کد خبر: 8740
تاریخ انتشار: 20 خرداد 1397 - 11:01
ُسجاد آتشبار
در کارزارهای انتخاباتی جدید ترکیه شعارهای سیاسی و سمت و سوی مجادله ها نه از جانب اردوغان و اطرافیان او، بلکه تا حدودی از جانب جبهه‌ی مخالفان تعیین می شود.

فراتاب - گروه بین الملل: شواهد نشان گر آن است که در فضای انتخاباتی موجودِ ترکیه تغییری ملموس در رقابت های سیاسی در قیاس با ادوار پیشین رخ داده است. تغییر مذکور بدین شکل است که شعارهای سیاسی و سمت و سوی مجادله ها نه از جانب اردوغان و اطرافیان او، بلکه تا حدودی از جانب جبهه‌ی مخالفان تعیین می شود.  مخالفان بصورتی کم فروغ هم که شده باشد، ابتکار عمل سیاسی را تا حدودی بدست گرفته اند. بخش اعظمی از این شرایط منبعث از آن است که اردوغان از قلّت مواد و مصالح برای بنای سیاست پوپولیستی خود رنج می برد. بنظر می رسد که رئیس جمهور ترکیه برخلاف رویه‌ی سابق، ابتکار عمل برای جهت دهی به مناقشات و رقابت های سیاسی را تا حدی از دست داده است. او بیش از آن که از موضعی تهاجمی و متهورانه به رجزخوانی در برابر رقبای سیاسی خود بپردازد، از موضعی تدافعی در تلاش است تا نشان دهد که در حال حاضر یگانه رهبری است که می تواند از موجودیت ترکیه در برابر بدخواهان محافظت نماید. و نیز در پی آن است که ثابت نماید که او در برابر رقبایی که تجربه چندانی در امور کشورداری ندارند، بواسطه‌ی تجربه‌ی خود، دولتمردی قابل اتکا و اعتماد است. اگرچه شرایط موجود به معنای قطعیت پیروزی مخالفان در انتخابات ریاست جمهوری نیست، اما نشان گر تغییر تدریجی قابل توجه در عرصه‌ی رقابت های سیاسی است. لذا ادبیات و شعارهای اردوغان مانند سابق، قادر به ایجاد شور و حرارت قابل توجه در میان طرفدارانش نیست. و رنگ و بویی محافظه کارانه تر دارد.

اما سوالی که ذهن ناظران را به خود مشغول داشته، از این قرار است که چرا برخلاف رویه‌ی معمول، اردوغان در موضعی نسبتا تدافعی قرار گرفته و این مخالفان او هستند که هرچند بصورتی کم فروغ، در موضعی تهاجمی قرار گرفته اند. اهمیت این سوال زمانی مشخص می شود که اسلوب سیاست ورزی اردوغان در دو دهه‌ی اخیر را مورد توجه قرار دهیم. او در دهه‌ی اخیر با غیریت سازی از رقبای خود و اتخاذ زبانی تهاجمی در برابر آنان، توانسته بود اقشار محافظه کار ترکیه را با خود همراه نماید. او رقبای خود را مانند قدرت های مستکبری ترسیم نموده بود که از مردم فاصله داشته و در برابر اراده‌ی آنان ایستاده اند.

نوشته‌ی حاضر به پاسخ این سوال می پردازد که چرا اردوغان مانند سابق قادر به در پیش گرفتن سیاست تهاجمی نبوده و توان منفعل کردن مخالفان خود را تا حدی از دست داده است.

برای ریشه یابی وضعیت موجود، لازم است نگاهی به روند قدرت گیری و ارتقاء اردوغان به مصدر قدرت نماییم. شاید فقره ای از کتاب گفتارها برای فهم بهتر چنین روندی راهگشا باشد. ماکیاولی معتقد است که در شرایطی که نخبگان و اشراف جامعه از یک سوی و توده مردم از سوی دیگر دچار اختلاف گردند و قادر به رفع این اختلاف نباشند، فضا برای ظهور حاکم خودکامه ای (جبار/تیران) که بتواند قدرت را بنفع مردم و بضرر نخبگان بچنگ آورد فراهم می شود. در واقع اگر اشراف و نخبگان جامعه موفق به حل اختلافات خود با توده‌ی مردم از طرق قانونی نشوند، احتمال آن که فردی ظهور کرده و به نمایندگی از مردمان، اشراف را کنار زده و قدرت را در دست بگیرد افزایش می یابد. مردمان به منظور اینکه بر قدرت نخبگان و اشراف افسار بزنند، از آن فرد حمایت می کنند. اما این فرد پس از کسب قدرت و به حاشیه راندن اشراف و نخبگان، خود تبدیل به یک خودکامه می شود. «اگر ملتی مرتکب اشتباه شود که زمام قدرت را به مردی بسپارد بدین امید که او کسانی را که مردم از آنان بیزارند از پای در خواهد آورد، آن مرد اگر زیرک باشد بزودی فرمانروای جبار آن ملت می گردد: نخست می کوشد با استفاده از حسن نظر ملت اشراف را از میان بردارد و پس از آن که در اجرای این نقشه کامیاب شد به گردن ملت سوار می شود...»(گفتارها:144).

