کد خبر: 6972
تاریخ انتشار: 13 آذر 1396 - 23:09
مینا پوریان

 

فراتاب – گروه فرهنگی: باز هم من و شب های زیبای پاییز، من و ماه، من و تهران دوست داشتنی ام، باز هم من و تالار وحدت، جادوی موسیقی و نمایش، صحنه، صدا، نور، هیجان و شور، اینبار به تماشای تئاتر موزیکال الیور توییست نشستم، تئاتری به کارگردانی حسین پارسایی و بازیگرانی چون هوتن شکیبا (فاگین)، سعید چنگیزیان (در نقش بیل سایکس البته با اجرای مشترک نوید محمدزاده)، مهناز افشار (نانسی) و آتیلا پسیانی (آقای براون لا)، با اجرای زنده ی موسیقی توسط گروه ارکستر به رهبری بردیا کیارس.

اجرای چنین قصه ی پرمغز و حساسی چون الیور توئیست که ده ها فیلم و سریال و تئاتر از رویش ساخته شده کار آسانی نیست، اجرای چنین اثری می بایست با خلاقیت بسیار توام باشد چرا که پیشتر بینندگان و خوانندگان حداقل یک اجرا را دیده اند و یا کتاب را خوانده اند و ناخودآگاه در مقام مقایسه می نشینند، اجرایی خاص و بی بدیل خواهد بود که علاوه بر پایبندی به اثر و حفظ تمامی مشخصه های داستان شبیه هیچ کدام از اجراهای پیش از خود نباشد، البته ایجاد هماهنگی بین تعداد زیاد بازیگران و صحنه گردانی از عوامل قدرت این اثر به شمار می رود اما اولین چیزی که با دیدن تئاتر الیور توئیست به ذهن من رسید آشنایی بود، آشنایی با گریم، به طور شاخص گریم آقای هوتن شکیبا در نقش فاگین که مرا کاملا و به وضوح به یاد فاگین سریال دوازده قسمتی الیور توییست انداخت که در سالهای 1370 یا 1371 - اگر درست به خاطر بیاورم-  از شبکه دو سیما پخش می شد. در قسمتی از تئاتر برای بیننده، لندنی به تصویر کشیده شد در نهایت پاکیزگی، ثروت و شادی اما تا آنجا که حافظه یاری می کند لندن مورد نظر آقای دیکنز کمی سیاه تر، کمی غمگین تر و کمی هم زشت تر بوده است، به نظر می رسد آقای پارسایی بیشتر به جنبه های شاد و کمیک ماجرا توجه کرده اند، گوشه ها و زاویه های کوچکی در داستان که بیش از اندازه به آنها پرداخته شده تا که مخاطب را بخنداند و جذابیت بیشتری برایش فراهم کند اما گاهی تا جایی پیش می روند که به کلمات رکیک ختم می شوند و این شایسته ی صحنه نیست، برداشت آقای پارسایی از الیور توییست برداشتی آزاد است و ایشان پایبندگی همه جانبه به اثر را لحاظ ننموده اند که البته از این دست اقتباس ها و برداشت های آزاد در عرصه ی هنر کم نیستند اما بهتر می بود به اطلاع علاقمندان برسد.

فاگین فردی یهودی مذهب بود اما در قسمتی از اجرا می بینیم که ایشان قسمتی از انجیل یوحنا را می خوانند که البته می توان گفت به مطالعه علاقمند بوده اند و همینطور به مطالعات بین دینی! داجر پسری بود چند سال بزرگتر از الیور اما در اینجا هم از لحاظ جثه و هم از لحاظ سن با الیور یکسان است، البته از بازی بسیار عالی و قدرتمند محمد شاکری در نقش داجر نمی توان چشم پوشی کرد و به زعم بنده ایشان یکی از امیدهای تئاتر ایران خواهند بود.

در قصه هیچ اثری از تیرخوردن الیور و بیمار شدنش نیست، در صحنه دادگاه، شاهد دادگاهی بغایت مضحک هستیم که فقط سعی در خنداندن مخاطب دارد و گاهی چند شوخی سیاسی هم چاشنی اش می کند که مذاق بعضا بینندگان سخت گیر را خوش آید و بر شجاعت کارگردان بیفزاید!

بیل سایکس شخصیتی بسیار سخت و خشن داشته و کمتر نشانی از عطوفت و مهربانی در وجود این شخصیت نمود پیدا می کرده اما پس از کشتن نانسی شاهد حدود ده دقیقه سخنان عاشقانه و سرشار از عشق و علاقه هستیم، البته که بیل پس از کشتن نانسی دچار عذاب وجدان شده بود اما تا این میزان کمی غریب به نظر می رسید، کار به جایی رسیده بود که در دل می گفتم چرا تموم نمیشه؟

با توجه به موزیکال بودن نمایش، نشستن روی صندلی برای حدود دو ساعت و نیم و شنیدن آن همه آواز و موسیقی کمی خسته کننده به نظر می رسید و ای کاش که بین اجرا زمان کوتاهی برای تنفس در نظر گرفته می شد. اجرای موسیقی زنده همزمان با اجرای نمایش یکی از جذابیت های تئاتر به شمار می رفت، مخصوصا قسمتی که فاگین برای ادای احترام و ابراز تشکر در حین اجرا شوخی هایی هم با گروه موسیقی داشت و بسیار دقیق و زیرکانه شوخی هایش در متن قصه گنجانده شده بود، رهبری باارزش و هنرمندانه ی آقای بردیا کیارس هم جای بسی تشکر و قدردانی دارد. دکور و استفاده از ظرفیت کامل صحنه بسیار به جا و شایسته انجام شده بود، لباس ها و گریم از سطح بالایی برخوردار بودند اما بازی قوی و خیره کننده ای از خانم مهناز افشار دیده نشد، نمی دانم چرا این روزها کارگردانان تئاتر تمایل زیادی به همکاری با هنرپیشه های سینمایی پیدا کرده اند، تفاوت بین بازیگر تئاتر و سینما کاملا محسوس است و صحنه ی تئاتر محک بسیار خوبی برای سنجیدن توانایی بازیگران است، جایی که سره و ناسره از هم تشخیص داده می شوند، جاییکه خنده های مصنوعی جلوی دوربین اثری در مخاطب تئاتر ایجاد نمی کند و چه بسا مخاطب -مخاطب خاص تئاتر- به بازی کودک خردسالی که پابه پای فاگین در صحنه راه می رود و فارغ از دنیای بزرگ ترها گاهی به یاد می آورد که الان باید چه کند و خودش محسور صحنه شده را بیشتر دوست می دارد تا هنرپیشه های بزرگ سینما را، از قدیم گفته اند هرکسی را بهر کاری ساخته اند، یا به قول تئاتری ها نقشش باید دربیاد که در نیومد!

هنگام تبلیغات و در پوسترها و بروشورها شاهد چهره ی نوید محمدزاده و آتیلا پسیانی و مهناز افشار هستیم، اما کمتر چهره ی هوتن شکیبا و یا محمد شاکری و یا حتی خود الیورتوییست را می بینیم، با دیدن چهره هایی معروف و شاخص مخاطب برای دیدن نمایش وسوسه می شود اما در نهایت می رسد به چند دیالوگ ساده از آقای پسیانی، بازی سطحی و معمولی از خانم افشار و نبودن نوید محمدزاده! بنده تا لحظه ی اجرا از نبود ایشان مطلع نبودم، نقش بیل سایکس را آقای سعید چنگیزیان اجرا نمودند و گویا در اجراهای بعدی آقای نوید محمدزاده به گروه خواهند پیوست، در مجموع تجربه ی تازه ای بود از تئاتر موزیکال با اجراهای قوی از سوی تعدادی از بازیگران و اجرای زنده ی گروه ارکستر، دکور بسیار زیبا و هنرمندانه و هماهنگی بین هنرپیشگان متعدد که گاهی صحنه مملو از حضور آنان می شد و جایی برای سوزن انداختن نبود. و در آخر به سخنی از حافظ شیرازی بسنده می کنم. بیت اول تقدیم به اهالی روی صحنه و بیت دوم برای خودم!

 

زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر/ تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند

عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو/ نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند

 

 

مینا پوریان – نویسنده و منتقد

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار