فراتاب | د.اردشیر پشنگ: «هیچ دولتمردی حق ندارد بقای دولت خود را با محدودیتهای اخلاقی به خطر بیاندازد!» این جمله را بایست نقطه کانونی فکری -رفتاری کسی دانست که بیشک پرآوازهترین دیپلمات نیمقرن اخیر و یکی از تاثیرگذارترین سیاستخواندهها بر نظام بینالملل بخصوص در عصر جنگ سرد بوده است و او کسی نیست جز «هنری آلفرد کسینجر»؛ کسی که در نخستین ساعت اعلام مرگش رهبران بزرگ و کوچک از جهان غرب تا شرق نسبت به او ادای احترام و واکنش کردند.
تولد در میان دو جنگ جهانی
هنری کسینجر مهاجر یهودی آلمانی که یکسال قبل از شعلهور شدن آتش جنگ جهانی دوم و راهافتادن ماشین یهودکشی هیتلر، در 15 سالگی به همراه خانوادهاش از کشور فرار و به آمریکا مهاجرت کرد. او پنج سال بعد درست در وسط جنگ جهانی، شهروندی آمریکا را بدست آورد.
کسینجر تحصیلاتش را در رشته علوم سیاس در دانشگاه هاروارد طی کرد در 1950 لیسانس، در 1951 فوقلیسانس و در 1954 از رساله دکترای خود با طرح نظریهای در خصوص صلح و مشروعیت دفاع کرد.
افکار کسینجر
از نظر فکری کسینجر را باید یک رئالیست پراگماتیست راستین و تمامعیار در سطح نخست سیاست جهانی قلمداد کرد بر این اساس «قدرت»، «اصل خودیاری»، «آنارشیک بودن نظام بینالملل»، «بیاعتمادی»، «دولت بازیگر اصلی»، «منافع ملی»، «جنگ و ستیز دائمی»، «موازنه قوا» و ... کانونیترین پیشفرضهای اندیشه و رفتار سیاسی او به شمار میرفتند.
کسینجر در زندگی سیاسی به شدت تشنه قدرت و حضور عرصه قدرت عملی بود، بدین منظور برای ورود به نهادهای قدرت از همان دوران دانشجویی تحت پوشش دو مرکز پژوهشی و مشاورهای، شروع به جمعآوری اطلاعات برای افبیآی کرد و پس از آن هم با نوشتن مقالات تحلیلی در حوزه سیاستخارجی توانست به سرعت در سمت مشاور و سپس کارشناس ارشد با چند نهاد امنیتی و سیاستخارجی زیر مجموعه دولت جاناف کندی وارد همکاری شود.
از سوی دیگر میتوان گفت کسب پیروزی به هر قیمتی، یکی دیگر از شاخصههای رفتاری و فکری کسینجر به شمار میرفت کسی که در کتاب «تسلیحات هستهای و سیاست خارجی» در سال 1957 ضمن انتقاد شدید از دکترین هستهای تلافیجویانه آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریکا، با پیشنهاد «استفاده از سلاحهای هستهای تاکتیکی» بطور منظم برای پیروزی در جنگهای مختلف، هم جنجال زیادی آفرید و هم توجهات بیشتری را به سمت خود جلب کرد!
کسینجر همچنین یک جاهطلب تمامعیار بود که برای دستیابی به قدرت حاضر بود حتی از مرزها و قولهای خود نیز عبور کند، بطوریکه از نظر سیاسی از حزب دموکرات خارج و سپس به جمهوریخواهان پیوست و یا در حالیکه در سال 1967 ریچارد نیکسون را خطرناکترین کاندیدای ریاستجمهوری برای آمریکا قلمداد کرده بود، یکسال بعد و با مشخص شدن شانس بالای پیروزیاش، مخفیانه به یکی از دستیاران ارشد او اطلاع داد حاضر است برای پیروزی نیکسون دست به هر اقدامی بزند!
پیروزی نیکسون بزرگترین سکوی پرتاب کسینجر برای ورود به عرصه بزرگان تصیمیمساز بود، چرا که بلافاصله در سال 1969 از سوی رئیسجمهور نیکسون به عنوان «مشاور امنیت ملی» منصوب شد و چهار سال بعد در دولت جرالد فورد به عنوان 56مین وزیر خارجه آمریکا برگزیده شد و تا سال 1977 و پیروزی جیمی کارتر در این سمت باقی ماند.
به احتمال بسیار اگر محدودیت قوانین آمریکا نبود او خود را کاندیدای رقابت با جیمی کارتر و چالش تبدیل شدن به رهبر یکی از دو ابرقدرت عصر جنگ سرد میکرد، اما یکی از شروط کاندیداتوری برای ریاستجمهوری در آمریکا، تولد در خاک این کشور است.
اقدامات کسینجر در سیاست عملی آمریکا
در دوران حضور به عنوان مشاور امنیت ملی و وزیر خارجه، کسینجر که اوج درگیریها و رقابتهای جنگ سرد بود برای چندین پرونده مهم درگیر آمریکا راهکارها و استراتژیهای مختلفی را طرحریزی و با کسب حمایت نیکسون عملیاتی کرد؛ مجموعه طرحها و فعالیتهایش در سه جبهه مهم بینالمللی باعث شهیرتر شدنش و میز دریافت جایزه صلح نوبل شد. کسینجر استراتژی تنشزدایی با جهان شرق را به صورت دو سیاست مجزا با چین و اتحاد جماهیر شوروی پایهگذاری کرد.
دیپلماسی پینگپنگ با چین
طی چندین سفر سرّی و با بکارگیری دیپلماسی پینگپنگ به بهانه مبادله فرهنگی با چین، موفق به عادیسازی رابطه چین با آمریکا در دوران پس از مائو شد. امری که برای چینیها و پیشرفتهای سریع اقتصادی و صنعتیشان پس از آن بسیار حیاتی بود به نحوی که تا به امروز کسینجر را یک دوست بزرگ و موثر چین قلمداد میکنند. کسینجر چند ماه قبل در آخرین سفری که به چین داشت از سوی شیجین پینگ رئیس جمهور این کشور مورد استقبال با شکوهی به عنوان دوست قدیمی چین قرار گرفت و با عنوان «دیپلمات افسانهای» مورد خطاب قرار گرفت. همچنین خبرگزاری رسمی چین نیز پس از انتشار خبر درگذشت کسینجر از او با نام «دوست قدیمی مردم چین» که بینشی تیزبین و درکی صحیح و عمیق از سیاست بینالملل داشت، یاد کرد.
مهار برنامه هستهای شوروی
در رابطه با اتحاد جماهیر شوروی نیز که به شدت بدنبال گسترش کیفیت و کمیت زرادخانه اتمیاش بود، استراتژی محدودسازی تسلیحات راهبردی اتمی را طرح ریزی کرد که پس از چندین دور مذاکرات مهم، نهایتا به امضای توافق تاریخی «سالت 11» میان نیکسون و لئونید برژنف در سال 1973 منجر شد.
پایان دادن به جنگ بیپایان ویتنام
کسینجر همچنین در رابطه با جنگ خونین و فرسایشی ویتنام شمالی (همپیمان شوروی) با ویتنام جنوبی (همپیمان آمریکا) که از 1955 شروع شده بود ابتدا از ایده استفاده از بمبهای خوشهای که میزان تلفات غیرنظامیان در ویتنام را دو چندان کرد، حمایت کرد اما این تاکتیک نیز در شکستن مقاومت ویتنامیها کارساز نشد و نهایتا راه دیپلماسی و صلح و تغییر استراتژی را در پیش گرفت بر اساس معاهده 1973 صلح پاریس آمریکا که به شدت تحت فشار افکار عمومی داخلی و خارجی بود پذیرفت دست از حمایت از یکی از طرفین بردارد.
بردن جایزه صلح نوبل
در سال 1973 و پس از توافق با ویتنام، کسینجر که هدایت کننده اصلی مذاکرات آمریکاییها با ویتنامیها بود به همراه «له دوک تو» نماینده ویتنام شمالی بطور مشترک برنده جایزه صلح نوبل شدند.
از سیاست دو ستونی در خاورمیانه تا وفاداری در دوستی با شاه
در رابطه با خاورمیانه که دارای اهمیتی ژئواستراتژیک در نظام بینالملل و یکی از اصلیترین مناطق تحت رقابت شوروی و آمریکا بود، کسینجر با توجه به تجربه ناموفق و پرهزینه گسیل مستقیم نیروی نظامی آمریکا به ویتنام، از طرح نیروی نیابتی و داشتن یک متحد استراتژیک در نقش ژاندارم منطقه حمایت میکرد. در طرح او عربستان سعودی با توجه به منابع نفتی و مالی نقش ستون مالی و ایران با توجه به برنامهها و جاهطلبیهای شاه نقش ستون نظامی را ایفا میکرد، دو متحدی که برای جلوگیری از نفوذ شوروی دارای اهمیت فوقالعادهای برای واشنگتن بودند. در همین راستا و در سال 1972 کسینجر به همراه نیکسون از ایران دیدار کرد و به محمدرضا شاه گفت آمریکا با درخواست ایران برای خرید گسترده و کممحدودیت تسلیحات مورد نیاز استراتژیک موافق است. این سیاست او بعدها با نام «سیاست دو ستونی نیکسون» در منطقه خاورمیانه شناخته شد. کسینجر همچنین در این سفر از طرح شاه برای حمایت از پیشمرگان کُرد تحت رهبری ملامصطفی بارزانی حمایت کرد.
در بحبوحه وقوع انقلاب هرچند کسینجر دیگر در قدرت نبود اما در چندین سخنرانی و یادداشت خواهان کمک دولت کارتر به بقای شاه در برابر انقلابیون شد کسینجر شاه را اصلیترین متحد آمریکا در منطقه میدانست که آمریکا با سقوطش دیگر همانند او را نخواهد یافت.
پس از پیروزی انقلاب و وقتی که کارتر از دادن ویزا به شاه برای ورود به آمریکا سر باز میزد، کسینجر یکی از اعضای کمپین حمایت از شاه و منتقدین کارتر شد، چون معتقد بود اگر امروز با شاه که متحد مهم دیروز آمریکا بود خوب رفتار نشود، دیگر رهبران فعلی و متحد آمریکا در خاورمیانه دلسرد شده و دچار تردید از وعده و حمایتهای آمریکا میشوند.
در انتخابات 1980 ریاست جمهوری آمریکا او در نقد کارنامه جیمی کارتر درباره ایران نوشت: «از دلايل ضعف تدريجي روحيه شاه اين شك و ترديد بود كه آيا آمریکا واقعاً از او حمايت ميكند يا نه. او ابزارها و قدرتی تحت کنترلش بود كه ميتوانست با سرکوب انقلابیون باعث بقای خود شود، ولي تصميم گرفت چنين كاري را نكند زيرا درباره نیت واقعي آمریکا و غرب (کارتر) دچار ترديد بود.»
در جبهه مخالف جمهوری اسلامی
کسینجر یکی از سیاستمداران آمریکایی است که از همان روزهای پایانی حکومت شاه بطور جدی با انقلابیون مخالف بود و آنها را خطری برای منافع آمریکا در منطقه قلمداد کرد. در برهههای مختلف نیز از سیاستهای ضد یا محدود کننده جمهوری اسلامی حمایت کرد. در یکی از آخرین توصیههای انتقادیاش به رهبران کاخ سفید در سال 2017 هشدار داد با پایان یافتن داعش، ایران تبدیل به یک امپراتوری جدید در منطقه خواهد شد که علیه متحدان آمریکا و منافع واشنگتن و تلآویو خواهد بود. به عقیده کسینجر «اگر قلمرو داعش توسط سپاه پاسداران ایران یا نیروهای شیعه آموزش دیده و هدایت شده توسط [ایران] اشغال شود، نتیجه می تواند به ظهور یک کمربند سرزمینی منجر شود که از تهران تا بیروت را در میگیرد، که میتواند نشان دهنده ظهور یک امپراتوری رادیکال ایرانی باشد.»
