کد خبر: 12288
تاریخ انتشار: 22 اسفند 1401 - 11:20
«ماه شرف خانم اردلان» مشهور به «مستوره‌ی کردستانی» روشنفکر، شاعر، مورخ، عارف و خوشنویس، نخستین زنی است که در جهان کتابی تاریخی ...

فراتاب: گفته می‌شود «ماه شرف خانم اردلان» مشهور به «مستوره‌ی کردستانی» روشنفکر، شاعر، مورخ، عارف و خوشنویس، نخستین زنی است که در جهان کتابی تاریخی (تاریخ اردلان) به رشته تحریر درآورده است‌ و همچنین نخستین زنی است که در خاورمیانه کتابی در خصوص مذهب (عقاید مستوره) نوشته است، ‌هرچند برای ماندگاری نام هرفردی در تاریخ، رقم‌زدن تنها یکی از این دو نخستینی که اشاره شد، کفایت می‌کند، اما به باور بنده، جایگاه اندیشه‌ی انتقادی مستوره فراتر از این «دو نخستین» است، کافی است اندکی به این بیت از یکی از اشعار او بنگریم:
 
به زیر مقنعه مرا سری است لایق افسر
ولی چه سود که دوران نموده خوار چنینم
 
اهمیت موضوع زمانی آشکار می‌شود که دریابیم مستوره دو قرن پیش از امروز و در عصر آغامحمدخان، فتح‌علی‌شاه و محمدشاه قاجار زندگی می‌کرد در زمانی که اکثریت مطلق زنان فاقد سواد بودند، کودک‌همسری و چندهمسری پدیده رایج بود، و تازه چند دهه بعد به نوشته برخی مورخین تعدادی از زنان حرمسرا بطور پنهانی سواد خواندن و نوشتن فرا می‌گرفتند و از ترس آنرا حتی از ناصرالدین‌شاه هم پنهان نگاه می‌داشتند.
 
مستوره همچنین شاعری است چیره دست، که متاسفانه از بیست‌هزار بیت او تنها دو هزارش باقی‌مانده است،‌ ‌اما نکته پرتامل‌تر این است مستوره‌ای که چندین دهه جلوتر از زنان هم‌عصرش می‌اندیشید و اینک می‌بایست الگو و الهام‌بخش بسیاری از زنان و دختران این سرزمین باشد اما صدافسوس کارنامه درخشان و آوازه بلندش در مهجوریت و مظلومیتی عجیب و غریب پنهان شده است!
 
من خود نخستین‌بار او را در کنگره‌ای به مناسبت دویست‌مین سالروز تولدش در اربیل شناختم، وقتی هم فهمیدم اکثریت قریب به اتفاق آثار باقیمانده‌اش به زبان فارسی است، اما در ایران چه پیش و چه پس از انقلاب گمنام است، بیشتر متعجب و متاسف شدم.
 
متن را با یکی از اشعار زیبایش به پایان می‌رسانم:
 
هرکس به دل‌ارامی دارد سر سودایی‌
تو شوخ پری‌‌پیکر آرام دل مایی
 
 عالم همه گردیدم و آفاق نـوردیدم‌
در کشور نیکویان، نـبود چو تو زیبایی
 
 گه باغ و گـُلت خوانم، گه مهر و مهت دانم‌
خود در غلطم، زیراک، در وهم نمی‌آیی
 
 شور لب شیرینت زآن رو به دلم جا کرد‌
خود شهره چو فرهادم در دهر به شیدایی
 
 از موعظه و افسون، دربند لب ای واعظ!‌
بی‌هوده مده پندم از عشق و شکیبایی
 
 مستوره فغان سر کن زین پس که به عیّاری‌
بربود دلم از کف، آن دلبر یغمایی
 
۱۸۰۵م تولد در سنندج
۱۸۴۸م متوفی در سلیمانیه
 
نویسنده: اردشیر پشنگ
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است
نظرات
آخرین اخبار