فراتاب: پهلوان اسماعیل اربابزادهی جوان خوش قد و قامت وارد گود خاکی کشتی گیلهمردی میشد با پرشهای بلندش برای دوران کردن دل از جمعیت مشتاق میربود و همهی حریفان را نقش بر خاک میکرد، بلقیس خاتون تا خانه این بیت را میخواند قیامت قامتی قامت قیامت/ قیامت میکند این قد و قامت و یک دل نه هزار دل دلباختهی اسماعیل میشد.
زندگینامه پهلوان اسماعیل
اسماعیل اسماعیلی اصالتا برای روستای سِند از توابع فومنات بود اما در دوران جوانی به شهر فومن مهاجرت کرده و در محلهی خراطمحلهی فومن (میدان ولایت فقیه امروزی) و نزدیک سلاخخانهی کنونی خانهای اربابی (بالاخانه تلار) داشت. خانهای دو طبقه و بزرگ که افراد زیادی از اقوام هم در محوطهی اطراف آن ساکن بودند. وی غلام و کلفت و رعیت بسیار داشت.
اسماعیل اسماعیلی را مردی بلند قد و قوی هیکل توصیف میکنند که بسیار جوانمرد بود. به همین روی او را پهلوان مینامیدند. او فردی توانگر و ثروتمند بود و از معدود کسانی بود که در فومن خانهای اربابی داشت.
او خود در ابتدای نهضت جنگل، پس از اینکه میرزا کوچک خان از بلشویکها در رشت جدا شد و همراه تنی چند از یاران خود راهی فومنات شد، افراد زیادی در فومنات به وی پیوستند و یا در راه نهضت به وی و جنبشش کمک کردند. یکی از این افراد متمول پهلوان اسماعیل اسماعیلی بود که برای خود در فومن اسم و رسمی داشت و به فتوت و جوانمردی مشهور بود و بین مردم به کدخدامنشی رفتار میکرد.
اما این بهار روابط چندی بیش طول نداشت چرا که پس از استقرار قوای جنگل در روستاهای زیده فومن و کسما و منارهبازار گورابزرمیخ، پهلوان اسماعیل یکی از افرادی بود که در فومن به تامین پول و خوراک جنگلیها میپرداخت اما در عین حال برخی نیز میگفتند که برخی از نیروهای جنگلیها که در اصل قوایی شبهنظامی و نامنظم بودند گاه بطور سرخود میآمدند و از متمولان و اربابان به زور و تهدید مایحتاج و پول دریافت میکردند و به مقر خود و جنگل باز میگشتند.
این حکایت رفتار سرخود نیز گریبان یکی از حامیان و نزدیکان میرزا کوچکخان یعنی خود پهلوان اسماعیل را گرفت. روایت است برخی از نیروهایی که ظاهرا از قوای جنگل بودند یکبار که به خانه پهلوان اسماعیل آمدند تا مواد غذایی و پول بگیرند اما با مخالفت و مقاومت پهلوان مواجه میشوند. پهلوان به آنها میگوید شما همین پنج روز پیش آمدید و من کمک کردم. فعلا نمیتوانم کمک کنم.
در مقابل سربازان جنگل وقتی با مخالفت وی مواجه میشوند با توسل به زور میخواهند وارد انبار و مطبخ شوند که با مقاومت پهلوان اسماعیل مواجه میشوند و در نتیجه نزاعی با سربازان شکل گرفته و با یکدیگر درگیر میشود در این بین یکی از سربازان وی را با شلیک تفنگ از پا میاندازد و بقیه با قنداق تفنگ بر سر و بدن پهلوان میکوبند. انبار و مطبخ را غارت کرده و خانه را بهم میریزند و به جنگل میگریزند. راویان میگویند حتی گلدانها، صیفیجات و سیر و پیاز را که بر رف خانه آویزان بود را شکستند و بهم ریختند و فرار کردند. پهلوان اسماعیل را به تلارِ خانه (ایوان طبقه بالایی) میبرند و وی در همان جا پس از دقایقی جان به جانآفرین تسلیم میکند.
تولد و مرگ
زمان تولد و وفات وی دقیقا مشخص نیست اما از روی تاریخ وقوع نهضت جنگل سالهای تولد و مرگ تقریبی و سن پهلوان اسماعیل را میشود تخمین زد. مشخص است که زمان وقوع نهضت جنگل بین سالهای ۱۲۹۳ تا ۱۳۰۰ بوده است. اگر خروج میرزا از رشت و حرکت سمت فومنات که دو سال بعد از شروع نهضت رخ داد را سال ۱۲۹۵ بدانیم، زمان مرگ پهلوان اسماعیل باید بین سالهای ۱۲۸۷ تا ۱۲۹۹ بوده باشد و آنطور که راویان میگویند وی در زمان مرگش حدود ۴۰ سال داشته. بنابراین زمان تقریبی تولدش بین سالهای ۱۲۵۰ تا ۱۲۵۵ میبوده است.
همسر و فرزندان
از همسر وی در زمان مرگ پهلوان اسماعیل اطلاعاتی در دست نیست. در روایتها حضور ندارد و فقط از دختر بزرگش نام میبرند. ظاهرا همسرش قبل از وی فوت کرده است. از پهلوان اسماعیل دو دختر و چهار پسر به جا ماند که میگویند زمانی که جنگلیها به وی شلیک کردند دختر بزرگش، رقیه، کاسهی آب داشته و دور پدر و خانه میچرخیده و شیون و زاری میکرده. مردم هم که جمع شده بودند میخواندند که «رقیه گرده تلاره / بدست داره قداره» (برگردان فارسی: رقیه دور ایوان میگرده / در دستش کاسه داره)
البته روایت دیگریست که میگویند جنگلیها برای آزار بیشتر اهل خانه این ترجیعبند تکبیتی را میخواندند. اما آنچه که مسلم است این ترجیعبند هنوز سوز و گداز آنروزها را برای بازماندگان و نوادگان پهلوان اسماعیل و دخترش تداعی میکند.
نویسنده: علی عباسزاده کارشناس علوم کتابداری و اطلاع رسانی
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است