کد خبر: 6295
تاریخ انتشار: 21 خرداد 1396 - 23:56
دکتر محمد یعقوبی

 

فراتاب – گروه سیاسی / پرونده ویژه: این روزها و ساعت ها در ایران کمتر خانه و مکانی را می شود یافت که در آن در مورد داعش و ترور صحبت نشود، انگار پیش تر هیچ نشانه ای نداشته و مردم ناگهان با انفجار بمب از وجودشان با خبر گشته اند. حقیقتی که زجرآور است این است که چندین سال است اغلب مردم ایران از تحصیل کرده و تحصیل ناکرده و از مقامات امنیتی و نظامی و مسئول و نامسئول از این قضیه باخبرند و انگار مرگ فقط برای همسایه هست و ما از مرگ فاصله ها داریم!

ای کاش وقتی که مسئولان خبر می گرفتند که تنی چند از فرزندان ایرانی و خاصه غرب یا شرق کشور به گروه های افراطی طالبان و داعش پیوسته اند همان زمان همه ی ما از مسئولان گرفته تا فعالان جامعه ی مدنی و قلم به دستان و قلم در دست شدگان همه و همه بیشتر احساس مسئولیت می کردیم و از همان اوانی که به تعداد انگشتان دست بچه های این مرز و بوم خانه و سرزمین و امنیت خود را وداع می گفتند و به گروه تندرو طالبان (پیش از داعش) می پیوستند تا خود را در برابر نیروهای آمریکایی منفجر کنند به فکر چاره و راه حل می بودیم و فرزندان کرد یا بلوچ سنی را همچون آدم های سربار و اضافی محسوب نمی کردیم و متأسفانه فکر نکردیم که روزی این مصیبت اپیدمی می شود و در خانه ی خود ما را خواهد گرفت و خانه ی خودی را هم خواهد سوخت!

بگذریم آن چه که بعدها از پیوستن بچه های ایرانی به گروه طالبان رخ داد ملحق شدن تعداد بیشتری از بچه های ایرانی به گروه تندرو داعش بود. بعدها هم مسائل در خفا و بدون اعلام همگانی آن در میان مسئولان امنیتی و نظامی بدون توجه کافی به اقشار دیگر جامعه مورد بررسی قرار می گرفت و مسئولان کمتر فرهیختگان و روشن اندیشان منطقه ای را در قبال مسائل آگاه می کردند تا همه با هم به فکر راهکارهای بنیادین تری باشند و به نوعی تحصیلکردگان را محرم این راز نمی دانستند. حال این مقال سر آن ندارد که بنیادهای فکری گروه داعش و جهان بینی کلی آنان را مورد بررسی قرار دهد چرا که در مقاله ای دیگر که پیش ترها به چاپ رساندم بنیادهای بر آمدن داعش را در یادداشتی تحت عنوان «داعش، واکنشی در بستر مدرنیته به مثابه ی دفاع از دین» بررسیدم؛ بلکه الان به این پرسش می خواهم پاسخ دهم: آیا این تروریستها ذاتا تروریست اند یا فضای اجتماعی حقیقی جامعه ی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، آنها را به این وادی کشانده و آنان، خود هم قربانی اند و هم قربانی می کنند و این که دلایل انضمامی تر و عینی تر الحاق این فرزندان ایرانی به این تروریست ها چه بوده است؟

 

دلایل الحاق به داعش

  1. اولا شکی نیست در اینکه سران این گروه ها و نظریه پردازان و مبلغان رسالت هایشان در میان قشر متوسط جامعه و اقشار بالا و تحصیل کرده ی واقعی کمتر به دنبال صیدهای خود می گشتند و می گردند بلکه در میان اقشار ضعیف و بسیار فقیر جامعه به دنبال ربودن عقلی و فکری آنان بودند. قشری که همچون محبت نادیده ای به دنبال آن هستند که کسی یا کسانی به آنان محبتی کنند تا آنان خود را برای یکبار هم که شده واجد حامی ببینند، پشتیبانانی که غالبا علاوه بر کمک های مادی به آنان از لحاظ روحی و معنوی خاص خودشان آنان را تقویت و مساعدت می نمودند. آدمی که در سراسر عمرش توسط هیچ کسی دیده نشده و نمی شود هیچ کسی از سر محبت یا ترحم هیچوقت نگاهی به آنان نمی افکند و هیچ نهاد مدنی و انجمن فرهنگی و غیرفرهنگی دنبال آنان نمی رود و هیچ اداره ای، تعاونی حمایتی مسکن و بیمه یا غیر آن برایشان تشکیل نمی دهد و هیچ ماموستا و معلمی درب خانه ی فقیرانه ی آنان را نمی زند و آنان را مورد نوازش و محبتی قرار نمی دهد، یکباره افرادی پیدا می شوند حامی آنان می شوند به پدر و مادرشان کمک مالی می کنند و خود آنان در یک بازه ی زمانی بسیار کوتاه با دیدن آموزشی سه چهار روزه و با خواندن نمازی خاشعانه و حفظ فقط چند آیه ی کوتاه و تراشیدن سبیل و گذاشتن اندکی ریش چنان می شوند که تمامی ملاهای شهر هم از آنان حساب می برند و نه تنها از آنان می ترسند بلکه حتی جرأت هم نمی کنند نام آنها را بد بر زبان بیاورند چرا که حکم تکفیر در دست آنهاست و خیلی راحت ماموستاها تکفیر می شوند چرا که به زعم آنان ماموستاها همدست نامسلمانان، بنابراین جوانانی که تا چند روز قبل، هیچ کس وی را به حساب نمی آورد و در هیچ گوشه ای از ذهن شان جایی به آنان نمی دادند به یکباره به جایگاهی والا می رسند که توان جدا کردن مسلمان از کافر را دارد و همه ی ماموستاهای شهر در برابرشان سکوتی ترس آور می کنند، مردم شهر همه از آنان هم می ترسند و هم حسابی جداگانه برایشان باز می کنند و این امر علاوه بر اینکه برای آنان لذات خاصی را داراست به آنان وجهه ی اجتماعی بخشیده و طرف را صاحب هویتی خاص می کند که همه وی را با این هویت جدیدش تعریف می کنند.
  2. دوم اینکه چه بخواهیم و چه نخواهیم گفتمان مسلط صدا و سیما و مطبوعات ایرانی گفتمانی مذهبی است که متاسفانه هر از چند گاهی دوستانی، اهل سنت ایران را که اغلب مرزهای ایران را پوشش داده اند مورد تفقد قرار داده و بی اعتنا به پیامدهای گفتارشان اهل سنت را می نوازند و مقدسات شان را مورد تهدید قرار می دهند. در چنین فضایی که متأسفانه کم هم نبوده فضا و بستر برای عکس العمل های تندروانه آماده می شود و با چند عبارت حدیث و آیه جوانانی برای اهدای جان خود برای مقدسات مذهبی شان آماده و جان بر کف می شوند. از ویژگی های رادیکالیسم های دینی فتواهای مطلق و فراگستر آنهاست که در یک فتوا احتمال دارد ملتی را کافر مطلق پنداشته و خون همه را حلال بشمارد و این چنین می شود که لفاظی های افرادی کم دانش و بی اعتنا به پیامد سخن خود، هیزم یک آتش مذهبی را برافروخته می کند.
  3. سوم اینکه آن چه در ایران به شکل عام و در مناطق سنی نشین ایران به شکل خاص واقعیت واقعی دارد بی عدالتی فراگستر سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و قانونی ... است که دامن گیر است و علیرغم گذشت سالیان دراز از جمهوری اسلامی آن چنانکه شاید و باید است به فکر برنامه هایی جدی برای رفع این بی عدالتی و تبعیضات حاد نیفتاده اند و طبیعی است در مناطقی که بیکاری بیداد می کند بستر هر نوع فساد و فحشا و ناهنجاریی آماده هست و خیل بیکاران به دنبال آن اند که این لکه ی ننگ بیکاری و بی عاری را به شکلی از وجود خود بپیرایند و چه راهی راحت تر از پیوستن یک لحظه ای به یک گروه و از فرش به عرش رفتن و حرمت پیدا کردن و صاحب مکنت شدن است. این گروه ها به افراد بیکار مکانت خاصی می دهند و از هر لحاظ به آنان کمک می کنند. فقدان عدالت و تبعیض آشکار و فاصله های طبقاتی و گسل های دهان باز کرده ی اجتماعی همه و همه بستر ساز خشونت و رادیکالیسم هستند و هیچ گروه و دسته ای همانند گروه های افراط گرای مذهبی این آتش شعله کشیده ی خشونت آنان را برای خود و به نفع خود شعله ورتر نمی کند.

اگر مسئولان بر آن هستند که مردم و خاصه طبقات پایین شهرهای حاشیه ای ایران این تبعیضات و ستم و ظلم های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را نمی بینند در اشتباهی کاملا آشکار هستند که دود این اشتباه آنان دارد هم اینک به چشمان همه ی مردم ایران می رود. موفقیت سیاسی رادیکالیسم اسلامی داعشی از این واقعیت ناشی می شود که در خلأ هر طرح و برنامه ی دیگری توانسته اند به زندگی حاشیه نشینان و شکنندگان در جامعه معنا ببخشند. ظاهرا تنها پیشنهاد موجود پیش روی این جوانان زخم خورده وعده ی آخرالزمانی و ندای وسوسه آمیز دولت اسلامی و پایان بخشیدن به جهان ناعادلانه و مأیوسانه ای است که آنها را احاطه کرده است. در این بستر خلأ عدالت مناسب، دولت اسلامی به فانتزی مرگبار جوانانی بدل شده که جز راه حل تقدیرگرایانه، چشم انداز دیگری روی خود نمی بینند. ترور چرخه ی عجز و ناتوانی آنها را در این بی عدالتی تکمیل می کند؛ جهادگران زندگی خود را برای مرگ دیگران فدا می کنند آنها می خواهند همه ی ایران و دنیا را به نابودی بکشانند تروری بی پایان برای جهانی ساختن مرگ، با این تسلی خاطر که مرگ عدالت را به ارمغان خواهد آورد و کافران به جهنم رانده می شوند و خودشان به بهشت خلد و برین وارد می شوند.

آنان دیگر نیهیلیست شده اند و آرمانگرا نیستند که مدینه ای فاضله از قوانین اسلامی برسازند و پیوندی اجتماعی با جامعه ی مسلمانی که از آن دفاع می کنند ندارند. رادیکالیسم آنها آمیخته به نوعی فانتری قهرمان گرایی است. آن چه که آنها تجویز می کنند احیای نوعی رادیکالیسم جمعی برای خشکاندن سرچشمه های یأسی است که جهادگرایان از آن سیراب می شوند.

 

دکتر محمد یعقوبی استاد دانشگاه، پژوهشگر و فعال مدنی و سیاسی

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار