فراتاب - گروه اندیشه: «گذر از زمستان» مجموعه داستان به هم پیوستهای از «اولیویه آدام» است که 9 روایت را در دل خود جای داده است. فصل مشترک تمام روایت ها زمستان است که برای شخصیتها مفهومی دوپهلو دارد: اول این که تمام شخصیتها دارای روحیاتی از همگسیخته، خسته، متزلزل و یا سردرگمند که با فصل غیرقابل پیشبینی و طوفانی و برفی زمستان متناسب است و دوم این که زمستان نمادی از حد زمانی روایتهاست که قرار است روایتهایی هم زمان و یا از نظر زمانی نزدیک به هم را تعریف کند. جز زمستان که فصل مشترک واضح و بصری روایتهاست تمام روایتها در دو چیز دیگر با هم اشتراک دارند: یکی حذف مرجعیت قوام بخش یا متحد کننده است و دیگری جایگزینی عمل به جای ایده و تفکر اضطراری.
در کتاب آدام عملا مرجعیت اجتماعی حذف شده است؛ تمام شخصیتها در فرایندی به سر میبرند که از ارتباط گیری موثر با اجتماع اطراف خود عاجزند. تمام برخوردهای اجتماعی در کتاب جنبهای تصادفی دارند. افراد تصادفا در سوپر مارکتها، کافهها، جادهها و محیط کار به یکدیگر برمیخورند فارغ از اینکه دغدعهی مشترک اجتماعی یا فرایندی قوام بخشی در محیط آنها را به یکدیگر وصل کند. انسانهای کتاب آدام تصادفا با هم رو به رو میشوند اما تعمدا از یکدیگر میبرند. اما نقطهی ثقل کتاب نه در حذف یا کمرنگ شدن مرجعیتهای اجتماعی بلکه در از هم پاشیدگی مرجعیتهای خانوادگی است. در نه روایت آدام واژههای پدر، مادر و فرزند وجود دارد. در تمام داستانها پدر و مادرها یا خسته اند، یا پیر و فرسوده و رو به موتند، یا اینکه قصد دارند از هم جدا شوند و یا نهایتا در بهترین حالت در داستان بیخداحافظی تا حدی کم اهمیتند که فقط هر شب با هم فیلم میبینند. این از هم پاشیدگی مرجعیت خانوادگی به زعم آدام علت حذف مرجعیتهای قوامبخش اجتماعی است. جامعهای که از درون پوسیده است در بهترین حالت فردیتهایی را شکل میدهد که حتی از حرکتهای تودهای جمعی هم عاجز است.
همین حذف مرجعیت، فصل مشترک دوم داستانها را ساخته است. در هر نه روایت آدام، شخصیتها عملگرایند و خالی از ایدههای پیشینی برای درک یا تحمل وضعیت خود. در هر نه روایت وضعیت شخصیتها اضطراریست اما تفکر اضطراری وجود ندارد. عملگرایی در خلأ ایده، شخصیتها را مرتبا از وضعیت اضطراری اولیه به وضعیت اضطراری ثانویه پرتاب میکند و این دور تسلسل از روایتی به روایت دیگر کوچ میکند. منظور از تفکر اضطراری تفکر مبتنی بر حل معضل اینجا و اکنون است و منظور از ایده، فهم شرایط اینجا و اکنون. میل شدید به عمل مهمترین حالت ضدِ فلسفی رایج در روایتهاست که بیزاری افراد را از پذیرفتن مسئولیت و تلاش و دلهرهی اندیشیدن باز میدارد. در سه داستان کتاب شخصیتها به طور تصادفی با یکدیگر به بستر میروند، در دو داستان زندگی زوجها در حال از هم پاشیدن است و به همین ترتیب در تمام روایتهای دیگر آنچه که تصویر میشود وضعیتهایی اضطراری در خلا ایدههای اضطراری است.
روایتهای آدام تعمدا برشهایی کوتاه از زندگیست تا این نکته را پیش بکشد که تقدم هستی بر هستندگان بن مایهی این امر است که شروع و انتهای روایتها اهمیت خود را در یک فرایند دوری از دست داده است. سپری کردن زمستان که ترجمهی بهتر نام کتاب است نشان از تقدم همین هستی بر هستندگان دارد؛ زمستانی که هست و شخصیتهایی که باید سپریش کنند. کتاب آدام تصویرگر وضعیت پوچ، تقدم عمل بر ایده و همچنین حذف تمام مرجعیتهاست اما انتخاب یک فصل حاکی از دائمی نبودن شرایط است؛ هیچ زمستانی ابدی نیست حتی اگر خیلی سرد باشد. پسرک یتیم داستان سکوت از رعد و برقها میترسد و در خانهای ساکن شده که مشخص نیست طوفان را تاب آورد اما اگر هستی بگذارد هستندهی مهم آدام است برای سپری کردن زمستان. تمام شخصیتهای کتاب اسیر تقدیرند اما تقدیر چهارفصل دارد و این تنها زمستانش بود.
مهدی سبز, کارشناس ارشد علوم سیاسی
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است