فراتاب - گروه ادبی: شعر پیش رو توسط خانم فرزانه کرمی از شاعران جوان سنندجی سروده شده است، وی دارای کارشناسی زبان و ادبیات فارسی و کارشناسی ارشد روانشناسی است که مشغول انجام مقدمات انتشار نخستین مجموعه اشعارش می باشد.
غم چشمهایت را مفت خریده بود
که به عشق نبازی شان
بازی
بدون برگ برنده اش
تو را برده بود
لب مرز ... تشنگی
مثل گلوله ی توی استخوان مانده است
آنقدر گوشت را می سوزاند
تا تبخیرشوی در سرم
شبیه گیاهی
منجمد
از سال ها پیش
مانده درسرم
این ردپاهای توست
لب چشمه
عادت بودی
لب هایم را ماهی کنیم
ماهی سرخ سینه ی تو باشد...
لب هایم را دوختيم
به دریا زدیم
قاب کوچک سینه ات بادبان پیراهن های گم شده در باد بود
شمال باد بود
جنوب باد بود
غرب
شرق
لا اکراه فی چشمهایت که غم شدند به دریا دوختند...
غم شدند
به خشکی زدیم ...
غم شدند
غم
غم
سینه ی خشکت را به راه شیری پستان هایم گره ميزد
به خطوط مرزی بین لب هات
شلیک میکرد
اورشليم بود و شلیک میکرد
گلبرگ به گلبرگ
روی بام خانه ات تشنگی کشیدیم
تشنگی
مثل گلوله تنمان را بهم دوخت
تشنگی کارد کندی
به استخوانت زده است
به رگ های ماسیده ات...
به لبها...
بگو اشهد و لا چشمهایت
لا شادی
لا آن سوی برد
باختن باشد
بگو لا
لا
لا
بگو
رها کن دریا را
پيراهنت باد بود
خبرنمیداد
چند روزدیگر برای نفس کشیدن فرصت هست
و موهام پرچم های سوخته در اورشليم سینه ات
مرا به دست بياور
با دستهات ورق بزن
با دستهات استخاره کن
با دستهات به دريا بکش
به چشمهات
چشم هام را سرمه کن ...
مرا به یاد بیاور
مرا از،آب
از آتش بگیر
پیش از تمام روزنامه هایی که در خاور میانه مفت جنگیدند
مرا از غم چشمهام به دست بياور ...
شعر از فرزانه کرمی / سنندج
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است