همچنین او به شدت نگران و مخالف برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران بود و معتقد بود دستیابی ایران به تسلیحات هستهای میتواند رژیمهای منع اشاعه تسلیحات هستهای را بیمعنا کرده و جهان را وارد دوران پرخطر و بحرانی از کانونهای مختلف هستهای کند به همین معتقد بود گزینه نظامی میتواند یکی از راهکارهای ممانعت از دستیابی ایران به تسلیحات اتمی باشد.
کسینجر و کُردها
ملامصطفی از اوایل دهه 1960 و آغاز جنگهایش با دولتهای مختلف عراق، همواره خواهان کسب حمایت آمریکا بود اما دو مساله مانع این درخواست بود، نخست روابط دولتهای پس از کودتای 1958 بغداد، با آمریکا بطور نسبی خوب بود و ثانیا ملامصطفی به دلیل 11 سال زندگی در شوروی مورد ظن بود که در نهان متحد شورویهاست. اما با کودتای بعثیها در 1968وضعیت متفاوت شد.
رژیم بعث آشکارا به شوروی نزدیکتر شد، به نحوی که در سال 1972 یک توافقنامهی استراتژیک همکاری را امضا کردند، و هم میزان تنش و فشارهای مرزیاش علیه ایران را تشدید کرد. در نتیجه آمریکاییها با پیشنهاد همزمان و هماهنگ ایران و اسرائیل برای کمک مالی و نظامی کُردها موافقت کردند، کسینجر در وقوع این توافق و جلب نظر نیکسون بیشترین نقش را داشت.
کُردها آشکارا طرفدار استقلال از عراق بودند و آمریکاییها بطور شفاهی از آن حمایت میکردند. ملامصطفی به ضمانتهای شفاهی کسینجر خوشبینتر از وعدههای شاه بود و حتی در سال 1974 وقتی که کسینجر با نانسی شارون (ازدواج دوم) ازدواج کرد، ملامصطفی سه قالیچهی نسبتا نفیس با گردنبندی از طلا و مروارید را به عنوان هدیه برای او فرستاد.
اما بهار روابط کُردها با آمریکا خیلی زود با توافق شاه و صدام و امضای معاهده الجزایر به خزانی سخت و پرپیامد برای تبدیل شد!
کسینجر مدعی شد از توافق شاه با صدام شوکه شده، اما در عین حال درخواستهای کُردها را بیپاسخ گذاشت. حتی دولت اسرائیل هم اعلام کرد که توافق شاه نه فقط خیانت به کُردها بلکه به نوعی خیانت به اسرائیل نیز بوده است.
سکوت آمریکا در این زمینه و حمایت تلویحی از توافق الجزایر باعث انتقاداتی در داخل کنگره آمریکا شد کسینجر در همین رابطه در کنگره حاشر شد و در برابر انتقاد چند نماینده که سیاست پشت کردن (خیانت) آمریکا به کُردها را اینچنین توجیه کرد: «عمل پنهانی را نباید با کار تبلیغاتی اشتباه گرفت!» یکی دیگر از مقامات ارشد و از نیروهای تحت امر کسینجر در کنگره گفت: نگاه ما تاکتیکی و حمایت موقت بود و بطور شفاهی از خواستههای کُردها از جمله استقلال ابراز حمایت کردیم اما هدف اصلی ما استفاده از توان آنها برای افزایش فشار بر دولت بعثی بود. در حقیقت ما هرگز خواهان استقلال کُردها و افزایش بحران و پیچیدگی در منطقه خاورمیانه نبودیم.
بعدها در سال 2011 «کمال کرکوکی» یکی از نمایندگان وقت پارلمان کردستان در دیداری که در نیویورک با هنری کسینجر داشت، به او گفت کُردها نقش منفی او در انعقاد معاهده 1975 الجزایر بین ایران و عراق و پشتکردن به خود را فراموش نمیکنند و او را یکی از مسببان زمینهساز ژینوساید و کشتار بیش از 182هزار شهروند کُرد بدست صدام میدانند. این سخنان کسینجر را سخت برآشفت و عصبانی کرد او یکبار دیگر مدعی شد هیچ نقشی در شکست جنبش کُردها نداشته و از مذاکرات پنهانی شاه با صدام خبر نداشته و خود را دوست و حامی حقوق کُردها میداند و از آنها را مردمانی قهرمان و مقاوم میدانم!
به رغم این ادعاها، اما باید گفت استراتژی هنری کسینجر در قبال کُردها که در سال 1972 تدوین شد به نوعی تا به امروز راهنما و دستور کار سیاست خارجی دولتهای مختلف آمریکایی باقیمانده است. لذا کسینجر را باید معمار روابط خارجی آمریکا با کُردها قلمداد کرد، بر اساس استراتژی کسینجر بایست از کُردها بطور تاکتیکی حمایت و از کارت آنها در موضوعات و مسائل مختلف امنیتی خاورمیانه استفاده کرد، اما این حمایت نبایست به اقدامی استراتژیک و بیبازگشت در جهت استقلال آنها منجر شود.
ردپای این استراتژی کسینجر را بعدها در سه برهه مهم تاریخی دیگر چه در سال 1991 (صدور قطعنامه 688 شورای امنیت و ایجاد منطقه خودمختار کردستان)، چه در سال 2003 (حمله به عراق و جلوگیری از استقلال کردستان) و چه در سال 2017 (رفراندوم استقلال کردستان) میتوان مشاهده کرد.
یک یهودی -آمریکایی همواره متحد اسرائیل
کسینجر همچنین یکی از مهمترین حامیان و موثرترین اعضای لابی یهود در آمریکا بود که در برهههایی از زمان حمایتهای حیاتی در بقای اسرائیل انجام داد که مهمترین آنها در جنگ یومکیپور (جنگ رمضان / جنگ اکتبر) در سال 1973 روی داد جنگی که با حمله غافلگیرانه مصر و سوریه اتفاق افتاد و کسینجر برای نجات اسرائیل به همراه فرماندهان ارشد نظامی آمریکا بلافاصله طرح پلهوایی تامین سلاح و تجهیزات نظامی و لجستیکی اسرائیل را فراهم کردند و نه فقط اسرائیل را از یک شکست محتمل و سرنوشتساز نجات دادند بلکه زمینه پیروزی دیگری برای این دولت را فراهم کرد.
کسینجر همچنین طی سالهای اخیر یکی از افراد پرنفوذ حامی طرح صلح ابراهیم (عادی سازی روابط اسرائیل با کشورهای عربی) بود اما در عین حال خواهان سنگینتر ماندن کفه ترازوی اسرائیل با دادن امتیازات کمتر بود از جمله در رابطه با موضوع عادی سازی روابط تلآویو -ریاض به رسانهها اینطور گفت: «در قبال امتیازاتی که ریاض در ازای عادی سازی روابط با تل آویو به دست خواهد اورد، خرسند نیستم.»
رمز استمرار نفوذ کسینجر بر قدرت در دوران دوری از کاخ سفید!
نکته پرتامل در خصوص کسینجر این است که کل حضور او در مقام مشاور امنیت ملی و یا وزیرخارجه نهایتا 8 سال (1969 تا 1977) طول کشید، اما از همان سالهای 1969 تا حتی آخرین روزهای حیاتش یعنی به مدت بیش از نیمقرن یکی از تاثیرگذارترین چهرهها بر عرصه دیپلماسی و سیاستخارجی آمریکا و نیز تحولات و مسائل بینالمللی بوده است. برای این مهم میتوان دلایل مختلفی برشمرد:
ایجاد یک موسسه مشورتی
در همان سال 1977 او یک شرکت تخصصی بنام «شرکت مشاور ژئوپلتیک همکاران کسینجر» را تاسیس کرد و از طریق این شرکت و گرفتن پروژههای کلان مطالعاتی و پژوهشی در زمینه سیاست خارجی بطور مستقیم و غیرمستقیم تاثیرگذاری و استیلای خود بر تصمیمسازان مختلف حاضر بر کاخ سفید را ادامه داد.
به روز بودن در دانش سیاسی
کسینجر برخلاف بسیاری از اندیشمندان حوزه سیاست و نیز سیاستمدرانی که با کهولت سن دست از پیگیری و مطالعه سیاست و نیز بروز کردن دانش خود میکشند، همواره یک سیاستشناس اهل مطالعه و بروز باقی ماند به نحوی که در مصاحبههای مختلف و یا در آثارش از جمله مقالات و کتابها نه فقط این بروز بودن مشهود بود بلکه بعضا افق دید برای آینده کوتاه و میان مدت نیز قابل لمس و تامل بود و به همین دلیل دیدگاههایش به سان یک کتاب راهنما برای طرفدارانش بوده است.
انتشار کتابهای تاثیرگذار
کسینجر بیش از 28 کتاب مختلف طی 6 دهه گذشته نوشته است که بسیاری از آنها علاوه بر نفوذی که بر مقامات کاخ سفید و دیگر سیاستمداران جهان داشته از جمله پرفروشترین کتابهای سال در آمریکا بوده است. آخرین کتاب اوا با عنوان «عصر هوش مصنوعی و آینده انسان» را در سن 99 سالگی نوشت که هم خود موضوع و هم زمان انتشار از آن خود گویای واقعیاتی منحصر به فرد از این پیر دیپلمات است.
حفظ سلامتی بدنی
ژنتیک مناسب، رسیدگی به سلامت بدن و ذهن و ... دست به دست هم داد تا او عملا یکصدسال مفید را زندگی کند و برخلاف بسیاری دیگر از همتباران سیاستمدارش همچون جیمی کارتر که راهی آسایشگاه و تحت درمان و ... قرار دارند، از افتادن در گوشه آسایشگاه و یا تخت بیمارستان جلوگیری کند و تا همین روزهای آخر به کارهای روزمره خود بپردازد.
شکستن رکورد طول عمر
سرانجام هنری کسینجر چند هفته پس از فوت کردن شمعهای تولد یکصدسالگیاش روز پنجشنبه 30 نوامبر 2023 درگذشت در همین رابطه رهبران مختلف جهان با جملات مختلفی نسبت به مرگ او واکنش نشان دادهاند:
جورج دبلیو بوش، رئیس جمهوری سابق آمریکا: «آمریکا یکی از مطمئنترین و رساترین صداهای خود را در سیاست خارجی از دست داد. منمردی را تحسین میکنم که پیشتر به عنوان پسری جوان از خانوادهای یهودی از دست نازیها گریخته بود و سپس در ارتش ایالات متحده با آنها جنگید. زمانی که او وزیر امور خارجه شد، انتصابش به عنوان یک پناهنده سابق به همان اندازه که بزرگی او را نشان داد، بر عظمت آمریکا نیز صحه گذاشت».
ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه: «نام هنری کیسینجر ارتباط تنگاتنگی با سیاستی عملگرایانه دارد که منجر به کاهش تنشهای بینالمللی و توافقهای بسیار مهم میان آمریکا و شوروی شد و همچنین به تقویت امنیت جهانی کمک کرد.»
اولاف شولتس، صدراعظم آلمان: «همیشه به کشور مادری خود وابسته بود.»
مایک پمپئو، وزیر خارجه سابق آمریکا: «همیشه قدردان توصیهها و کمکهای مهربانانه کیسینجر در زمان عهده داری سمت وزیر خارجه بوده و خواهم بود، خرد و دانش او باعث میشد بعد از هر مکالمهمان بهتر و آمادهتر شوم.»
20 جملهی طلایی کسینچر
و اما در پایان به برخی از جملههای پرتامل و به اصطلاح طلایی کسینجر خواهم پرداخت:
- بیشتر سیاستهای خارجی که در طول تاریخ ارزش قابل توجهی داشتهاند، در هر کشوری، توسط رهبرانی پدید آورده شدهاند که از سوی کارشناسان مورد مخالفت قرار داشتند.
- اگر ندانی به کجا میروی، هر جادهای تو را به ناکجا آباد خواهد برد.
- در هنگام بحرانها، شجاعانهترین حرکت معمولا مطمئنترین است.
- هر موفقیتی تنها به مثابه خرید بلیط ورودی به یک مشکل بزرگتر و شوارتر است.
- یک رهبر زمانی شایستگی رهبری را دارد که حاضر باشد بعضی وقتها به تنهایی ایستادگی کند.
- در شرایط حاضر، این ضربالمثل قدیمی که میگوید دشمنِ دشمنِ شما دوست شما است، دیگر صدق نمیکند. در خاورمیانه معاصر، دشمنِ دشمنِ شما ممکن است همچنان دشمنِ شما باشد. (اشاره به دشمنی ایران با داعش که دشمن مشترک آمریکا هم بود)
- کشوری که در سیاست خارجی خود خواهان کمال اخلاقی باشد نه به کمال میرسد و نه امنیت.
- آمریکا دوست یا دشمن دائمی ندارد، فقط منافع دارد.
- وظیفه یک رهبر این است که افراد و مردمش را از جایی که هستند به جایی که نبودهاند برساند.
- الماس تکهای از زغال سنگ است که تحت فشار و کار زیاد به وجود آمده است!
- معمولاً این اتفاق نمیافتد که ملتها از گذشته درس بگیرند، حتی به ندرت نتیجهگیری درستی از گذشته دارند.
- پشت شعارها یک خلاء فکری نهفته است.
- بیچاره آلمان قدیمی خیلی بزرگ برای اروپا، خیلی کوچک برای جهان!
- دولت سازمانی شکننده است و دولتمرد حق اخلاقی ندارد که بقای خود را با محدودیت اخلاقی به خطر بیندازد!
- این یکی از طعنههای تاریخ است که کمونیسم، که به عنوان جامعهای بیطبقه تبلیغ میشود، تمایل به پرورش طبقه ممتازی از نسبتهای فئودالی دارد.
- هفته آینده نمیتواند بحرانی باشد چون برنامه من در حال حاضر کامل است.
- ما جنگی نظامی کردیم ولی مخالفان ما یک جنگ سیاسی؛ ما به دنبال فرسایش فیزیکی آنها بودیم اما هدف رقبای ما فرسودگی روانی ما بود. در این روند، ما یکی از اصول اصلی جنگ چریکی را فراموش کرده بودیم: اگر چریک نبازد، برنده میشود. اما ارتش اگر پیروز نشود بازنده است. ویتنامیهای شمالی از نیروهای مسلح خود همانگونه استفاده میکردند که گاوبازی از شنل خود استفاده میکند - تا ما را در مناطقی که اهمیت سیاسی حاشیهای دارند، مشغول نگه دارند.
- تاریخ پرتلاطم به رهبران چین آموخته است که هر مشکلی راه حلی ندارد و تاکید بیش از حد بر تسلط کامل بر رویدادهای خاص میتواند هماهنگی جهان را بر هم بزند.
- حیف که هر دو طرف نمیتوانند همزمان شکست بخورند (اشاره به جنگ ایران و عراق، 1980 - 1988)
- روشنفکران نظام بینالملل را تحلیل میکنند و رهبران نظام بینالملل را میسازند!
نویسنده مقاله: دکتر اردشیر پشنگ – پژوهشگر روابط بین الملل و سردبیر گروه رسانهای فراتاب
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است