وقتی دشمنان واشنگتن دست به دامان ارواح می شوند! | فراتاب
کد خبر: 7487
تاریخ انتشار: 13 اسفند 1396 - 03:51
بابک صفری

فراتاب_ گروه بین الملل: نظام تك قطبي به رهبري ايالات متحده تا  چه مدت دوام دارد و آيا درآينده موازنه اي در برابر اين كشور از سوي ديگر  قدرت ها شكل مي  گيرد؟ در این نوشتار به امكان سنجي شكل گيري موازنه در برابر ايالات  متحده مي پردازيم.

مادر ناپلئون «لتیسیا» به فرزندش اينگونه گفت: "به شرط آنكه دوام داشته باشد." به راستي ايالات متحده به سرنوشت ديگر ابرقدرتها دچار خواهد شد، يا مي تواند همچنان تنها ابرقدرت جهان باقی بماند؟ لويي چهاردهم، ويلهلم و هيتلر هیچ یک نتوانستند نظام پايداري را حفظ كنند و با موازنه ي نظامي از سوي ديگر قدرت ها روبه رو شدند و دودمان قدرتشان بر باد رفت. آيا ايالات متحده نيز با چنين موازنه اي روبه رو مي شود؟ كنت والتز معتقد است در آينده در مقابل آمريكا موازنه قدرت شكل خواهد گرفت، او به دو دليل اين بحث را مطرح مي كند: اول آنكه دولت ه‍ژمون مايل به تقبل وظايف و مسئوليت هاي بيشتري است كه در دراز مدت آن را تضعيف خواهد كرد؛ و دوم آن كه اصل حاكم بر نظام بين الملي آنارشي است كه اين خود باعث مي گردد كه اگر هژمون حتي با ملايمت رفتار نمايد، ساير كشورها همچنان در هراس از نيروي مهار نشدني قدرت متمركز به سر مي برند .

امانوئل والرشتاين نيز معتقد است كه قدرت برتر آمريكا از دهه ي 1970 به بعد جايگاه خود را به عنوان يك قدرت جهاني از دست داده و ثبات و آرامش اين كشور در حال از ميان رفتن است. وي معتقد است كه چهار عامل باعث شده تا قدرت آمريكا از بين برود: جنگ ويتنام، حوادث و جنبش هاي 1968، حمله ي آمريكا به عراق در سال1991 و حادثه ي يازده سپتامبر.

پل كندي نيز معتقد است آمريكا به سرنوشت ديگر ابرقدرتها دچار خواهد شد و هزينه هاي نظامي اين  كشور با توان اقتصادي آن برابري نخواهد كرد و اين مسئله باعث مي شود آمريكا سقوط كند. كندي در اثر كلاسيك خود تحت عنوان«ظهور و سقوط قدرت هاي بزرگ» به اين مسئله مي پردازد كه قدرت هاي ه‍‍ژمون به دليل رشد اقتصادي بالا ظهور مي كنند و اين قدرت اقتصادي به آن ها توان نظامي بالا را اهدا مي كند كه اين خود باعث مي شود تا هژمون به مداخلات نظامي در خارج دست بزند و اين مداخلات خود باعث از بين رفتن قدرت اقتصادي و سپس نظامي مي شود.

چالز كوپچان نیز معتقد است آمريكا در آينده از مسئوليت هاي بين المللي خود در مناطق مختلف جهان پا پس خواهد كشيد و مسئوليت ايجاد امنيت در نقاط مختلف را به كشورهاي آن مناطق خواهد سپرد و اين مسئله در كنار قدرت يابي اتحاديه ي اروپا باعث مي شود نظام تك قطبي از بين برود .