ماکیاولی در فقره‌ی اخیر در باب طریقه‌ی ظهور حاکم خودکامه در جوامع آزاد و جمهوری ها بحث می کند. و شرح می دهد که ناتوانی اشراف و توده‌ی مردم در حل اختلافات قانونی چگونه می تواند منجر به ظهور خودکامه ای شود که در نهایت آزادی توده های مردم را از آنان می ستاند. شرایط سیاسی و اجتماعی ترکیه در دهه های اخیر تفاوت های آشکاری با وضعیت دولت رومِ دوران باستان دارد. و از بسیاری جهات قابل قیاس نیست. از جمله این که توده های مردم در جامعه‌ی ترکیه یکدست و یکرنگ نبوده و نیستند. و به طبقات و گروه های مختلف با گرایشات سیاسی گوناگون تقسیم می شوند. و یا این که بشکلی رسمی طبقه ای بنام اشراف در آن کشور وجود ندارد. اما به نظر می رسد می توان از گزاره‌ی " شکاف میان بخش قابل توجهی از توده‌ی مردم و الیت هایی که صاحبان اصلی دستگاه دولتی محسوب می شوند، می تواند زمینه برای ظهور حاکمی خودکامه را مساعد کند" برای توضیح روند تبدیل شدن اردوغان به حاکم بلامنازع ترکیه، بهره برد. و وضعیت سیاسی او در حال حاضر را تشریح کرد. چرا که اردوغان توانست با بهره گیری از شکاف تاریخی میان محافظه کاران و رژیم کمالیست بتدریج به ذروه‌ی قدرت در ترکیه صعود کند. و موقعیت فعلی او در سپهر سیاسی ترکیه نیز متاثر از روند مذکور است. چنان چه او توانست با از میدان بدر کردن تمامی رقبا و نیروهای سیاسی مخالف خود به یگانه حاکم کشورش بدل شود. و در نتیجه در حال حاضر دچار خلائی شده است که در آن دشمنی برای حذف کردن باقی نمانده است.

از ویژگی های بارز نظام جمهوری در ترکیه این بود که قوانین صلب لائیکِ آن، با مدرینزاسیون آمرانه‌ی فرهنگی در آمیخته بود. ترکیب این دو عنصر منجر به شکل گیری مهندسی اجتماعی در ترکیه گشته بود. مهندسی اجتماعی ذکر شده به مرور زمان به شکل گیری شکافی هویتی در این کشور انجامید. در این شکاف شکل گرفته، در یک سو دولت کمالیست و نخبگان پایبند به ارزش های کمالیسم (ارزش های صلبی که بتدریج تبدیل به ایدئولوژی شده بودند) قرار داشتند. و در سوی دیگرِ طیف نیز بخش قابل توجهی از جامعه، یعنی اقشار سنتی و محافظه کار ساکن در آناتولی مرکزی قرار داشتند. این بخش از جامعه‌ی ترکیه که در شهرهای کوچک، روستاها و حاشیه‌ی شهرهای بزرگ زندگی می کردند، با بسط ید دولت کمالیست، دغدغه‌ی حفظ هویت سنتی و دینی خود را یافتند.

سمبل های شداد و غلاظ لائیتیستیِ جمهوریت، در کنار مشی آمرانه‌ی نخبگان کمالیست منجر به شکل گیری دغدغه های هویتی در میان اقشار محافظه کار گردید. مشی تحمیل گرایانه‌ی کمالیست ها علاوه بر عرصه‌ی سیاسی، در عرصه های مختلف اجتماعی مانند آموزش نیز ظهور کرد. در نتیجه‌ی چنین خط مشی ای محافظه کاران دچار هراسِ از میان رفتن سبک زندگی و ارزش های سنتی خود شدند. و تلاش رژیم سیاسی برای تحمیل استاندارد های کمالیستی، به ایجاد حس طردشدگی در میان محافظه کاران منجر شد. الیت کمالیست بجای پذیرش و شناسایی سبک زندگی محافظه کاران، به دنبال تحمیل استانداردهای مشخص خود بر آن ها بود. سبک زندگی الیت های کمالیست فاصله‌ی آشکاری با سبک زندگی محافظه کاران داشت. شهروند مطلوب این الیت ها اقشار شهری مرفه و تحصیل کرده با سبک زندگی غربی بود. اقشاری که در نتیجه‌ی سیاست های مدرنیزاسیون جمهوریت رشد کرده بودند.

قشر محافظه کار پس از ورود ترکیه به نظام چندحزبی سعی کرد از طریق انتخاب احزاب و شخصیت های محافظه کار، حضور خود در عرصه‌ی تصمیم سازی و قدرت را افزایش دهد. و از حاشیه‌ی سیاست به مرکز آن نقل مکان کند. اگرچه محافظه کاران بارها توانستند در قدرت سهیم شوند و در اداره‌ی امور کشور تاثیرگذار باشند، با این حال منتخبان آن ها بارها از جانب نخبگان کمالیست که خود را صاحبان اصلی جمهوریت می دانستند، از میدان به در شدند. الیت صاحب نفوذ کمالیست که در مقام محافظ ارزش های آتاتورک و آموزگار ایدئولوژی کمالیستی ظاهر می شد، بارها به تادیب و تنبیه سیاسیون محافظه کار پرداخت. چنان چه ارتشِ کمالیست بارها با مداخله در سیاست، حکومت های متمایل به محافظه کاران را برکنار کرد. نیروهای محافظه کار در خروج از چارچوب ترسیم شده توسط کمالیست ها و تغییر در ماهیت رژیم سیاسی و اصول بنیادین آن عاجز بودند. چرا که الیت کمالیست همواره خطوط قرمزی  برای آن گروه ها ترسیم کرده بود، و اگر آنان از حدود و ثغور ترسیم شده تجاوز می کردند با مداخله‌ی کمالیست ها مواجه شده و از قدرت برکنار می شدند.

یکی از نمونه های بارز مداخله‌ی الیت کمالیست برای برکناری حکومتِ نزدیک به محافظه کاران، در دهه‌ی 90 میلادی رخ داد. آن جایی که فشار ارتش منجر به سقوط دولت نجم الدین اربکان در سال 1997 شد. متعاقب آن، فشارها در خصوص اِعمال قانون منع حجاب در دانشگاه ها و ادارات دولتی افزایش یافت. تا جایی که برخی از خانواده های محافظه کار مجبور به فرستادن دختران خود به خارج از کشور برای ادامه‌ی تحصیل شدند. در سال 1998 نیز حزب رفاه با حکم دادگاه قانون اساسی تعطیل شد. بهانه‌ی این حکم، «اقدامات حزب در ضدیت با اصول جمهوریت لائیک» بود.

نیروهای محافظه کار در برابر چنین خط مشی ای هیچ گاه از سیاست رسمی کنار نکشیدند. و به روش های غیر قانونی متوسل نشدند. آن ها همواره به دنبال جلب آراء از طریق انتخابات و مشارکت در قدرت بودند.

در سال های ابتدایی قرن بیست و یکم حزب عدالت و توسعه بر روی کار آمد. این حزب یکی از مهم ترین دستوکار های خود را احقاق حقوق اقشار محافظه کار تعریف کرد. و تلاش های فراوانی برای تحقق حقوق آنان بکار بست. اردوغان از شکاف میان اقشار محافظه کار و نخبگان کمالیست برای کسب و گسترش قدرت استفاده کرد. او در واقع از موضع حامی حقوق محافظه کارانِ به حاشیه رانده شده، از این شکاف به عنوان پایه ای برای برکشیدن خود به بالاترین سطوح قدرت استفاده کرد. او با تمرکز بر این شکاف و ایجاد دوقطبی های هویتی توانست محافظه کاران را پشت سر خویش بسیج نماید. در این راستا، اردوغان رقبای سیاسی خود را صاحبان اصلی رژیم سیاسی و الیت های سیاسی ای ترسیم کرد که در برابر فرهنگ سنتی و بومی این کشور ایستاده اند. نمودِ بحث ماکیاولی که در ابتدای نوشته ذکر شد در این جا قابل ملاحظه است. اردوغان توانست از اختلاف موجود میان بخش قابل توجهی از مردم و نخبگانی که خود را صاحبان اصلی رژیم سیاسی می دانستند، برای افزایش و تحکیم قدرت خود استفاده نماید.

چنان چه ذکر شد اردوغان موفق به بهره برداری از شکاف هویتی محافظه کاران و کمالیست ها شد و آن را تبدیل به وسیله ای برای جلب حمایت محافظه کاران نمود. او به پشتوانه‌ی این حمایت گسترده توانست در حوزه هایی که سابقا خط قرمز رژیم سیاسی محسوب می شد مداخله نماید. و امتیازات قابل توجهی به نفع محافظه کاران کسب نماید. امتیازاتی مانند لغو ممنوعیت حجاب در نهادهای دولتی که توانست محافظه کاران را از حاشیه‌ی سیاست به مرکز سیاست منتقل کند. و سبک زندگی آنان را به رژیم سیاسی بقبولاند. اردوغان با چنین خط مشی ای تبدیل به قهرمان محافظه کاران شد.

اردوغان تا این مرحله توانسته بود الیت های کمالیست را چند قدم به عقب نشینی وادارد و حقوق قابل توجهی برای محافظه کاران بدست آورد. او که مستظهر به حمایت اقشار گسترده‌ی محافظه کار بود، در برابر وسوسه‌ی گسترش هر چه بیشتر قدرت نتوانست مقاومت کند. لذا تصمیم گرفت که نخبگان کمالیست را که مانند اشراف رومی، می توانستند نقش عنصر موازنه در سیاست را بازی کنند، از عرصه خارج کند. در نتیجه او از قدرت و جایگاه ویژه ای که کسب کرده بود برای انحصار هرچه بیشتر قدرت در دستان خود و خارج کردن رقبا از عرصه استفاده کرد. لذا با تداوم سیاست تعمیق شکاف هویتی اوضاع سیاسی ترکیه نه تنها وارد مجرای عادی سازی کامل نشد، بلکه فضای قطبی این کشور در برخی موارد تشدید شد. اردوغان رقبای کمالیست را بعنوان تهدیدی برای دستاوردهای محافظه کاران ترسیم کرد. و سیاست مبتنی بر هجمه بر رقیبی که تبدیل به دشمن شده بود را تداوم بخشید. در نهایت او توانست رقبای عمده‌ی سیاسی و موانع موجود در برابر تحکیم قدرت خود را از سر راه بردارد. و نهادها و ارکانی که نقش بالانسر قدرت را ایفا می کردند، نیز تحت سلطه در آورده، و بتدریج به حاکم بلامنازع و خوکامه‌ی ترکیه تبدیل شود.

اما افول اردوغان دقیقا از آنجایی آغاز شد که او به اوج قدرت رسید. چرا که دست او برای تمهید سیاست تهاجمی علیه رقبا و همراه کردن توده های پورشور با خود (تا حدودی) خالی شد. دست اردوغان زمانی خالی شد که دیگر طبقه‌ی الیت و صاحب نفوذی در ارکان قدرت باقی نمانده بود تا او صحنه را بر مبنای مبارزه با آنان بیاراید. اکنون نهادهای سیاسی و قوه های دولتی یا در اختیار اردوغان بودند، و یا تابع خواست های او بودند. سران ارتش در هماهنگی با سیاست های او قرار داشتند، و شبهه های جدی در باب عملکرد مستقلانه‌ی نهاد قضایی (تاثیر پذیری آن در مواردی از قدرت اجرایی) وجود داشت. صدای رسایی از میان مطبوعات و رسانه ها در مخالفت با اردوغان بگوش نمی رسید. اکثر خبرنگاران منتقد یا از کار خود برکنار شده بودند و یا به بهانه های مختلف پشت میله های زندان قرار داشتند. بخش بزرگی از تلویزیون های جریان اصلی و پر مخاطب، تبدیل به بنگاه تبلیغاتی حزب حاکم گشته بودند. به عبارتی کوتاه تر اکنون نخبگان و مخالفان قدرتمندی باقی نمانده بودند تا اردوغان بتواند دستور کار سیاسی خود را بر پایه‌ی مقابله با آنان تعریف نماید. به ویژه این که اسلوب سیاست ورزی اردوغان مبتنی بوده بر هجمه بر گروه هایی که در برابر بقول او اراده‌ی ملی قرار داشته اند.

 

نتیجه گیری

مدعای اصلیِ نوشته‌ی حاضر عبارت از این بود که در فضای انتخاباتیِ ترکیه، دستان اردوغان برای تدبیر سیاست متهورانه و تهاجمی (با شدت و حدتی که در دهه‌ی اخیر شاهد آن بودیم) خالی شده است.  برای تشریح چنین وضعیتی در ابتدا با تکیه بر فقره ای از کتاب گفتارها، روند عروج اردوغان به ذروه‌ی قدرت بیان شد. در خلال توضیحِ این روند، اسلوب سیاست ورزی اردوغان نیز تشریح شد. اشاره شد که سیاست ورزی او تاکنون مبتنی بر دشمن سازی از رقبا و حذف آنان از طریق همراه کردن توده های مردم بوده است. رقبایی که عموما بعنوان نخبگان مستکبری تصویر می شدند که با ارزش های توده های محافظه کار در تضاد بودند. در پایان نیز بیان شد که با حذف تدریجی نخبگان حاکمی که می توانستند نقش عنصر موازنه را بازی کنند، قدرت تماما در دستان اردوغان تجمیع شد. و دیگر مستکبرینی برای مبارزه باقی نماند.

 

سجاد آتشبار، دانشجوی دکتری اندیشه سیاسی

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار