کد خبر: 600
تاریخ انتشار: 25 اسفند 1394 - 20:51
دکتر محمد رحیمیان
حلبچه، انفال و ژنوساید، جنایت بارترین دیالوگی است که جلاد در گفتمان کردی اثبات خویشتن، به کار می گیرد. دیالوگی که به اشکال دیگر حتی اکنون اردوغان نیز مبتنی بر استراتژی تاریخ سیاسی ترکیه به کار می گیرد

فراتاب ـ جهان جایگاه فاجعه های مداوم است

بزرگترین فاجعه های تاریخ کرد حاصل متافیزیک خودیشتن محوری و نفی دیگری است. در متافیزیکی اینچنینی ایدئولوژی نفرت، خط فاصلی آشکار میان خود و دیگری پدید می آورد. در این پروسه هویت مستقل دیگری مورد انکار قرار می گیرد و تلاش گسترده ای برای ذوب و تغییر و تبدیل آن به خودی، به کار گرفته می شود. به گونه ای که از طریق تمجید، تجلیل و تبلیغ زبان و فرهنگ خودی، دیگری به محاق رانده می شود و همچون موجودات شرمسار از بودن خویش، مورد بازآموزی و تخلیص و تربیت قرار می گیرد.

از هر منظری به تاریخ کرد بنگریم بزرگ ترین و مهم ترین بحران آن، انکار و  انهدام، بوده است. در چنین وضعیتی کرد پیش از هر چیزی ناگزیر از اثبات خود بوده است. بر این اساس بیشترین و وسیع ترین انرژی، توان و پتانسیل های خود را در حوزه سیاست، فعالیت های روشنفکرانه، تلاش های ادبی و فرهنگی و اجتماعی صرف اثبات، بازتولید و بازتعریف خود می نماید: «ئه و گه له ی حاشا ده که ن لیی و هه شه». در این اثنا عمده ترین سرمایه فکری، سیاسی، ادبی و فلسفی کورد صرف خوداثباتی خویش می گردد چنان که دیگر رمقی برای حوزه های دیگر باقی نمی ماند. "سیلور لوترنژه" می گوید: «هر پدیده ای که در حال امحا باشد، ناگزیریم برای نمایایندن و ابراز آن مدام  از آن سخن بگوییم». ...حلبچه، انفال و ژنوساید، جنایت بارترین دیالوگی است که جلاد در گفتمان کردی اثبات خویشتن، به کار می گیرد. دیالوگی که به اشکال دیگر حتی اکنون اردوغان نیز مبتنی بر استراتژی تاریخ سیاسی ترکیه به کار می گیرد...

ممکن است در این مواجهه با عاطفه ای عمیق همانند «زین» بر مزار «مه م»، از شدت دریغ و افسوس، جان بسپاریم یا همچون محاصره شدگان «قلعه دمدم»، در گیرودار ماندن و مردن، به اشتباهات تاریخی خود بیاندیشیم یا همانند منولوگ های سوزان "هاملیت" فکر انتقام  در سر بپرورانیم یا با سکوت کشنده ادیپی یا پرسش های فلسفی آنتیگونه یا با گفتمانی هنری و زیباشناختی به زندگی، رنج و مرگ و فاجعه بیاندیشیم.در مقابل این حقیقت سیاه تاریخ کورد اکنون پرسش این است که با چه متودی با حلبچه مواجهه شویم و آن را چگونه باید صورتبندی کرد؟... ممکن است در این مواجهه با عاطفه ای عمیق همانند «زین» بر مزار «مه م»، از شدت دریغ و افسوس، جان بسپاریم یا همچون محاصره شدگان «قلعه دمدم»، در گیرودار ماندن و مردن، به اشتباهات تاریخی خود بیاندیشیم یا همانند منولوگ های سوزان "هاملیت" فکر انتقام  در سر بپرورانیم یا با سکوت کشنده ادیپی یا پرسش های فلسفی آنتیگونه یا با گفتمانی هنری و زیباشناختی به زندگی، رنج و مرگ و فاجعه بیاندیشیم. با هر متودی که بخواهیم با حلبچه مواجه شویم با هر معرفتی آن را صورتبندی کنیم نباید فراموش کنیم که لازم است حلبچه به مثابه نشانه ای مدوام، چندبعدی، تأویل پذیر و افسون آمیز به بخشی از تاریخ تفکر کردی و حوزه های هویتی و معرفت شناختی آن تبدیل شود.

بی آن که بخواهیم رهیافت های فلسفی، سیاسی و تاریخی و صورتبندی های دیگر را در مورد حلبچه، تخطئه کنیم، تأکید بر این نکته لازم است که هر صورتبندی معرفتی که مدعی شناخت کلیت و تمامیت حلبچه باشد، آن را به امری تک بعدی و سطحی تبدیل می نماید و تا سطح پدیده ای تفسیر پذیر و قابل شناخت تقلیل می دهد و به آن را به امری تاریخی بدل می کند. در مواجهه با فاجعه های تاریخی است که "بودریار" بحث سکون  تاریخ را پیش می کشد و عصر معناباختگی طرح می کند و "الیاس کانتی" موقعیت بشر معاصر را چنین به تصویر می کشد: «چه بسا ما از یک لحظه خاص تاریخ بشریت از این تاریخ به بیرون پرتاب شده ایم»، در این میان تلاش برای خوانش عقلانی و تاریخی حلبچه با توجیه تفسیر و تحلیل و فهم آن، ناگفته پیداست که تا چه اندازه ای از ذات و جوهر فاجعه فاصله دارد.

 

فاجعه معمایی است که هر کوششی برای کشف این معما آن را به پدیده ای عادی و امری معمولی در حیات بشری تبدیل خواهد کرد. هنر و ادبیات واجد خصلت فاصله اند: فاصله از واقعیت. چنان فاصله ای که امر هنری را به پدیده ای چند لایه، تأمل انگیز و تأویل پذیر تبدیل می نماید و آن را به حیطه ای برای رستاخیز پرسش های مداوم مبدل می نماید.فاجعه معمایی است که هر کوششی برای کشف این معما آن را به پدیده ای عادی و امری معمولی در حیات بشری تبدیل خواهد کرد. هنر و ادبیات واجد خصلت فاصله اند: فاصله از واقعیت. چنان فاصله ای که امر هنری را به پدیده ای چند لایه، تأمل انگیز و تأویل پذیر تبدیل می نماید و آن را به حیطه ای برای رستاخیز پرسش های مداوم مبدل می نماید. سخن گفتن از حلبچه بدون در نظر گرفتن این فاصله ان را در دایره فریب های زبانی و خدعه های استعاری گرفتار خواهد نمود و آن را به حقیقتی مبدل و ملتبس از نوع "نیچه یی" تبدیل خواهد کرد. هنر و ادبیات منبعث از حلبچه لازم است که واجد این توانایی باشد که هر مخاطبی برای لحظه ای به تردید کشنده ای که کرد همواره در تاریخ سیاسی خود به همراه داشته است، دچار نماید. مدام باید نشانه های تردید و ویرانی و انهدام را به مثابه امری ذاتی نشان دهد. بدون این خصلت ها ادبیات کردی، نه می تواند مدعی اصالت ذاتی خود باشد و نه قادر خواهد بود گفتمانی راجع به تاریخ کرد ایجاد نماید. درست است که این خصلت ها نهیلیسم را به امر ذاتی هنر و ادبیات کردی تبدیل می کند اما مگر ما گریزی از واقعیت تاریخی خود داریم؟

نهیلیسم مورد نظر دیگر آن رویکرد سیاه و تاریک و دلهره آمیز "واگنری" نیست بلکه نهیلیسمی از نوع "بودریاری" آن است.... از منظر "بودریار" نهیلیسم ماحصل آشکارگی  و شفافیت است. شفافیتی که  آن سوی واقعیت را و فراسوی معنا را می نمایاند و بی معنایی را برملا می کند. چنین نهیلیسمی فاصله خود را از معنا محفوظ نگه می دارد تا به ما بگوید که هر سخنی راجع به حلبچه ما را با وانموده ی حلبچه مواجه می سازد. هنری که فاصله هنر و واقعیت را یادآوری نماید و مدام متذکر این حقیقت باشد که حقیقت حلبچه قابل بیان نیست. ...... یاد حلبچه یادمان باشد.

 

محمد رحیمیان: دکترای فلسفه هنر

نظرات
ئیبراهیم
| |
2017-03-17 23:25:13
دست مریزاد دکتر رحیمیان با این قلم غنی و رسا
آخرین اخبار