کد خبر: 6773
تاریخ انتشار: 17 آبان 1396 - 00:57
د.ابومحمد عسگرخانی
هدف آمریکای ترامپ در دراز مدت براندازی جمهوری اسلامی و در نهایت تجزیه ایران است!

فراتاب – گروه بین الملل / محمدرضا ستاری: چالش، تنش و ابهام شاید بهترین واژگانی باشد که از شش ماه قبل تاکنون در سپهر سیاسی آمریکا پدیدار شده باشد. با گذشت بیش از 6 ماه از ریاست جمهوری دونالد ترامپ در ایالات متحده، تقریباً هر هفته شاهد اخباری مبنی بر تنگناهای سیاسی و اجتماعی در آمریکا بوده ایم. از موضوع دخالت روسیه در انتخابات آمریکا، دشمنی با رسانه های داخلی این کشور، برکناری های گاه و بیگاه مقامات ارشد سیاسی تا شکاف عمیق در جامعه مدنی این کشور و غیره، همگی موید این موضوع است که آمریکا وارد دورانی جدید شده است. در این راستا به تعبیر علی اکبر صالحی رییس سازمان انرژی اتمی کشورمان، اگر جامعه آمریکا را به دو بخش فرهیخته ساکن مناطق شرقی و غربی و همچنین بخش توده ای ساکن در مرکز و جنوب این کشور تقسیم کنیم، در می‌یابیم که بخش نخست در حال رانده شدن از متن به حاشیه هستند. این مساله علاوه بر ایجاد دو قطبی و چالش داخلی که هر روزه در آمریکا توسط رسانه ها نمود پیدا می کند، به طور قطع تاثیر خود را بر سیاست خارجی آمریکا خواهد گذاشت.

از منظر روابط خارجی نیز دولت ترامپ حالتی معلق را تجربه می کند که به تعبیر کارشناسان تاکنون در تاریخ سیاسی این کشور بی سابقه بوده است. شکاف عمیق در روابط فراآتلانتیکی واشنگتن و اتحادیه اروپا پس از خروج یکجانبه آمریکا از پیمان آب و هوایی پاریس و همچنین دو نشست اخیر سران گروه "جی 7" در ایتالیا و آلمان کاملاً مشهود بود. در همین رابطه است که فرانسیس فوکویاما از مشهورترین فیلسوفان سیاسی قرن جدید و نظریه پرداز پایان تاریخ، چند ماه قبل در اقدامی نادر طی مصاحبه ای با یک نشریه ایتالیایی گفته بود که ترامپ همه چیز را خراب می کند؛ اروپا باید در مقابل او ایستادگی کرده و مسیر خود را ادامه بدهد.

موج زلزله تجزيه‌طلبي بعد از بالكان در حال ورود به خاورميانه است. وقتي عراق به سه منطقه پرواز ممنوع تقسيم شد، در آنجا نطفه تجزيه كردستان عراق شكل گرفت. درست مانند كوزوو. در اين زمينه ابتدا قلمرو خودمختاري ايجاد مي‌شود و وقتي كه اين قلمرو پس از چند سال اعمال حاكميت توانست تمرین خود را انجام دهد، بعد از آن فاز بعدي دولت مستقل است. در چند سال گذشته منطقه خودمختار كردستان عراق عملياتي شده و حالا شاهد هستيم كه كردستان عراق به سمت تولد به عنوان يك كشور مستقل در منطقه خاورميانه حركت مي‌كند.

شرایط راهبردهای آمریکا در قبال خاورمیانه نیز خالی از چالش و ابهام نیست. ورود دوگانه مجموعه دولت ترامپ به بحران میان کشورهای عربی خلیج فارس و همچنین اظهارات تند ترامپ در خصوص برجام و لزوم بازتعریف و حتی خارج شدن از آن همگی از مولفه های بحث برانگیز دستگاه سیاست خارجی آمریکاست. در این میان عده ای از کارشناسان با استناد به تهی شدن وزارت خارجه آمریکا از دیپلمات ها و کارشناسان که به واسطه استعفا و تعلیق از این نهاد خارج شده اند، معتقدند که ترامپ و تیم او راهبرد مشخصی در اصول سیاست خارجی خود نداشته و در حال آزمون و خطاهستند.

 از سوی دیگر عده دیگری از تحلیل گران راهبردهای سیاست خارجی آمریکا را بر پایه اصولی بلند مدت تفسیر کرده و معتقدند که آمریکا در حال پیشبرد اهداف خود در قبال خاورمیانه بر اساس دکترین خاورمیانه جدید می باشد. آنها استراتژی بلند مدت آمریکا در قبال منطقه را عبور از هارتلند نو (خاورمیانه عربی) به نوهارتلند (فلات ایران) تفسیر کرده و می گویند که ایالات متحده در بستری جدید در پی مدیریت نظم در بی نظمی بر پایه نظریه دکترین بازیگر دیوانه هنری کسینجر است و ترامپ نیز نقش این بازیگر دیوانه بر عهده خواهد داشت.

در همین راستا و به منظور بررسی راهبرد دولت ترامپ در خاورمیانه و پیامدهای آن برای منطقه و به خصوص ایران با دکتر ابومحمد عسگرخانی استاد روابط بین الملل دانشگاه تهران به گفت و گو نشسته ایم که در ادامه مشروح آن را خواهید خواند.

  

سوال- لطفا به عنوان نخسین سوال بفرمایید تغییر هیات حاکمه و بلوک قدرت در کاخ سفید از دموکرات‌ها به جمهوری خواهان و روی کار آمدن فردی همچون دونالد ترامپ را چگونه ارزیابی می کنید؟

 شرايط روي كار آمدن ترامپ واقعيتي است كه نبايد آن را ناديده گرفت. اين شرايطی بوده كه بر اساس تقاضا عرضه شده است؛ يعني تقاضايي در جامعه امريكا و حاكميت این براي دگرگوني وجود داشته و از طرف حاكميت ارايه شده است.

در این رابطه معتقدم، درست است كه انتخابات صورت مي‌گيرد و مردم در آن شركت مي‌كنند، ولي واقعيت اين است كه اگر كليه انتخابات‌ها در دنيا را با ديدگاه رئاليستي بررسي كنيم، درمي‌يابيم كه به صورت نمايشنامه‌هايي هستند كه از سوي حاكميت ها به روي صحنه مي‌آيند. يعني تا حدي در تمام كشورهاي توسعه‌يافته و حتي در حال توسعه هدايت شده هستند. منتها در كشورهاي در حال توسعه سازماندهي این امر كاملا مشخص و نمايان بوده و توسط حاكميت صورت مي‌گيرد به طوریکه حتي از قبل مي‌توان پيش‌بيني كرد كه چه كسي رييس‌جمهوري مي‌شود.

از سوی دیگر،از آنجا كه دستگاه‌های نهادی جهان سوم خيلي پيچيده نبوده و نهادها هنوز شكل نگرفته‌اند، اين مساله به صورت ملموس خود را نمایان ساخته است. این در حالی است که در كشورهاي توسعه‌يافته قضيه مقداري پيچيده است و در يافتن اينكه نمايشنامه‌ها چگونه به صحنه آورده مي‌شوند، مشكل خواهد بود. هر چند از ديدگاه رئاليستي معتقدم كه اين حاكميت‌ها هستند كه نمايشنامه‌هاي روزانه را به صحنه آورده و اجرا مي‌كنند.

 بنابراين نکات باید بگویم که پديده ترامپ بر مبناي سخنراني‌ها و مقالات من، تحت عنوان ترامپ فرشته نجات امريكا با يك علامت سوال، از قبل پيش‌بيني شده بود. من قبلا اشاره كرده‌ام كه روي كار آمدن ترامپ بر اساس يك نياز شكل گرفته است. حال اينكه در يك بررسي علت و معلولي بخواهیم علت این نياز را مشخص کنیم باید از گذشته به حال آمده و مشاهده کنیم كه در هر دوره‌اي حاكميت امريكا خواسته ويترين خود را تغيير دهد. در آن زمان من گفتم كه اوباما 100 درصد رييس‌جمهوري امريكا خواهد شد. بعد از اوباما، به روي كار آمدن ترامپ كاملا نيازي بود برخاسته از شكاف دروني، تضاد دروني و واقعيت كه در بين نرم‌ها و هنجارهاي امريكايي از سال‌هاي گذشته دولتي را تشكيل داده و سپس ملت را در داخل تعریف کرده است.

در نتيجه هر كاري بكنيد ملت امريكا با حاكميتش همساز نيست. اين امر درست برخلاف آلمان است؛ در اين كشور ابتدا ملتي منسجم وجود دارد و سپس دولتي بر ملت تشكيل مي‌شود؛ لذا اين حاكميت، حاكميتي بسيار بسيار قوي خواهد بود.

در كشورهايي مانند امريكا كه مهاجرنشين هستند اگر دقت كنيم، انسجام دروني وجود ندارد. به طور سنتي بوميان در اين كشور نقشي نداشته و رانده شده محسوب مي‌شوند. سپس سفيدپوستان هستند كه امريكا حاكميت ايجاد كرده و سپس مهاجرين به این کشور وارد شده اند که اين امر واقعيتي است براي تنش‌هاي امريكا. بنابراين مجدد تاکید می کنم، روي كار آمدن ترامپ بر اساس نيازي بود كه در داخل امريكا شكل گرفته است.

قبل از اين هم اگر دقت كنيم روال بر همين اساس بوده است. يك سياه‌پوستي به نام اوباما را رييس‌جمهوري كردند، به خاطر اينكه آفريقايي‌تبارها، لاتين‌تبارها، مسلمانان و حتي يهوديان را به واسطه خصوصيات اين شخص منسجم و كشور را هشت سال آرام نگه دارند. اوباما هويت سياه‌پوستي دارد و مورد قبول جهان آفريقايي‌تبار است.

حالا امريكا پس از اين به سمت يك ديدگاه نژادپرستانه اولويت را به سفيدپوستان امريكايي داده است. گرچه مخالفيني هم براي اين امر وجود دارد اما به هر حال حاكميت توانست اين امر را احصاء كند.

پس آمریکا بر پایه این نیاز شکل گرفته، راهبردهای خود را در چارچوب سياست جهاني و منطقه‌اي زير چتر ديدگاه‌هاي ترامپ و دكترين وي اعمال مي‌كند.

  

سوال- مهمترین دکترین‌ها و دیدگاه های ترامپ در سیاست خارجی چه هستند؟ آیا شما هم به مانند بسیاری از تحلیلگران امریکایی و غیرامریکایی معتقدید که ترامپ سیاست خارجی نامشخصی داشته و دچار سردرگمی است؟

من اعتقادي به سردرگمي ترامپ ندارم. معتقدم كه جهان در حال حاضر يك وضعيت بسيار پيچيده و آشفته‌اي دارد كه در اينجا آمریکا باید يك ديدگاه رئاليستي در داخل يك دنياي آشفته و پيچيده را اتخاذ كند. به همين جهت دكتريني كه امريكا امروزه تحت عنوان ترامپ ارايه مي‌كند دقيقا بر اساس شرايط جهاني و مسير امريكاست. حال ايا در اين مسير موفق بشود يا خير، مساله‌اي جداست ولي امريكا در حال حاضر به جز اين مسیر، راه ديگري ندارد. قبلا هم همين دكترين را امريكا در دو مورد به كار برده است.

نخست، ببینید رژيم snake با فشار امريكا عليه دوستان اروپايي اش ايجاد شد تا دلار به عنوان رژيم پولى رايج در تجارت بين الملل حفظ شود و نيز در رژيم امنيتى ناتو امريكا دوستان خود را وادار كرد كه استراتژى هاى بازدارندگى امريكا عليرغم مخالفت فرانسه و بلژيك اعمال گردد. به بيان ديگر هم دشمنان امريكا مانند بلوك شرق تحت فشار بودند و هم دوستان امريكا در دو رژيم اقتصادى و امنيتى و هم اكنون نيز اين استراتژى دو لبه two -folded strategy در جهان توسط امريكا اعمال خواهد شد

 دكتريني كه آنها در رابطه با رژيم‌هاي اقتصادي به كار بردند، از جمله رژيم پولي كه وقتي دلار با چالش مواجه شد، براي اينكه امريكا بتواند رژيم پولي دلار را همچنان بر نظام مالي دنيا حاكم نگاه دارد، اين رژيم را تعريف كرد.

آنها همين قضيه را وقتي كه ناتو با مشكل مواجه شد نيز در بعد امنيتي اتخاذ كرده است. بنابراين ترامپ دكتريني جديد نيست و قبلا در زمينه اقتصاد و ناتو آزمايش شده است. اين دكترين مي‌گويد ما بايد از يك طرف دوستان را تحت فشار قرار دهيم و از سوي ديگر دشمنان را؛ يعني يك «استراتژي شمشير دو لبه» را اتخاذ مي‌كند.

اين امر قبلا نيز آزمايش شده است. بديهي است كه اعمال اين استراتژي هم در بعد اقتصادي پيامد دارد هم در بعد امنيتي. به طوري كه در بحث رژيم‌هاي مالي اين استراتژي عليه ژاپن به كار رفته است. امريكا بارها گفته است كه ژاپن از وضعيت فعلي حاكم بر دنيا كه امريكا آن راايجاد كرده درحال سود بردن است و بايد مالياتش را بپردازد. حالا همين معيار را در قبال اتحاديه اروپا نیز اعمال مي‌كند.

از سوی دیگر مشاهده می کنیم که آمریکا با نزدیکی به هندوستان، هم قصد مهار چین را دارد و هم اینکه به هندی ها پیام می دهد که باید در افغانستان با ما مشارکت کنید. همچنین به یار دیرین خود پاکستان نیز فشار می آورد که این کشور مکان امنی برای تروریست ها است.

پس امريكا از يك سو به دوستان خود فشار وارد مي‌كند و از سوي ديگر به دشمنان خود. استراتژي امريكا دو بعد دارد و طبيعي است كه این استراتژی در افكار ترامپ، در سوريه، عراق و خاورميانه پيامدهاي امنيتي در پی داشته باشد. ايران هم جدا از اين مساله نبوده و بحث‌هاي مربوط به FATF، برجام و ISA در درون اين دكترين دو لبه امريكا قرار مي‌گيرد.

 

 فشارهاي خارجي عليه روسیه خيلي كم بود. براي اينكه آنها به قدرت هسته‌اي مسلح بودند و هر گونه تهديدي را مي‌توانستند به وسيله توسل به زور مهار كنند. در اروپاي شرقي، اوكراين اين مساله كاملا مشخص است. اما در مورد ايران ابتدا خلع سلاح صورت گرفته و دستشان عليه فشارهاي امنيتي و سخت‌افزاري باز است. ما مانوري براي خروج از اين زيرگذر نداشته و همين مساله است كه مرا بسيار نگران مي‌كند.

سوال - بطور کلی فکر میکنید با توجه به سپری شدن حدود 9 ماه از ریاست جمهوری ترامپ بر امریکا، سیاست خارجی و استراتژی های این کشور در قبال خاورمیانه دارای چه خطوط کلی هستند؟  آیا تفاوتی در سیاست خارجی ترامپ با اوباما دیده می شود؟

 دقيقا ديده مي‌شود. استراتژي اوباما بيشتر از بعد سياست‌هاي نرم بود و در آن اقتصاد و تحريم‌ها نقش مهمي داشتند. در زمان اوباما سياست امريكا بسيار روشن‌تر بود. در حال حاضر این استراتژي دو لبه پيچيده است كه مورد به مورد پيش مي‌رود. در اين استراتژي هر كشوري ابتدا بر اساس دوست و دشمن تقسيم‌بندي شده و بعد از آن در رابطه با آن كشور در تصمیم گیری مي‌شود.

آمریکایی ها در سه بعد در منطقه خاورميانه دكترين خود را اعمال خواهند كرد. يك بعد اقتصادي است، يك بعد فرهنگي و بعد ديگر بعد امنيتي خواهد بود. بنابراين يك مثلثي در خاورميانه خواهيم داشت كه داراي سه زاويه اعمال استراتژي اقتصادي، امنيتي و فرهنگي است. در هر سه مورد اين استراتژي در همان  دو بعد اعمال دوست و دشمن ارائه خواهد شد.

به عنوان مثال، آنها رابطه امنیتی با کشور X به لحاظ مقتضیات آن سنجیده و سپس بر اساس دوست و دشمن تقسیم بندی خود را انجام می دهند.

  

سوال حال با توجه به مباحثی که مطرح کردید، به بحث بر سر ايران برویم. ما شاهد يك ادبيات تهاجمي بر عليه ايران هستيم. بارها  بر عليه برجام صحبت شده است. برداشت كلي شما از روابط ايران و امريكا در دوره ترامپ، چه در خصوص برجام و چه در خصوص مسائل ديگر چيست؟ و اينكه وزير خارجه امريكا از تغيير نظام در ايران صحبت مي‌كند، اين استراتژي محتمل براي ايران تا چه ميزان جدي است؟

در مورد ايران دو بحث مطرح است. يك جمهوري اسلامي ايران و دیگری ايران بدون جمهوري اسلامي. اين امر يك بحث كلي را مي‌طلبد، زيرا اين بستر بسيار گسترده است. اما اگر بخواهيم به صورت خلاصه اشاره‌اي به آن داشته باشيم بايد گفت:‌ در مورد ايران چند رژيم از سوي امريكا دنبال مي‌شود. FATF خود يك رژيم است (تك‌تك آنها به تنهايي يك رژيم هستند).

JCPOA نیز خودش یک رژيم متفاوت است. ISA، NPT، CTBT و MTCR همگي خودشان يك رژيم هستند. در تمام اينها اهداف مشخص است. اهداف امريكا در رابطه با ايران براندازي جمهوري اسلامي در درازمدت است. پس از براندازي نیز هدف تجزيه كشورمان است. يعني مرحله به مرحله از براندازي به تجزيه ايران پيش مي‌رود. اين امر در رژيم‌هاي ذكر شده به خوبي قابل مشاهده است. اگر بخواهيم در يك كار آكادميك و علمي مثلث‌هايي را تشكيل دهيم، يك مثلث را مشاهده مي‌كنيم كه يك راس آن FATA، يك راس GCPOA و يك راس آن ISA است.

مثلث دیگری هم وجود دارد كه در رابطه با آن رژيم‌هاي امنيتي متفاوتی وجود دارد، مانند NPT‌و غيره. وقتي رئوس اين مثلث‌ها را بررسي كنيد، مشاهده مي‌كنيد كه مثلا محورهاي FATF كاملا روشن است. اين محور مي‌گويد پولشويي، تروريسم و سلاح‌هاي كشتار جمعي.

GCPOA كه برجام باشد، محور اصلي سلاح‌هاي كشتار جمعي است. اين سلاح كشتار جمعي فقط بمب اتم نيست كه عاميانه مردم تصور آن را دارند. موشك‌ها را در نظر مي‌گيرد.

بعد به قسمت ISA كه برويم محورهايش حقوق بشر، تروريسم و سلاح كشتار جمعي است. پس شما يك ريسماني بين FATF، برجام و ISA تحت عنوان مشتركي به نام سلاح های كشتار جمعي مشاهده مي‌كنيد. اين مثلث پس از آن به مثلث قبلي امنيتي يعني ‍CTBT، NPT و MTCR وصل مي‌شود. در CTBT معاهده منع آزمايش‌هاي هسته‌اي را با محور NPT مشاهده مي‌كنيم. حال بايد ديد كه چه رابطه‌اي بين NPT و برجام وجود دارد. يعني يك ريسماني وجود دارد كه كاملا به پروتكل و برجام و غيره وصل مي‌شود. بنابراين اينها رژيم‌هايي است كه به صورت سلسله مراتبي مطابق عنصر زمان كشيده شده است.

بايد تاكيد كنم كه برجام برنامه نيست بلكه يك طرح 25 ساله براي پيامدهاي خاص نه‌تنها جمهوري اسلامي بلكه ايران است. در برجام شما قبول مي‌كنيد كه ايران خلع سلاح ابدي شود. دقت كنيد نه ايران فعلي يا ايران صد سال آينده، بلكه ايران هزارن سال آتي. اين امر نه فقط بمب اتم بلكه هر نوع سلاح هسته‌اي را مد نظر قرار می دهد. نسل‌هاي جديدي كه خواهد آمد، چه موشك، چه بمب، چه نوع هيدروژني و هر نوعي كه باشد، شما مي‌پذيريد كه الي‌الابد خلع سلاح شويد.

زدودن و از بين بردن سپاه،‌ بسيج، نظام جمهوري اسلامي و تجزيه ايران برنامه‌اي است درازمدت. من به هيچ وجه دولت و افراد خاص را مسئول نمي‌دانم. انعقاد اين رژيم‌ها اگر مثبت است براي كل نظام و همه ماست و اگر منفي است، همه ما مسئول هستيم. نمي‌توانيم بگوييم كه صرفا دولت ايران این كار را كرده و در نتيجه مسئول آن است. به هر حال این امر در شرايطي بوده كه شوراي نگهبان، مجلس و حاكميت آن را پذيرفته است. بنابراين ديدگاه من نبايد براي انتقاد از جناح و شخص خاصي تفسير شود.

معتقدم كه همگي مسئول هستند اگر در آينده خوب باشد اين اعتبار براي همه نهادهاي ايران از حاكميت گرفته تا فرد فرد مسئولان نوشته مي‌شود و در غير اين صورت پيامدهاي منفي آن نيز بايد به نام همه باشد.

در اين خصوص نظر من منفي است. متاسفانه نه‌تنها همه مسئولين نظام مشمول اين قضيه هستند، بلكه اپوزيسيون خارج از كشور نيز بيشتر مشمول سرزنش می باشند. تمام گروه‌هاي اپوزيسيون خارج از كشور در طول سال‌هاي گذشته منافع ملت ايران را در نظر نگرفته‌اند. آنها نه تنها همواره زبان انتقاد عليه منافع ملت به كار گرفته‌اند، بلكه از هر گونه اقدام و همكاري با قدرت‌هاي حاكم بر نظام بين‌المللي غافل نبوده اند تا جمهوري اسلامي ايران به اين قبيل رژيم‌ها تن بدهد.

 

سوال خوب حالا با این گفته شما، ما با توجه به شرايطي كه در گذشته ايجاد شده بود، غير از برجام چه راهي داشتيم ؟

در هر دوره‌اي ما راه‌هاي خاص خود را داشته و در هيچ وقت نیز از اين راه‌ها استفاده نكرديم. من نخستين بار زماني كه سكوهاي نفتي ايران در زمان جنگ توسط امريكا بمباران شد، خواستم كه از NPT خارج شويم ولی اين امر اجرا نشد. در دوره‌هاي بعد نيز گفتم كه NPT را نامحدود تمديد نكنيد كه اين امر نيز صورت نگرفت. بعد گفتم كه وارد CTBT نشويد.وقتي كه وارد شديم چند ماه بعد تحريم‌هاي داماتو عليه ايران اعمال شد.

در این رابطه باید بگویم که وقتي اتحاد جماهير شوروي زيرگذري را ايجاد كرد، در گذشته ويترين ترازي را به كناری نهاده و لباس ماركسيستي پوشيد. حال نیز لباس ماركسيستي را كنار گذاشته و لباس فدراسيون پوشيده است تا از اين زيرگذر خارج شود. آنها خواستند كه جامعه جهاني و فشارهاي غربي را سترون كنند. اين اکنون قصد اعمال این فرمول را داريم. مي‌گوييم كه در يك خيابان يك طرفه قرار گرفته و يك زيرگذري را ايجاد كرده و با دست برداشتن از شعارهاي خود تحت عنوان تغيير بتوانيم اتهامات را از خودمان جدا كنيم.

در اينجا شرايط با روسیه فرق مي‌كند. در روسیه حاكميت كاملا ديكتاتور بود و يك صدا عمل مي‌كرد. در ايران حاكميت ما ديكتاتور نيست و در مقابل بلوك‌هاي قدرت در داخل كشور ضعيف است. بنابراين در داخل حاكميت در مقابل بلوك‌هاي قدرت ضعيف بوده و در خارج از كشور فشارهاي خارجي نيز وجود دارد.

فشارهاي خارجي عليه روسیه خيلي كم بود. براي اينكه آنها به قدرت هسته‌اي مسلح بودند و هر گونه تهديدي را مي‌توانستند به وسيله توسل به زور مهار كنند. در اروپاي شرقي، اوكراين اين مساله كاملا مشخص است. اما در مورد ايران ابتدا خلع سلاح صورت گرفته و دستشان عليه فشارهاي امنيتي و سخت‌افزاري باز است. ما مانوري براي خروج از اين زيرگذر نداشته و همين مساله است كه مرا بسيار نگران مي‌كند.

 سوال شما را بايد با يك سوال پاسخ داد. بنا به گفته انيشتين انرژي نه به وجود مي‌آيد و نه از بين مي‌رود بلكه از حالتي به حالت ديگر تبديل مي‌شود. حال سوال من اين است، امروز كه قدرت بازدارندگي هسته‌اي ايران الي‌الابد از بين رفته است، چه انرژي و قدرتي بايد جايگزين آن شود؟ آيا اين انرژي وجود دارد؟ شايد شما بگوييد كه دوران بمب اتم سپري شده است. منظور من بمب اتم نيست. در برجام مي‌گويد سلاح‌هاي هسته‌اي، از موشك و هر چه باشد. اصلا بحث بمب مطرح نيست. سلاح‌هاي تاكتيكي آينده به صورت خودكار، چمدان و غيره براي ايران منع شده است. پس با این شرایط بنا به گفته انيشتين چه چيزي را مي‌توانيد جايگزين كنيد؟

 

سوال- به نظر می رسد ریاست جمهوری و حضور ترامپ در قدرت، برای کردها بخصوص در عراق و سوریه تبدیل به فرصت جهت قدرتنمایی بیشتر شده است و حتی اقلیم کردستان به سمت برگزاری رفراندوم و استقلال گام برداشته است، دیدگاه شما در این خصوص چیست و چه میزان امکان بالکانیزه شدن در خاورمیانه را محتمل می دانید؟

مواضع من در اين خصوص مشخص بوده است. در اواسط دهه 70 شمسي گفته بودم كه موج زلزله تجزيه‌طلبي بالكان و خاورميانه را فرا خواهد گرفت. پس از تجزيه بالكان درست مانند تركي كه به روي شيشه ايجاد شود، اين سير تجزيه ادامه خواهد داشت و كردستان عراق مستقل خواهد شد.

وقتي عراق به سه منطقه پرواز ممنوع تقسيم شد، در آنجا نطفه تجزيه كردستان عراق شكل گرفت. درست مانند كوزوو كه در آن زمان پيش‌بيني كرده بودم. در اين زمينه ابتدا قلمرو خودمختاري ايجاد مي‌شود و وقتي كه اين قلمرو پس از چند سال اعمال حاكميت توانست تمرین خود را انجام دهد، بعد از آن فاز بعدي دولت مستقل است. در چند سال گذشته منطقه خودمختار كردستان عراق عملياتي شده و حالا شاهد هستيم كه كردستان عراق به سمت تولد به عنوان يك كشور مستقل در منطقه خاورميانه حركت مي‌كند.

 

گفت و گو از محمدرضا ستاری

نظرات
آخرین اخبار