کد خبر: 6344
تاریخ انتشار: 30 خرداد 1396 - 13:03
عثمان نوری (ریبین)
نگاهی به مرگ جوان کولبر سردشتی

 

فراتاب - گروه اجتماعی: پدیده ها همیشه جاری و حتی تکرار پذیرند. برخی از آنها به علت تکرار بخشی عادی از زندگی ما می شوند. از جمله مرگ. همه ی ما مرگ را دیده ایم ولی به حکم زنده بودنمان هرگز آنرا لمس نکرده ایم. ما بین دیدن و لمس کردن پدیده‌ی مرگ، نمی‌توانیم نسبتی قائل شویم چرا که دیدن ممکن است ولی مرگ تجربه پذیر نیست. معمولا مرگ نزدیکان، آشنایان و دوستان خود را دیده‌ایم از انواع اقشار و طبقات متفاوت. ما با روبرو شدن با پدیده مرگ دیگران بارها گریسته ایم؛ عواطف ما، خاطرات مشترک و گاها همزادپنداری با فرد فوت شده ما را به گریه وا می دارد. ‌آنچه دردناک است رابطه مرگ و فاجعه و قصور زبان در رساندن مفهوم فاجعه است، قصور زبان، در بازنمایی نوعی تراژیک از مرگ و به عبارتی تبادل جان در برابر نان. به قول مولانا:
کاش هستی را زبانی داشتی
تاز هستان پرده‌ها برداشتی
تقریبا می شود گفت به موهبت فضای سایبری همه ی ما کمامان با اخبار و تصاویر مرگ کولبران کرد چه به واسطه ی خشم طبیعت و چه به واسطه انفجار مین و یا شلیک گلوله آشنا هستیم. گرچه یک تصویر گویای یک سانحه یا حادثه حداقل در کوتاه زمانی عواطف ما را تسخیر می کند، ولی این تصاویر تنها معرف حادثه یا سانحه نیستند. به قول بودریار تصویر یک وانموده‌ است. وانموده همه‌ی ابعاد و زوایای نمود را بازنمایی نمی‌کند. حادثه یا سانحه ای که در زمان اتفاق می افتد در ارتباط با نوع نگرش و سطح تفکر ما و کانتکست و زیست بومی که حادثه در آن واقع می شود چیزی فراتر از حادثه می شود.
تصویر مرگ سیروان عزیزی کولبر کرد، تنها تصویر یک حادثه نیست بلکه مرگ در این تصویر، بسی فراتر از حادثه است. تابلویی است تراژیک، بیانگر عمق فاجعه‌ای که انسان کرد در زندگی روزمره‌ی خود، همواره با آن روبروست. در این تابلو تنهایی، ترس، انتظار تشنگی، گرسنگی، عدم امنیت و سرانجام نرسیدن به مقصد کاملا معلوم و برجسته است، و تراژدی مدام در ارتباطی تنگاتنگ با جغرافیاست. جغرافیایی که امنیت در آن تنها نظامی تعریف شده است و ظرفیتی از امنیت اقتصادی وجود ندارد چرا که اگر بود کولبری ای که نه شغل است و نه حرفه، شغل نمی شد، کولبری آخرین گزینه ناگزیر است برای تامین مایحتاجی بخور و نمیر. کولبری شغل نیست؛ زور آزمایی با طبیعت و جغرافیا و هیولای بی امنیتی است در جهت ستاندن لقمه ای نان.

سالهاست کولبران کشته می‌شوند که با قاچاق مبارزه شود ولی اقتصاد بازهم نفتی و رانتی است. در این سرزمین مبادلات رانتی و نفوذی پای اسکله قاچاق محسوب نمی‌شود چرا که‌ پای اسکله خیال آسوده است و کوهستان که نیست پر مخاطره باشد. در این جغرافیای حاشیه‌ای آنچه امنیت نام می‌گیرد برای ساکنان نیست، چرا که سالهاست امنیت این جغرافیا فدای امنیت مرکز شده است، سالهاست جنگ هشت ساله تمام شده است و هنوزم که هنوز است در این جغرافیا انسان ها قربانی بقایای جنگ می‌شوند، جغرافیایی آغشته به مین و سرشار از تنهایی و محرومیت، مین آسایش ساکنان را گرفته است، مین برای مرکز نشینان یادگار زمان جنگ است ولی برای ساکنان مصداق خود جنگ، چرا که هنوز جان می گیرد و نقص عضو می کند. مرکز نشینان بعد از جنگ و پس از گذشت این همه سال هیچوقت احساس نیاز نکرده اند کوه ها را پاکسازی کنند.
در این تصویر تنهایی انسان کرد موج می زند تنهایی ای که همچون مرگ، برای کسی قابل لمس نیست مگر آنرا زیسته باشد. و دیدن آن تنها دیدن است و بس. چرا که سعی در بیان فاجعه در زبان و مفهوم، فروکاستن از سنگینی و عمق فاجعه است. ما همه مسئولیم چرا که در قصور زبان، تصویر و ویدیوی حادثه را به اشتراک می گذاریم و این تنها مشترک شدن در حادثه ای است که ما خود در طبیعی جلوه دادن آن نقش داریم و در عین حال مسئولیم چرا که در شرایط عدم امکان مفهوم سازی فاجعه تنها تصاویر را دست به‌دست می‌کنیم. دست به دست کردن تصویر از دو منظر انسانی نیست، اول اینکه با تکرار آن، فاجعه در روندی عاطفی و گذرا کم‌کم عادی جلوه می‌کند و این فاجعه‌ای بسی عظیم‌تر است که کولبرکشی عادی شود، که متاسفانه شده است.
دوم اینکه هیچ انسانی نیست که تصویر قربانی غلتیده در خون به حدی نشر و پخش شود که نزدیکان وی به محض سرک کشیدن در فضای مجازی با آن روبرو شوند.
و اما آنچه در هیاهوی تبادل این تصویر مهم است سکوت رسانه‌های رسمی است، سکوت رسانه‌های اصلی و رسمی کشور در برابر چنین رویداد و رویدادهایی از این سنخ، بی اطلاعی نیست بلکه پنهانکاری است. به قول دیگری از بودریار پنهان‌کاری یعنی تظاهر به نداشتن آنچه داریم که آنهم محرومیتی فاجعه آفرین است که وجود دارد. سکوت در برابر محرومیت حاشیه و نگاه بدون برنامه و صرفا امنیتی به تمام زوایای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی این جغرافیا تنها در گفتمان غیریت سازی مرکز از حاشیه قابل درک است. حاشیه‌ای که سهم وی از اقتصاد نفتی و رانتی تنها مرزداری به اصطلاح غیرتمندانه است. مرزدار نباید از منزل خود چند قدم پا آنطرف تر بگذارد چون علایم تابلوهای مین همواره به وی هشدار می دهند که جانش در خطر است.
حتی با وجود تابلوهای هشدار، هستند کسانی که از فرط گرسنگی یا در جهت تامین داروی فرد یا افرادی زمین‌گیر و بیمار دل به آتش می‌زنند و به امید مزدی ناچیز کوله بارهای سنگین را در کوره ‌راه های کوهستان پر از مین بر دوش می‌کشند. نهایتا اگر کولبر کوله‌باری یافت در ازای مبلغی ناچیز آنرا به دوش می‌گیرد و پا در عرصه هفت خوانی می‌نهد، با یک خان همیشه ممکن و محتمل، که آنهم گلوله ماموران حکومتی است.

عثمان (ریبین) نوری، پژوهشگر علوم سیاسی و فعال مدنی

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار