله انتقام بگیرم! » افسر آمریکایی با تعجب از زمان این حادثه می پرسد و همقطار عراقیش پاسخ می دهد: « 48 سال پیش در سال 1387 هجری قمری!» و آمریکایی با تعجبی صد چندان فریاد می زند: «چه به سر شما مردم آمده؟»

واقعاً چه به سر این مردمان آمده؟ مشکل این است که عراقی ها فرهنگی متفاوت از آمریکایی ها دارند. عراقی ها مسائل را متفاوت می بینند. پیش فرض هایی درباره روابط اجتماعی و سیاسی، چهارچوب هایی برای تحلیل آن روابط و ضرورت های معطوف به عمل که برآیند فرهنگ می باشد، باعث می شود که عراقی ها مسائل را به گونه متفاوتی از امریکایی ها ببینند. همین امر البته در مورد دیگر مردم خاورمیانه و شمال آفریقا که از زمینه فرهنگی مشابهی برخوردارند نیز صادق است.

به منظور درک عراقی ها، مردم خاورمیانه و یا هر کس دیگری باید دو سطح از فرهنگ مورد بررسی قرار دهیم: سطح فرهنگ عمیق و سطح فرهنگ قشری. فرهنگ عمیق شامل پیش فرض های مسلم انگاشته شده ای است که معمولاً پنهان از چشم دارندگان آنها باقی می ماند. فرهنگ سطحی نیز در برگیرنده برداشت ها، تحلیل ها و ارزشهای کنونیست که جدی گرفته می شوند، موضوع گفتگوی آگاهانه  قرار می گیرند و تحت تأثیر تحولات دگرگونی می یابند.

 

فرهنگ دیرپا

شاید بتوان روابط اجتماعی مردمان خاورمیانه (به ویژه اعراب ) را استوار بر سه رکن اساسی دانست: نخست اینکه تنها به خویشاوندن و قوم خود اعتماد کنید، دوم اینکه همواره در منازعات از فرد نزدیکتر به خود طرفداری کرده و در مقابل اغیار باشید و سوم اینکه هیچ گاه به دولت اعتماد نکنید.

 ممکن است بپرسید چرا این اصول؟ و یا اینکه این اصول از کجا آمده اند؟ طبعاً پاسخ تاریخی این خواهد بود که بنیاد فرهنگ اسلامی خاورمیانه عربی چیزی جز فرهنگ قبایل بادیه نشین نیست. جای تعجب نیست، چه اینکه پیش و در هنگامه ی ظهور اسلام، جمعیت عربستان، یعنی کل جهان عرب آن روز، تنها متشکل از قبایلی بدوی بود. در نتیجه نفوذ فزاینده اسلام، همین قبایل بادیه نشین بر گستره وسیعی از جهان از مغرب تا هندوستان تفوق یافتند و سازمان عشیره ای خود را همراه با پیش فرضهای برخاسته از خویشاوندی و وفاداری قومی با خود به همه جا ارمغان بردند.

در شمال آفریقا نیز قبایل مسلمان، بجز منطقه دره نیل توانستند بر اقوام بربر که دارای زمینه های فرهنگی مشابهی بودند را شکست دهند. در پیرامون ایران و در افغانستان، اعراب توانستند طوایف ایرانی که آنان هم دارای ایده های همانندی بودند را مغلوب سازند. در نتیجه فرهنگی عشیره ای با این مختصات بر پهنه ی وسیعی از مغرب، الجزایر و لیبی و از مناطق پیرامونی کشورهای عربی مانند مصر، اردن، عربستان و عراق و تا اطراف کشورهای غیر عربی نظیر ایران، افغانستان و پاکستان تسلط یافت. د

قیقاً همچون هزاره پیشین، قبایلی که در مناطق شهری متوقف شده یا مسکن یافته بودند، فرهنگ محلی خود که متضمن هنجارهای عشیره ای بود را در همه جا فراگیر نمودند.

    اصول سه گانه فرهنگ عمیق خاورمیانه ای، روابط سیاسی را شکل خاصی بخشید که در ادامه به بررسی این تأثیرات خواهیم پرداخت:

  • هر فرد درون شبکه ای از روابط خویشاوندی (خانواده، حسب و نسب و قبیله) تعریف می شود. این گروه ها از طریق تبار نسب پدری که به یک جد مشترک می رسند. هویت فردی دست کم در برخی وجوه از طریق عضویت در چنین گروه هایی تعین می یابد. مسئولیت سعادت اعضای هر گروه بر عهده آن گروه است. در واقع همه اعضای گروه بصورت جمعی در قبال رفاه، دفاع و خونخواهی از همه دیگر اعضا دارای مسئولیت هستند. متقابلاً هر عضو در قبال دیگر اعضای گروه دارای الزاماتیست و برتری و تعالی اعضای گروه مایه مباهات فردی نیز تلقی می شود. لذا از آنان انتظار می رود که نسبت به گروه وفادار باشند. بیشتر اعضای قبیله، گروه خود را مهم ترین محمل اجتماعی و سیاسی می پندارند که می توانند برآن تکیه کنند و گروه متبوع خود را شبکه امنیت خود قلمداد می کنند.
  • اعضای گروه باید، از افراد نزدیکتر به خود به خاطر عضویت در گروههای قبیله ای در مقابل افراد گروههایی که با آنها نسبت دورتری دارند طرفداری کنند و از سوی دیگر از افرادی که با آنان دارای اشتراک قبیله ای می باشند در مقابل قبایل و افراد بیگانه حمایت کنند. اینکه چه کسی هم گروهی شناخته شود و چه کسی دارای نسبت دورتر، بر اساس معیار "نسل " مشخص می شود. هر فرد می تواند با رسانیدن نسب خود به یک جد نزدیکتر، گروه محدود خانوادگی بی واسطه خود را مشخص نماید و متقابلاً با رساندین نسب خود به اجداد دورتر، قبیله اش را مشخص کند. به بیان دیگر هر کس، در عین حال عضو تعدادی گروه درهم تنیده می باشد، که اجداد نزدیکتر در رأس گروههای کوچک و اجداد دورتر در رأس گروه های بزرگتر قرار دارند. به یک معنا می توان عضویت در گروه را مبتنی بر موقعیت پیش آمده دانست، یعنی اینکه فرد با چه کسی در وضعیت منازعه قرار گرفته است. اگر منازعه میان اعضای یک گروه خانوادگی کوچک بوجود بیاید، و مثلاً میان دو برادر یک جد نزدیک، دشمنی در بگیرد، نتیجه ایجاد انشعاب جدیدی درون گروه خانوادگی کوچک است. اما اگر همین اتفاق را در بین اعضای دو قبیله مختلف تصور کنیم، برخلاف وضعیت پیشین، باعث همگرایی اعضای قبیله در حمایت از هم قبیله ای مورد منازعه و بوجود آمدن یک جدال گروهی می شود. این منطق از سوی دیگر امکان رشد فردگرایی را در میان اعضای گروه شدیداً کاهش می دهد.
  • خاورمیانه ای ها، دولت ها را، سازمانهایی جنایتکار، غیرقابل اعتماد می دانند که باید آنها را از زندگی خود طرد کنند و هرگاه امکان پذیر باشد، برآن هجوم آورده و بر آن غلبه یابند. در واقع دولت ها، رقبای سازمانهای قبیله ای به شمار می آیند. فارغ از نوع آنها، چه دولت های پیشا صنعتی، چه پادشاهی ها، چه خلافت ها و چه امارت ها، همه و همه مراکز قدرتی هستند که در حال رقابت و سرکوب کردن دیگر الگوها و مظاهر قدرت می باشند. دولت ها را می توان دارای شبکه روابط قدرت سلسله مراتبی، متمرکز و قائم به افراد کنترل کننده آنها دانست. در مقابل، گروه های خانوادگی، مساوات گرا، غیر متمرکز و مبتنی بر تصمیم گیری در مجمع داخلی هستند. آزادی و استقلال نیز از ویژگی های عمده قبایلند. دولت ها اما می خواهند ارزش مازاد جامعه را از طریق مالیات گیری به سوی مقاصد خود سوق دهند، جمعیت بزرگی را در قالب ارتش سازمان دهند و از طریق آن فرایند جذب و گسترش ارزش مازاد را تضمین می کنند؛ و همچنین خواهان منحصر کردن اجبار و ممنوعیت آزادی تسلیحات می باشند. طبیعتاً هر سه این موارد، نقض آشکار آزادی مورد نظر قبایل است، از این رو آنان ترجیح می دهند به اقتدار دولت گردن نگذارند. کوتاه سخن آنکه به دولت ها از نظر قبایل دشمن انگاشته می شوند.

 

فرهنگ نوپدید

    برخلاف فرهنگ عمیق و دیرپا ، که عبارت از چهارچوبی اساسی می باشد که معمولاً در طول زمان دچار دگرگونی نمی شود، فرهنگ نوپدید یا سطحی متشکل از مجموعه فهم ها، برداشت ها و قواعدیست که در پاسخ به شرایط پیش روی مردم در چشم انداز کوتاه مدت و نیز بلند مدت تر است. از آنجا که شرایط بواسطه تحول یافتن عوامل محیطی، پیشرفت های تکنولوژیک، روندهای جمعیتی، شرایط اقتصادی و اتحادها و ائتلافهای سیاسی از زمانی نسبت به زمان دیگر دستخوش دگرگونی می شود، طبعاً فرهنگ سطحی نیز دگرگون می شود. در حد فاصل فروپاشی امپراتوری عثمانی و تشکیل کشورهای جدید عربی 4 روند فرهنگی در جهان عرب پدیدار گشت که عبارت بودند از ناسیونالیسم عربی، سوسیالیسم عربی، جنبش مدرنیسم و بالاخره اسلامگرایی.

گذار از دوران و تحولات شتابناک سال های 1950 تا کنون از برآمدن ناسیونالیسم عربی در مصر و پس از آن سربرآوردن جنبش های بعثی در قسمت اعظم سرزمین های عربی، جنگ های پرشمار با دولت یهود و سرشکستگی های ناشی از آن، تداوم حضور نظامیان در قدرت و عدم نهادینگی دموکراسی در این منطقه، گرایش های ناسیونالیستی و سوسیالیستی رادیکال را تا حدود زیادی به حاشیه راند و جنبش های مدرنیستی نیز صرفاً در حد و حدود نوسازی فرایندها و نهادهای پدرسالارانه پیشین باقی ماندند. بدین ترتیب روح سرگردان عربی، در بسیاری از مناطق عربی راه حل را در اسلام یافت و به شعار دیرین اخوان المسلمین  چنگ زد. در تمام مدتی که اعراب ایدئولوژی های ناسیونالیستی، دست چپی و سکولار را می آزمودند، اسلام در کنارشان حاضر بود. اسلامگرایان با تکیه بر دوران تفوق تمدنی اسلام، از آن به مثابه عطیه ای الهی یاد می نمایند و آن را یادآور دوران شکوه اعراب می دانند.

 

فیلیپ کارل سازلمن، استاد انسان شناسی دانشگاه مک گیل کانادا

برگردان به فارسی: منصور براتی

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است 

نظرات
آخرین اخبار