کد خبر: 6896
تاریخ انتشار: 6 آذر 1396 - 10:53
هدی مظفری بایعکلایی
هم چنان که زنان حق دارند که بالای چوبه ی دار بروند، به همان سان نیز حق دارند، بالای سکوی خطابه بروند... (المپ دوگوژ)

 

فراتاب گروه اجتماعی: امروزه شاهد آن هستیم که روند اقدامات بین‌المللی در حوزه ی حقوق زنان؛ به ویژه در زمینه ی مقابله با خشونت علیه زنان، به طور چشم گیری سرعت یافته است. به گونه ای که این روند قابل تأمل در ساز و کارهای سازمان ملل متحد به خوبی مشاهده می شود. شاید بتوان گفت برای نخستین بار در طول تاریخ، تمرکز بر مسئله زنان به عنوان یک رویداد مهم جهانی و بین المللی با نام گذاری بر دوازده ماه سال، اتفاق افتاده است. بدون تردید این اقدام بی سابقه، ناشی از روند افزایش موجِ منع خشونت علیه زنان در بحث های مربوط به حقوق زنان می باشد و این زنگ هشداری است برای سازمان های بین المللی، خصوصاً نهادهای بین المللی ای که با هدف دفاع از زنان تشکیل شده اند. هرچند در سالیان اخیر با توجه به روند فزاینده ی حمایت از حقوق زنان و علی رغم تلاش های بسیار در این زمینه، هم چنان در گوشه و کنار جهان، شاهد خشونت علیه زنان هستیم. (مظفری، 1:1395) حال سوال اصلی این جاست؛ خودِ زنان، برای «منع خشونت علیه زنان» چه کارهایی انجام داده اند؟ و میزان تأثیر حضور آنان در مناصب مهم ملی و بین المللی برای رسیدگی به امور زنان، چگونه ارزیابی می شود؟

تاریخِ معاصر جهان، سرشار از حضور زنان در عرصه هایِ مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بوده است. اما با توجه به حضورِ قابل اعتنا و جدی آنان، همواره با ضعف هایِ گسترده ای نیز در این زمینه روبه رو می شدند. با وجودی که زن یکی از ارکان مهم جوامع بشری در سیاست گذاری های نوین تلقی می شود و بدونِ حضور او، امور جامعه با خطر سقوط و سراشیبی مواجه می باشد، ولی همچنان جامعه یِ زنان از عدم توانایی این قشرِ فعال در صحنه سیاست و به ویژه در عرصه ی تصمیم گیری های مهم، رنج می برد. علی رغم این که در طول چند دهه ی اخیر، زنان در پذیرشِ نقش های سیاسی به اندازه مردان موفق عمل نمودند و سهم بزرگی در جایگاه هایِ سیاسی را از آنِ خود کردند، ولی همیشه این سوال وجود داشت که چرا به اندازه حضورِ چشمگیرشان در پست هایِ مهم در کنار مردان قدرتمندِ سیاسی، نتوانستند تصمیم گیرنده هایِ خوبی برای حل مسائل و مشکلات زنانِ هم دوره ی خود باشند؟ به راستی چرا در بطنِ نو شدنِ جامعه جهانی و نقش های متفاوتی که زنان در این عرصه ایفا کرده اند، همچنان با معضلی به نامِ تردید در تصمیم گیری آنان رو به رو هستیم؟! به صرفِ این که با قرار دادن زنان در مدیریت سیاسی، باعث کاهشِ آسیب و خنثی نمودن قدرت مردان در کم شدن فساد و سوء استفاده از موقعیت شان بوده ایم، نمی توان بیان نمود که این قشر از جامعه در رویکرد سیاسیِ خود نسبت به جهان پیرامون و مسائل مهم در روابط بین الملل نیز تأثیرگزار عمل کرده اند.

با در نظر گرفتن این موضوع، شاید وقت آن رسیده که زنان کمتر خود را فراموش کنند، تا در عرصه های اجتماعی و سیاسی هرگز از یاد نروند! ما انسان ها در روزگاری زندگی می کنیم که نمی توانیم حضور گسترده ی زنان را در جامعه و به ویژه در امر سیاست و سیاست گذاری دولت ها نادیده بگیریم، اما با توجه به گسترش نفوذ افکار زنانه در بطنِ جامعه ی مردانه، هنوز هم شاهد ضعف در اتخاذ تصمیمات مهم آنان در این حیطه هستیم، به طوری که زنان برجسته و شناخته شده سیاسی در تمامِ جهان، هنوز هم نمی توانند تعیین کننده ی حقوقِ سیاسی خود و تعیین خط مشی آن در مناسبات جهانی باشند. بنابراین حضور زنان به شکل فردی و اجتماعی مشکل جامعه ی امروز ما نیست!

هزاره ی سوم با معضلِ بزرگ تری به نام «نادیده گرفتن حقوق زنان توسط خودشان» مواجه است! و این کمرنگ بودن در جایگاهِ سیاسی می تواند تأثیر بسزایی در تصمیم گیری های مهم داشته باشد. همان گونه که می دانیم، برای نگارش و تدوین قوانین مبتنی بر حقوق بشر، اندیشه ی هر دو جنس مورد نیاز است، تا بتوان شکلی انسانی به هویتِ آرمانی آن بخشید.

امروزه فرصت های برابری که در اختیار زنان و مردان قرار می گیرد، حاکی از کمرنگ شدن حضور کلان زنان در بخش هایِ عمده ی کشورهاست، در این راستا و با توجه به این که حضور زنان در میادین سیاسی، منجر به ایجاد تعادل می شود، اقداماتِ ثمربخشی صورت گرفت، ولی تاریخ بیانگر تعبیرِ دیگری از این حضور است؛ به گونه ای که همواره سخن نهایی را در سرنوشت سیاسی دولت ها، قانون گذاران و سیاست مداران مرد زده اند. به نظر می آید زنان حاضر در این عرصه به دو گروه عمده قسمت می شوند:

گروه اول آنانی که رفتار و رویکردی مردانه را انتخاب کرده اند و در تلاش هستند تا در کنار مردانِ بزرگ سیاسی حرفی برای گفتن داشته باشند، در حقیقت آن ها با اتخاذ این تصمیم، با نوعی دوگانگی در هویت خویش مواجه شده اند و همین جاست که به فمینیست ها انتقادات بی شماری وارد می شود؛ این که چرا زنان می خواهند همانند مردان رفتار کنند؟ به راستی این امر جز آن که نشان دهنده ی باور خودِ زنان نسبت به عدم توانایی آنان در حوزه ی اجرایی ست، چه می تواند باشد؟ حتی خودِ این زنان هم باور کرده اند که در حیطه ی سیاست باید همچون مردان رفتار کرد و هر که مردانه تر عمل نماید، موفق تر است!

گروهِ دوم، آن دسته از زنانی هستند که نقش ویژه و برجسته ای برای جنسیت خویش ترسیم نموده اند و با توجه به ظرافت هایِ زنانه در کنار مردانِ قدرتمند قرار می گیرند و به مشاغل مهمی در این حوزه دست پیدا می کنند، زنانی که ظریف و شکننده اند، ولی می توانند جدی و خشن هم باشند، هرچند این دسته از زنان هم نتوانستند تصمیم گیرندگانِ بزرگی حداقل، برای مسائل زنان در جامعه ی بشری امروز باشند. بنابراین این که در دنیایِ کنونی، زنان برای کسب کرسی های قدرت هم پای دولت مردان در تلاش هستند و مبارزه ی تنگاتنگی با آنان دارند، نمی تواند راه گشایِ این مسئله باشد که چرا هنوز هیچ زنی در عرصه ی سیاست، به تأثیری که مردانِ قدرت در این جایگاه از خود بر جای گذاشته اند، دست پیدا نکرده است!

 

مهم ترین چالش فرا رویِ زنان در رسیدن به میزان اثرگذاری در حوزه ی سیاست حتی در کشورهای مدرن را باید، عدم موجودیت فضایی برابر و ذهن هایی فارغ از جنسیت دانست! حتی با این وصف که در جوامع پساوستفالیایی نظیر امریکا و اتحادیه اروپا، زنان دوشادوشِ مردان به جایگاهِ ممتازی در این عرصه دست پیدا کرده اند، باز هم نمی توان شاهد پیشرفتِ حقوق زنان در جهانِ امروز شد و این سوال مطرح می شود که چرا زنانِ سیاست مدار نمی توانند گره ای از این مشکل باز کنند و نقش تأثیرگزاری در این فرآیند داشته باشند؟ بسیاری از فعالان سیاسی در سراسر جهان معتقد هستند که، در تاریخِ جنگ های بزرگ دنیا؛ نزاع های قومی، آشوب، جنایت و کشتار، نامی از زنان دیده نمی شود و این به علت همان میل به صلح و پرهیز ذاتی از خشونت است. اما تمامیِ زنان زیرکی که در طول تاریخ به عنوان راهنما و مشاوری دلسوز، در پشت پرده برای مردان موفق عمل کرده اند، هیچ کدام تأثیرِ شگرفی بر پایان بخشیدن به مشکلات جامعه زنان، همانند: خشونت علیه زنان نداشته اند! هرچند نباید از زنانِ بزرگی که در هموار شدن این مسیر کمک بسیاری به جامعه زنان کرده اند، چشم پوشید.

در این راستا سیمون دوبووار یکی از زنانی بود که در زمینه سقط جنین فعالیت های بسیاری انجام داد و موفق شد تا بیانیه رسمیِ خود و دیگر فعالان این عرصه را در جامعه ِ کاتولیک فرانسه و با در نظر گرفتن عواقب آن منتشر کند، حادثه ای که منجر به تغییر قانون کشور در مجازات سقط جنین برای زنان شد. تلاشی که بزرگ ترین دستاوردش در منع خشونت علیه دختران نوجوانی بود که آزار دیده بودند. نوجوانانی که محکوم به نگهداری از جنینی حاصل از جرایم گوناگون نظیر تجاوز پدران، یا اقارب نزدیک خویش می شدند. در نهایت تلاش هایِ مستمر آنان جواب داد و مجلس قانون ضد سقط جنین را ملغا کرد و دنیا وارد مرحله ای جدید از واکاوی خشونت هایِ فراوان علیه زنان رنج دیده شد، زنانی که درگیر مشکلات زنا با محارم، تجاوز به عنف، آزار و اذیت هایِ فراوان روحی و جسمی می شدند.

در همان سال ها با پرداختن گسترده به موضوعِ حقوق زنان، اولین مجمع حقوق زنان تشکیل شد. مجمعی که فعالیت اش را بسیار خوب شروع کرد، ولی به تدریج زیرِ سایه ی پر رنگ دولت مردان قرار گرفت و به حاشیه رانده شد. طبق گزارش سازمان ملل متحد، زنانِ موفق در محافل سیاسی جهان، بعد از به دست آوردن قدرت، بیشتر از قبل به فعالیت می پردازند، زنان به دلیل انعطاف پذیری و اجتناب از خشونت که ویژگی بارز بیشترِ آنان است، تأثیر مثبتی بر نهادهایِ سیاسی قدرت و تأمین خواسته های مردم دارند. با این اوصاف مشارکت سیاسی زنان و نقش عمده ی آنان در سیاست گذاری هایِ مهم محقق نخواهد شد، مگر این که در ساختار حقیقی و حقوقی قدرت برنامه ای از پیش تدوین شده برایِ حضور و میزان تأثیرِ آنان وجود داشته باشد. در سراسر دنیا، زنانِ قدرت مندی هستند که در مناصب خود بسیار موفق عمل نموده اند، زنانی همانند: آنگلا مرکل؛ صدر اعظم آلمان، جانت یلین؛ رئیس بانک مرکزی آمریکا، کریستین لاگارد؛ رئیس صندوق بین المللی پول، دیلما روسف؛ رئیس جمهور برزیل، هیلاری کلینتون نامزد سابق ریاست جمهوری امریکا، مارگارت چان؛ رئیس سازمان بهداشت جهانی و ... .

بدون تردید به صرف حضور زنانِ سیاست مدار در عرصه های موفق اجتماعی و سیاسی نمی توان این حقیقت را متصور شد که کم توجهی آنان به مسئله حقوق زنان امری توجیه پذیر در برابر سایر توانایی های شان در زمینه هایِ مختلف می باشد، هرچند رویکرد مرد سالارانه جوامع بیانگر این واقعیت است که در دنیای سیاست و موضوعاتِ مربوط به آن، نابرابریِ عظیم جنسیتی حکم فرماست و شاید یکی از برجسته ترین دلایل این اتفاقات، حضور کمتر زنان در حوزه های پر اهمیت سیاسی، نسبت به مردان است. اما اندک زنانی هم که در این رابطه تلاش کرده اند، نتوانستند به حقوق واقعی و مسلم خویش دست پیدا کنند. برای احیایِ هویت زنانه در بطن جامعه ی مردانه و تلفیق این دو نگاه، ورایِ جنسیت به عزمی راسخ در مناسبات جهانی نیاز است. به گونه ای که به امری پیشگامانه و بنیادین تبدیل شود و زنان بیشتری وارد عرصه های مهم سیاسی شوند، تا بتوانند تصمیم گیرندگانِ برجسته ای در این حوزه باشند. زنانی که برای تمامِ مسائل دنیا حرف برای گفتن دارند، ولی برای پایان بخشیدن به تنها نیمی از مشکلاتِ هم جنس های خود، قدم بزرگی برنداشته اند! در جهانِ امروز، آزادیِ سیاسی وابسته به استقلال سازمان، نهاد یا حزبِ به خصوصی نیست! مگر در نوع و شیوه ی حکمرانی که آن هم باید با نگاهی فارغ از اِلمان های جنسیتی صورت بگیرد، در انتها باید بیان داشت که رویکرد دولت ها در کنار تغییر نگرش زنان نسبت به هویتِ خویش، فارغ از جنسیت، برای بهبود بخشیدن به این این رویکرد بسیار حائز اهمیت می باشد.

 

برآمد سخن

در عصرِ حاضر، هم زمان با روند جهانی شدن و به راه افتادن موجِ حقوق بشر و همچنین گسترده شدن اندیشه ی زنان نسبت به جایگاهِ خویش در تفاسیر حقوقی و قانونی، تلاش هایِ بسیاری برای برابری جنسیتی صورت گرفت، به گونه ای که اقدامات موثری در این زمینه به وجود آمد. اقداماتی نظیر: تصویب کنوانسیون رفع تبعیض زنان، در غالب اسناد حقوق بشر سازمان ملل متحد که زمینه ی بروز فعالیت هایِ زنان شد. مشارکت سیاسیِ زنان گواهی بر این ادعا بود که دنیایِ برابر، آغاز به جوانه زدن و شکوفه دادن کرده است، اما واقعیت این است که در نگاهی خوش بینانه، امروزه علی رغم ظهور جنبش های اصلاح طلبی زنان، میزان تعامل اجتماعی و سیاسیِ بالای آنان، همچنان به عنوان «جنسِ دوم» به آنان نگاه می شود. شاید دیدگاهِ موجود نسبت به زن، قدمتی طولانی در تاریخ داشته باشد، ولی نگرشِ زنان به مسئله ی خودشان و رویکرد آنان نسبت به حلِ این معضل عمری کوتاه در روابط بین الملل دارد. بنابراین حضور و همراهی زنان در عرصه های مختلف اجتماعی و سیاسی با نوع نگرشِ آنان نسبت به هویت خویش، به نوعی لازم و ملزوم یک دیگرند. در پایان نباید فراموش کرد که زنانِ سیاستمدارِ بزرگی در این عصر برای دست یافتن به حقوقِ مسلم خویش تلاش نموده اند، زنانی همانند: آنگ سان سو چی؛ فعال سیاسی، مدافع حقوق بشر، که برنده جایزه صلح نوبل در سال 1991 بود، الن جانسون سیرلیف؛ رئیس جمهور لیبریا معروف به بانویِ آهنین که در سال 2011 به همراه توکل کرمان و لیما گبووی برنده جایزه صلح نوبل شد، میچل باچله سیاستمدار و رئیس جمهور کنونی شیلی، که سال ها برای پایان بخشیدن به نظام دیکتاتوری ژنرال آگوستو پینوشه، جنگید، ایرینا بوکووا؛ سیاست مدار بلغار و مدیرکل فعلی یونسکو و تمامی زنانی که برای اثبات حرف های خویش سال هایِ بسیاری را در رنج و عذاب به سر بردند و ای کاش برای پایان بخشیدن به دردهایِ بی انتهای جامعه ی زنان، نابرابری جنسیتی، منع خشونت علیه زنان، بهره کشی و استثمار جنسی، نادیده گرفتن عمدی زنان و ... نیز تلاشی در خور توجه و ستایش انجام می دادند. تلاشی که منجر به اصلاح قوانین داخلی و قواعد بین المللی شود. دیگر وقتِ آن رسیده که زنان نسبت به حق مشارکت خود در سطوح محلی، ملی، منطقه ای و جهانی در جامعه ی مدنی، نگرشی واقع بینانه و رویکردی حائزِ اهمیت داشته باشند، تا بتوانند در مشاغل سیاسی و در روند تصمیم گیری هایِ مهم سیاسی، نقش بسزایی برای حل کردن مسئله حقوق زنان داشته باشند.

هدی مظفری بایعکلایی - دانشجوی کارشناسی ارشد روابط بین الملل

نظرات
آخرین اخبار