به طور كلي بايد گفت كه در آينده امكان شكل گيري يك موازنه قدرت در مقابل ايالات متحده به شكل كلاسيك آن يعني در قالب نظامي امكان پذير نيست. وجود سلاح هاي مخرب هسته اي، قدرت نظامي برتر آمريكا و ترس از نابودي قطعي طرفين اين مساله را باعث مي شود كه قدرت هاي موازنه دهنده (چين، روسيه و اتحاديه ي اروپا) نتوانند به موازنه دست يابند. علاوه بر اين قدرت هاي موازنه دهنده در داخل نظم آمريكايي ليبرالي به فعاليت مي پردازند، نظمي كه از سال 1945 به وجود آمد و از طريق ايجاد نهادها و سازمان هاي مختلف سياسي، نظامي و اقتصادي به موجوديت خود و اداره نظام بين الملل ادامه داد. بر هم زدن اين نظم و عدم توانايي براي ايجاد جايگزين آن مي تواند ضربات شديدي به تمامي كشورهاي نظام بين الملل وارد آورد، كشورهايي كه در سايه اين نظم توانسته اند به پيشرفت و كاميابي نائل شوند. به نظر مي رسد در آينده بيشتر تلاش هاي كشورهاي موازنه دهنده در حوزه ي فعاليت هايي شكل بگيرد كه در آن به شكل نرم به موازنه با ايالات متحده بپردازند. حوزه ي اقتصادي مهم ترين حوزه اي است كه كشورهاي موازنه دهنده در آن توانايي دارند. قدرت هاي موازنه دهنده مي توانند از طريق اقتصادي قدرت خود و جايگاه خود را در كنار آمريكا در نظام بين المللي تثبيت كنند. تمامي اين فعاليت ها نيز در داخل نظم آمريكايي انجام خواهد شد و ايالات متحده نيز مي تواند پذيراي اين وضعيت باشد كه در آن قدرت هاي ديگر بتوانند بخشي از مشكلات اقتصادي نظم را با توانايي هاي خود برطرف كنند. در اين مورد نيز بايد توجه داشت كه آمريكا هنوز قطب برتر اقتصادي دنياست. ابعاد قدرت اقتصادي آمريكا كه متاثر از مصرف داخلي غني و ثروت بي نظير آمريكاست باعث شده است تا كشورها به صورت منفرد نتوانند با آمريكا رقابت كنند، اين كشورها تنها در قالب بلوك هاي اقتصادي است كه مي توانند وارد رقابت با آمريكا شوند. قدرت اقتصادي آمريكا متاثر از عواملي چون پايه بودن دلار در معاملات بين المللي، تجارت راهبردي، كمك هاي اقتصادي و وام هاي ويژه مي باشد كه به ايالات متحده كمك كرده تا بدهي هاي خود را بپوشاند، نهادهاي بين المللي را تحت تاثير قرار دهد و كشورهايي را به عنوان متحد راهبردي نگهباني كند.

ايالات متحده همچنان تنها ابرقدرت موجود باقي مي ماند و با اتكا به قدرت نظامي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي خود مديريت نظام بين المللي را بر عهده خواهد گرفت ولي در اين راستا به نقش و جايگاه ديگر قدرت ها هم توجه خواهد كرد. شايد بتوان گفت كه اگر ايالات متحده پذيراي همكاري هاي مختلف كشورهاي موازنه دهنده در حل معضلات جهاني باشد مي تواند همنچنان تنها ابرقدرت باقي بماند. همچنين در بعد امنيتي، واگذاري بخشي از كاركردهاي امنيتي به متحدين آمريكا مي تواند نتيجه بخش باشد و آنان را به ايفاي نقش بزرگتر تحريك كند. تجربه جديد اتحاديه اروپا در زمينه ي خط مشي دفاعي، عاقبت اروپا را قادر خواهد ساخت تا به حل و فصل طيف وسيع تري از معضلات و مناقشات بپردازد. ايالات متحده بايد در اين زمينه اروپا را تشويق و ترغيب به گسترش توانمندي نظامي خود كند.

به نظر مي رسد موازنه نرم مهم ترين تلاش هايي باشد كه قدرت هاي موازنه دهنده بتوانند و تمايل دارند كه آن را در مقابل آمريكا به كار برند. چين و روسيه در نشست هاي مختلف خود از ايجاد يك نظام چند قطبي در جهان صحبت مي كنند و حتي براي اين كار سازمان همكاري شانگهاي را نيز تشكيل داده اند، ولي آن ها به اين مطلب نيز آگاه هستند كه هرگونه اقدامي كه باعث شود به قدرت ايالات متحده خدشه اي وارد شود خسارت هاي جبران ناپذيري براي آن ها خواهد داشت. بهرحال آمريكا توپي چرخ بين المللي است كه با پره هايش جهان را به خود متصل كرده است. براي مثال چين كه داراي رشد اقتصادي فوق العاده اي است درصدد رويارويي مستقيم با ايالات متحده نيست، بلكه سعي مي كند تا از طريق افزايش هزينه هاي رهبري آمريكا در سطح نظام بين الملل به جايگاه مورد نظر خود برسد. چين در جريان حمله ي آمريكا به افغانستان، از دسترسي به سرزمين خود به مثابه مناطق بين راهي براي نيروهاي زميني يا به عنوان محلي براي حمل و نقل و انتقال نيروهاي دريايي و هوايي نيروهاي ائتلاف به رهبري آمريكا پرهيز نمود. اين مورد يكي از اقدامات مختلف چين براي ايجاد موازنه نرم در برابر آمريكاست. چين نمي خواهد كه روند رو به رشد اقتصادي خود را كه باعث ايجاد دستاوردهاي بسياري برايش شده است با مقابله جويي سخت با ايالات متحده از دست بدهد، از سوي ديگر هم نمي خواهد كه نقش اين كشور به عنوان قدرت بزرگ جهاني ناديده انگاشته شود، لذا بهترين گزينه ي موجود ايجاد موازنه نرم مي باشد. ايالات متحده نيز بايد از تحقير قدرت چين خودداري كرده و همكاري هاي لازم با اين قدرت را به رسميت بشناسد.

روس ها نيز كه به دنبال احياي قدرت تاريخي خود مي باشند از تك قطبي بودن جهان رنج مي برند. اما خود روس ها هم مي دانند كه نه توان اقتصادي و نه فرهنگي اين كار را ندارند كه در مقابل آمريكا دست به موازنه بزنند. يكي از مشكلات قدرت هاي موازنه دهنده در برابر ايالات متحده اين است كه، ايالات متحده يك قدرت چهاربعدي است ولي موازنه دهنده ها هركدام فقط در يك بعد قوي هستند و در ساير ابعاد به آمريكا وابسته و يا از اين كشور ضعيف تر هستند. روس ها فقط در بعد نظامي توان بالايي دارند، در حالي كه به لحاظ اقتصادي و به ويژه فرهنگي بسيار ناتوان تر از ايالات متحده هستند. چين و اروپا نيز فقط توان اقتصادي بالايي دارند. مشكلات تاريخي، فرهنگي و امنيتي نيز باعث مي شود كه اين ها نتوانند با هم ائتلاف كنند و ترجيح مي دهند پشتيباني آمريكا را از دست ندهند.

نظام بين المللي در آينده شايد نزديك به همان چيزي باشد كه هانتينگتون معتقد به آن است. يعني يك جهان تك- چند قطبي، كه در آن آمريكا با اتكا به قدرت نظامي خود همچنان تنها قدرت برتر باقي مي ماند. ولي در ساير حوزه ها بايد به سمت چندجانبه گرايي برود و ديگر قدرت ها را به رسميت بشناسد و از اقدامات يكجانبه دوري گزيند. قدرت هاي موازنه دهنده نيز آنقدر قدرت ندارند كه بتوانند دست به ايجاد نظمي براي جايگزيني نظم ليبرالي بزنند، آنها نه جذابيت فرهنگي دارند و نه از ابعاد مختلف قدرت در سطح بالايي برخوردارند، اما خواهان انجام نقش در سطح بين المللي هستند و ايالات متحده بايد عطش اين كشورها براي خود نمايي در نظام بين الملل را با ايجاد شرايط مناسب براي همكاري فرونشاند. ايالات متحده قدرت برتر است، اما با محوريت دموكراسي و علاقه به نهادهاي بين المللي و قواعد جهاني. بنابراين، نبايد نگران قدرتمند شدن آمريكا بود .

 

بابک صفری

دانش آموخته کارشناسی ارشد روابط بین الملل

 عضو شورای نویسندگان فراتاب

 بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است.

نظرات
آخرین اخبار