فراتاب - کرمانشاه: فرقی نمیکند که باشم و یا کجا به خواب رفته باشم! فرقی ندارد چند سالم باشد از زمانی که زمین در زیر پایم لرزید دلم همچنان میلرزد و وجودم! این لرزه خورهی جانم شده و هر لحظه همراه من است.
فرقی نمیکند کودکی به خواب رفته در میان آغوش امن مادر باشم یا پیری در انتظار آغوش مرگ! دوشیزهای منتظر شکفتن رویاهایی که خورشید هر روز با فرشتگانی از تلالو نور آن را نوید میدهد یا پسری با سینههای ستبر که هر شب ماه را تا دمادم سحر همراه مینماید، پدری که بازوانش را نازبالشی کرده تا ان را صبحگاهان برای ادامهی آنچه حیاتش مینامند با خود ببرد یا مادری که ضربان قلبش را هر شب تندتر از شب پیشین میشنود!
من انسانی هستم نمایاندهی ادمهایی که لرزه را در زیر پا و وجود خود دارند و خواهند داشت، گویی تا آخرین دم از جرعهی جانم همواره میلرزم! هر روز لرزههایی در برم میگیرد که هنوز نتوانستهام با انها انس بگیرم اگرچه روزهای زیادی مرا مهمان کنند. این مهمان ناخوانده هر روز به خانه من دقالباب میکند قدم به میان خانه میگذارد اما هر چه از او میگریزم بیشتر در میانم میگیرد! گویی زمین با همه وسعتش برایم آنچنان کوچک است که جز زیر پایم را ماندن نتوانم نه یارای گریزی است و نه جایی برای گریز!
امشب را نمیدانم در کجا به خواب رفتهام، در کنار نخلستانهای سر به آسمان سوده یا بر فراز کوههایی که عظمت و شکوهش دل هر جنبندهای را به هیجان میآورد اما باز دلم میلرزد و آن هنگام که برای خواب رفتن در تلاشم با لرزهای تمام رویاهایم به عمق زمین نفوذ میکند، پرندهی خیال در دلم ماوا میگزیند و آشیانهی خود را بیتابتر از هر زمان بنا میکند.
هیچ فرقی نمیکند من کیام ؟
هر که باشم هر کجا باشم زمین در زیر پایم از لرزیدن باز نخواهد ماند و دلم آرام نمیگیرد
هر لرزهای برایم به پرندهای بیطاقت ماند که مدام ترس از به دام افتادن دلش را میلرزاند.
نویسنده: شاهرخ درویش پناه
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است