کد خبر: 8972
تاریخ انتشار: 5 آبان 1397 - 17:19
هدی مظفری بایعکلایی
ارزیابی و نقد کتاب: چرا سیاستمداران دروغ می گویند؟ اثر: جان جی. مرشایمر

هرکه بخواهد در همه حال پرهیزگار باشد، در میان این همه ناپرهیزگاری سرنوشتی جز ناکامی نخواهد داشت، از این رو شهریاری که بخواهد شهریاری را از کف ندهد، می باید شیوه های ناپرهیزگاری را بیاموزد و هرجا که نیاز باشد به کار بندد...

«ماکیاولی – شهریار»

فراتاب گروه کتاب: دروغ، در نگاه اکثرِ مردم جهان از هر نژاد و دین و مذهبی که باشند، امری ناپسند تلقی می شود، اما آیا دروغگویی در عرصه ی سیاست هم امری شایسته ی سرزنش محسوب می شود؟ اغلب تصور در این عرصه چنان است که امر واقع و برون در مواجهه با طیف وسیعی از دروغ ها، با تداعی و برداشت درون و آرمان گرایانه که به حقیقت و اخلاقِ سیاسی نزدیک است، دو مقوله جدا از یکدیگر هستند، به عبارت دیگر از شناخت سرشت سیاستمداران و انواع تفسیرهایی که در پژوهش ها و مطالعات مختلف درباره آن ها بیان می شود، دگر بار با تعارض در دنیای ذهنی رهبرانِ سیاسی مواجه خواهیم شد که در سطح خرد در رفتار شخصی آن ها و در سطح کلان در رفتار دولت ها و ملل تأثیر گذار می باشد. جان جی. مرشایمر در این اثر می کوشد تا با تحلیلی نظام مند و پژوهشی روش مند به ارزیابی مفهوم «دروغ» به عنوان ابزاری برای کشور داری، در عرصه سیاست داخلی کشورها و سیاست بین الملل بپردازد.

فرهنگ های لغت برای مفهوم «دروغ» تعریف ها و ویژگی های مشخصی را بیان کرده اند که خصوصیت بارز و مشترک تمام این تعاریف بدون شک در این نکته نهفته است که؛ دروغ ارائه نشانه ها یا داده ها و اطلاعات اشتباه و همچنین مخفی نمودن این نشانه ها و اطلاعاتِ حقیقی است. در واقع می توان گفت: دروغ؛ برعکس نشان دادن حقیقت است که با هدف فریب دیگران و برای رسیدن به انگیزه های درونی بشر و تحقیق اهداف شان شکل می گیرد. اما دروغ رهبران و سردمداران سیاسی انواع مختلفی به خود می گیرد که از دروغ کلامی آغاز و به جاسوسی و فریب در تنش ها و درگیری ها منتهی خواهد شد. در عرف بین المللی این واژه در عرصه سیاست به عملی مباح تبدیل شده است و بیشتر رهبرانِ سیاسی از آن استفاده می کنند و شاید بتوان گفت برای رسیدن به اهداف شان به آن عادت کرده اند. مرشایمر با بررسی رویکرد دروغ پردازی در عرصه سیاست بین الملل به خوبی توانسته به نمونه هایی ارزنده از این مفهوم و تأثیر آن در دولت ها و صحنه بین الملل اشاره کند. نویسنده در این اثر در جستجوی یافتن پاسخی برای برای دروغگویی رهبرانِ سیاسی است و این مفهوم را در سیاست بین الملل مورد واکاوی قرار می دهد، وی دروغ گویان بین المللی را در محکمه ی نظام بین الملل مورد قضاوت قرار می دهد، محکمه ای که درآن بر پایه ی معیارها و ارزشهای اخلاقی متفاوتی (در مقایسه با نظام داخلی) حکم صادر می کند، جایی که در آن پیش داوری و قضاوت جایی ندارد و اساس حکم دادن در آن محیطی است که دروغ گو توانسته در این محیط به دروغ بپردازد. مرشایمر کوشیده تا در این اثر مخاطب را با ماهیت دروغ پردازی در روابط بین الملل و ریشه های آن آشنا کند.

 

معرفی نویسنده

جان جی. مرشایمر، استاد علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو و استفن ام والت و استاد روابط بین الملل در کندی اسکول دانشگاه هاروارد، جدیدترین کتاب خود با نام؛ «چرا سیاسمتداران دروغ می گویند؛ حقایقی در باب دروغ در سیاست بین الملل» را در سال 2011 منتشر و روانه بازار کردند. کتابی که به عرصه بحث انگیز جذابی در روابط بین الملل می پردازد، عرصه ای که پیش از این هیچ کس به طور کامل به آن نپرداخته است و هیچ پژوهش، مطالعه یا تحقیقی با این دقت و حوصله در حوزه ی آن صورت نگرفته است. مرشایمر در جدیدترین اثر خود به واژه ی «دروغ» می پردازد و این مفهوم را با ارائه مثال هایی از تاریخ معاصر در جهانِ پیش رو ارزیابی و تحلیل می کند.

 

ارزیابی و نقد کتاب:

کتاب «چرا سیاستمداران دروغ می گویند» در نه فصل به تعریف واژه ی دروغ و ارزیابی آن در عرصه جهانی سیاست می پردازد، شاید بتوان گفت این کتاب، نخستین اثری است که به شکلی هدفمند به مسئله دروغ و چرایی آن در روابط بین الملل اختصاص دارد. این اثر از نظر ترجمه و شیوایی نگارش، تیترها، عناوین و ارتباطِ معنایی بین فصول، قابل ستایش است، هرچند که از منظر نوع صحافی و کیفیت کاغذ ها نامطلوب جلوه می کند، امید آن که در چاپ بعدی، دقت بیشتری برای ارائه کیفیت بهتر این اثر ارزشمند صورت گیرد.

مرشایمر در این اثر ابتدا به تحلیل هدفمند از واژه ی «دروغ» به عنوان ابزاری برای حکومت کردن می پردازد، وی با قرار دادن این شاخص در صدر اعمال و گفتار رهبرانِ سیاسی دنیا، به خوبی توانست عوامل درونی و بیرونی این مفهوم و همچنین فواید احتمالی آن در عرصه جهانی را تشریح کند. وی با اتکا بر مثال های فراوانی که در فصول مختلف به ذکر آن ها پرداخته توضیح می دهد که رهبرانِ سیاسی از دروغ به عنوان یکی از راه های استراتژیک و به گفته ی خودش برای لاپوشانی های استراتژیک استفاده می کنند و این عمل را طی فرایندی مباح جزِ ملزومات حکومت می دانند. نویسنده ضمن اشاره به هدف «هراس افکنی» و ایجاد ترس در برخی دروغ پراکنی ها به «استراتژی پنهان کاری» هم می پردازد و به عنوان مثال، بحران موشکی کوبا و موافقت جان کندی را با جمع آوری موشک های هسته ای آمریکا از ترکیه در مقابل عقب نشینی موشکی شوروی از کوبا و پنهان کاری وی، بیان می کند. در واقع کندی توافق خود با شوروی را از همه پنهان کرد چرا که معتقد بود با افشای آن پایگاه مردمی خود در داخل امریکا و حتی هم پیمانان اروپایی اش را از دست خواهد داد. مرشایمر به خوبی توانسته با ارائه این مثال به عنصر مخفی کاری در مقابل شفاف سازی یا افشا سازی اطلاعات اشاره کند. وی در تمامی فصول با دقت بالایی به تعریف، تشریح و واکاوی مثال های مختلف برای هضم بهتر مطالب می پردازد.

مسئله ی دروغ، همواره در روابط بین الملل از دیرباز یکی از مسائل مهم در کانون توجه نظریه پردازان این رشته بوده است، هرچند هیچ پژوهشگری به خوبی مرشایمر نتوانست به بیان و تشریح این مسئله در ابعاد گوناگونِ آن بپردازد. نویسندگان پیش از او با قرار دادن بحث رابطه اخلاق و سیاست، به بررسی مسئله دروغ پردازی با رویکردی کمرنگ در این عرصه پرداخته اند. مرشایمر رویکرد واقع گرایی به این مفهوم داشته به این معنا که وی معتقد است دروغ، در روابط بین الملل راه را برای کسب قدرت و منافع بهتر هموار کرده است، هرچند وی دروغ را عنصری مباح برای سردمداران سیاسی می داند و با توجه به مثال های مختلف سعی دارد تا مخاطب را با تمام وجوهِ این واژه، اعم از منفی و مثبت (دروغ مصلحتی) آشنا سازد، در نهایت با توجه به نگاه واقع گرایانه و گزاره های رئالیستی که سرشت تمامِ انسان ها را بد می دانند و معتقد هستند به دلیل خوی حیوانی ای که در آن ها وجود دارد، گرایش به سمت منافعِ شخصی، ثروت اندوزی، جاه طلبی، قدرت محوری، عهدشکنی و کارهای ناشایست دیگر، یک گرایش کاملاً ذاتی و درونی در آنان است، وی در بحث عمده ی خود مفهوم دروغ را ابزاری برای اعمال حکومت بهتر و کشورداری رهبرانِ سیاسی می داند.

اما همیشه نمی توان دروغ را دلیلی برای کسب منفعت و قدرت دانست، از منظر روانشناختی گاهی دروغ برای شخص اعتبار و پرستیژ ویژه ای به ارمغان می آورد که شاید تا پیش از آن تجربه نکرده بود، رهبرِ سیاسی نیز گاهی با این عنصر دست به گریبان و در تضاد است، سیاستمداران گاهی برای پیش بردنِ اهداف خود با آگاهی کامل اقدام به دروغ پردازی می کنند که این اهداف می تواند شامل منفعت شخصی یا ملی باشد، که از نظر مرشایمر در بُعدِ منافع ملی تا حدودی می توان از این خطا گذشت و دروغ مصلحتی یا مباح واژه ای ایست که در این عرصه به کار می رود.

بدون تردید، تبیین نقش و جایگاه دروغ در عرصه سیاست، از اهمیت وافری برخوردار است، به خصوص با پژوهش ارزنده ای که جان جی. مرشایمر در این اثر داشته است که مخاطب را در جریان مفهوم این واژه و نوع رویکردهای متفاوت سیاستمداران، می گذارد. وی در این کتاب می کوشد تا با نگاهی اخلاقی از گزاره های واقع گرایانه فاصله بگیرد، وی در فصول مختلف کتاب دروغ را در زندگی عموم به عنوان یک رفتار قابل نکوهش معرفی می کند که همین واژه در عرصه سیاست بین الملل به رفتاری پذیرفتی مبدل می شود. از نظر مرشایمر گاهی دلایل استراتژیک خوبی برای رهبرانِ سیاسی وجود دارد تا به دیگر کشورها و حتی به مردم خودشان دروغ بگویند.

کتاب حاضر از نظر تاریخی هم قابل توجه می باشد زیرا مثال های بسیار خوبی از دروغ های متفاوت سیاستمداران را در طول تاریخ بیان می کند که بیشترِ این دروغ ها مورد توجه سیاستمداران امریکایی است! مرشایمر حتی در نتیجه گیری پایانی کتاب به نوعی سیاست نظامی و جنگ طلبی امریکا و دروغ هایی در این نوع وجود داشته است، را با رویکردی کاملاً بی طرفانه می پردازد.

اما آیا براستی سیاست می تواند اخلاقی باشد؟ این پرسش از آن جا اهمیت می یابد که اخلاق در پی حقیقت باشد، حال آن که هدف سیاست تأمین مصلحت است و در موارد متعدد حقیقت جویی با مصلحت خواهی ناسازگار است و یا این که مفهوم دروغ برای سیاستمداران نوعی ابزار اختیاری است یا ضروری؟ اگر اختیاری است چرا برای حکومت بدان متوسل می شوند؟ و اگر ضروری است، پس جایگاه اخلاق در سیاست چگونه تعریف خواهد شد؟ شاید تعبیر «دست های آلوده» که مایکل والزر در دهه ی هفتاد مییلادی وارد ادبیات سیاسی کرد، جوابِ این پرسش ها باشد، این که دولت ها گاه به دلایل متعددی به ویژه در شرایط جنگی ناگزیر از اتخاذ رویه ای می شوند که با عمیق ترین اصول اخلاقی ناسازگار است و عملاً به زیر پا نهادن آن اصول می انجامد. مفهوم دروغ از نظر مرشایمر گاهی منجر به فایده گرایی در عرصه سیاست بین الملل و گاهی نیز باعث تباهی می شود.

با در نظر گرفتن این نکته شاید بتوان گفت که تمامِ رهبرانِ سیاسی برای استفاده از این ابزار موفق نخواهند بود و دروغ پردازی بیشتر در جهت پیشبردِ اهداف نخبگانِ سیاسی قرار خواهد گرفت. همینجا متوجه تفکیک روانشناختیِ سیاستمداران خواهیم شد، این که کدام یک از رهبرانِ سیاسی با اتکا به این مفهوم موفق تر عمل خواهند کرد؟ بدون شک همان گونه که مرشایمر بیان می دارد، دروغ ابزاری است در دست نخبگانِ سیاسی که به خوبی توانسته اند از این وسیله برای رسیدن به اهدافِ سیاسی خود در سطح جامعه و حتی عرصه ی بین المللی استفاده کنند. اما باید متوجه بود که طی فرایندی طولانی اگر مردم متوجه شوند که رهبرانِ آنان اخلاقی رفتار نمی کنند، خود نیز دست از اخلاق خواهند شست. بنابراین مرز باریکی میان دروغ مباحِ سیاسی با دروغِ از روی عادت وجود دارد.

شاید ارزیابی مرشایمر از این مفهوم در سطح بین الملل با عناوین مختلف مانند دروغ مصلحتی، دروغ مباح یا دروغ در جهتِ منافعِ ملی تا حدی قابل قبول باشد، اما در بحث حقوق داخلی دولت ها و در سطح جامعه، حاکمیتی که خود را به دروغ گفتن و فریفتن مردم مجاز کند، بدون شک نمی تواند از آنان انتظار راستگویی داشته باشد! شهروندی که دریابد حاکم متبوعِ او به راحتی دروغ می گوید، رویکردی شبیه به رهبرِ سیاسی خود در پیش خواهد گرفت، به طور مثال می تواند اظهارنامه ی مالیاتی خود را به دروغ پر کند که این دروغ در نوع خود واکنشی است که شخص نسبت به دروغ پردازی سیاستمداران دارد.

نویسنده در بخشی از کتاب به جنایات استالین اشاره می کند، بهانه ی استالین برای جنایات عمده ای که در طول رهبری خود بر شوروی داشته است اکتفا به این نکته بود که؛ همه ی این بی اخلاقی ها، اخلاقی به شمار می رود، زیرا منافعِ حزب چنین اقتضا می کرد و این دروغ ها از نظر سیاسی، حقیقت محسوب می شوند! براستی از این منظر، تفاوت جنایاتی که استالین مرتکب شد و آن چه هیتلر در دوران خود انجام داد، چه بود؟ جز آن که رفتارِ استالین چون در جهتِ تأمین منافع طبقه رو به صعودِ پرولتاریا بود، موجه و اخلاقی محسوب می شود در حالی که آن چه هیتلر می کرد چون در جهتِ منافع بورژوازی بود، ناپسند و ضداخلاقی بود!

از نظر مرشایمر مصلحت سیاسی در نوع دروغ پردازی سیاستمداران و اتکای آنان به این مفهوم اثرگذار است، اما اگر مصلحتِ سیاسی ملاکِ سنجش حقیقت باشد، یا به عبارت دیگر حقیقتی بالاتر از حقیقتِ عینی وجود داشته باشد، حتی یک تصمیم مهم و بین المللی قلابی نیز می تواند به این معنا حقیقی باشد! زیرا چنین تصمیمی از سوی یک رهبرِ سیاسی می تواند امتیازهای بسزایی را برای کشورش به ارمغان آورد، بدین ترتیب باز هم می رسیم به این پرسش که؛ چرا دروغ مصلحتی فایده گراست؟ افلاطون نیز دروغ گفتن را برای فرد مجاز نمی دانست و دروغگویی فردی را قابل مجازات می شمارد، در حالی که اعتقاد داشت سیاستمداران حق دروغ گفتن را دارند، وی دروغ گفتن برای زمامداران شهر را مجاز می دانست و معتقد بود هر وقت صلاح شهر ایجاب کند، حاکم می تواند خواه دشمن، خواه اهل شهر را فریب دهد! بنابراین نوع نگاه اندیشمندان، فلاسفه و نظریه پردازان علوم سیاسی و روابط بین الملل از دیرباز تاکنون، بیشتر حولِ این محور می گشته که سیاستمداران می توانند در جایی که مصلحت اقتضا می کند، دروغ بگویند.

امروزه، رهبرانِ سیاسی به خوبی آموخته اند که چگونه بتوانند به مفهومِ دروغ، مشروعیت ببخشند و از آن برای ابزار حکومت استفاده کنند، مشروع بودن دروغ خود مبحثی پیچیده است که در این مقوله نمی گنجد. بدون تردید سیاست یکی از عرصه هایی است که نمی توان آن را از دیگر اجزای جامعه جدا دانست و برای آن قواعدی تجویز کرد که در تعارض با دیگر بخش های جامعه باشد.

در پایان باید گفت کتاب «چرا سیاستمداران دروغ می گویند»، نوشته جان مرشایمر، استاد روابط بین الملل، کتابی است با ارزش و جذاب که به یکی از جنجالی ترین موضوعات عرصه ی سیاست بین الملل می پردازد، کتابی که به همت نشر فرزان روز و با ترجمه دقیق، روان و شیوای آرش فرزاد و محمد حیدری در دسترس پژوهشگران و دانشجویان حوزه ی روابط بین الملل قرار گرفته است و کتابی است که بدون شک، مطالعه آن حاویِ نکات بسیار آموزنده ای برای دانشجویان و علاقه مندانِ به این حوزه خواهد بود. با توجه به این توضیحات خواندن این کتابِ قابل تحسین یک پیشنهاد دوستانه و جدی است، چرا که در عین تازگی و جذابی موضوع، مطالب مطرح شده در کتاب نیز به شدت هدفمند و روشمند می باشد و از پیوستگی بسیار خوبی با یکدیگر برخوردار هستند.

 

هدی مظفری بایعکلایی کارشناس ارشد روابط بین الملل، عضو شورای نویسندگان فراتاب

mozafari.h1983.hm@gmail.com

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار