فراتاب- عبدالصمد محمودی: فلسفه شبکه های اجتماعی مبتنی بر موبایل چیست؟ شبکه های اجتماعی محصول چه فلسفه یا رویکرد فلسفی هستند؟ چه ارتباطی میان فلسفه جدید و گسترش شبکه های اجتماعی بویژه شبکه های اجتماعی مبتنی بر موبایل وجود دارد؟ برای اینکه به پاسخی درخور برای این سوالات دست یابیم ابتدا لازم است که به طور کلی و به اختصار در مورد فلسفه شبکه های اجتماعی بحث کنیم، سپس بر پایه این بحث به فلسفه شبکه های اجتماعی مبتنی بر موبایل بپردازیم.
به طور کلی می توان گفت شبکه های اجتماعی مجازی محصول پاگذاشتن انسان از فضای وب1 به فضای وب 2 هستند. فضایی که برخلاف فضای وب 1، کاربر می تواند در آن نقش سوژه را بازی کند. به این معنا که در این فضا، هر کاربر می تواند هم نقش یک «گیرنده» را داشته باشد و هم نقش «فرستنده» یا تولیدکننده محتوا. در واقع فضای وب2 برای کاربران امکان تعامل و گفتگوی دو طرفه و برابر، جرح و تعدیل محتوا و ساماندهی و تنطیم آن را فراهم می کند. امری که تا چند سال پیش، غیرقابل تصور می نمود و انقلابی در زمینه فناوری های ارتباطی محسوب می شد. چرا که در فضای کنونی و موجود کاربر می توانست برای اولین بار، نسبت به پیامی که برای وی فرستاده شده بود بلافاصله فیدبک نشان داده و زمینه اصلاح، تغییر و تکمیل آن را فراهم آورد. در واقع، با گسترش فضای وب 2، برای اولین بار این فرصت برای کاربر فراهم آمده بود که خود، رأساً اقدام به تهیه اطلاعات و به اشتراک گذاشتن آنها کند. بالطبع این مسأله برای کاربری که تا آن زمان عمدتاً نقش «گیرنده» یا «مخاطب» صِرف را بازی کرده بود، بسیار امر شگرفی به نظر می رسید.شبکه های اجتماعی مجازی محصول پاگذاشتن انسان از فضای وب1 به فضای وب 2 هستند. فضایی که برخلاف فضای وب 1، کاربر می تواند در آن نقش سوژه را بازی کند.
جالب تر اینکه چنین تحولی در حوزه های فناوری همگام با تحولی بود که در حوزه های فلسفی و نظری جوامع اتفاق می افتاد. تحولاتی که بیانگر گذار از نظم دوران مدرن و بنیادهای آنتولوژیکال آن به نظم دوران پسامدرن و بنیادهای هستی شناسانه آن بود. در واقع، چنان که می دانیم از قرون 16 و 17 میلادی تا نیمه اول قرن بیستم که عمدتاً ما آن را با «عصر مدرنیته» می شناسیم، آنچه که محور تحولات بود، «خِرَدخودبنیاد» بود. خردی که می بایست برای بنیاد نهادن خود و شناسا نمودنش، «دیگری»ای را بوجود می آورد. به همین خاطر در برهه ای از زمان، این «دیگری» یا «ابژه»، طبیعت شد، زمانی دیگر عالم ناشناخته و در برهه ای دیگر، کشورهای جهان سوم و تحت استعمار و... . چرا که، بنیاد هستی شناسانه این دوره، بر مبنای روابط «سوژه- ابژه گی» بنا شده بود.
سوژه ای که بر حسب مفهوم هگلی «پیشرفت»، می بایست هر روز برای «خرد محور» نمودن جهان هستی، با یک ابژه خاص در می افتاد و آن را تحت تسلط خویش در می آورد تا بدینوسیله بتواند زمینه ساز روند تکاملی و تدریجی دنیا رو به «پیشرفت» و بهترشدن باشد. جالب تر آن که نوع و نحوه شکل گیری کانال های ارتباطی و رسانه ای نیز بی ارتباط با این نوع فلسفه حاکم در دوران مدرن نبود. چرا که، در این دوران نیز ما با رسانه های جمعی و توده ای مواجه هستیم که اساساً مولفه اصلی آنها تولید پیام از سوی «یک گروه اندک» (یعنی همان سوژه) و ارسال آن برای «کثیری از مخاطبان» (یعنی همان ابژه) است. مخاطبانی که عملاً هیچگونه نقشی در تولید، اصلاح و تغییر پیام نداشتند. به عبارت دیگر، در این عصر ما با مخاطبانی رو برو بودیم که یا می بایست با پیام های مذکور خود را انطباق می دادند، و یا در بهترین حالت چنانچه نمی خواستند مخاطب پیام مذکور باشند، می بایست برای عدم دریافت پیام رسانه، اقدام به خاموش کردن یا کنار گذاشتن آن می نمودند. اما با ورود به نیمه دوم قرن بیستم و رشد اندیشه های انتقادی نسبت به دوران مدرن، لزوم بازنگری در بنیادهای اندیشه دوران مدرن و بویژه جوهر نگاه آن یعنی نگاه «سوژه- ابژه محور» بیش از پیش ضرورت یافت.
چرا که خِرَد جهان مدرن نتوانسته بود تحقق بخش رویای انسان ها برای ساختن جهان یوتوپیایی آینده باشد. بلکه خِرَد جهان مدرن با گرفتار آمدن در منجلاب عقلانیت صوری و ابزاری باعث قربانی شدن عده ای توسط عده ای دیگر شده بود. به همین خاطر اندیشمندان مکاتب انتقادی سعی کردند با بازگشت به اسطوره های یونانی (میتوس) در نظریات خود، در مقابل «منطق» (لوگوس) یونانی، زمینه بازنگری در این بنیادهای آنتولوژیکال را فراهم آورند. در واقع، اندیشمندان این مکاتب با تأکید بر این مسأله که این اسطوره، فرهنگ و تساهل فرهنگی یونانیان است که عامل اصلی درخشش تمدن آنان است، نه «منطق» آنان، سعی کردند پیام آور نگاه و رویکردی نو به آینده بشریت باشند. نگاه و رویکردی که ریشه در یک رابطه «سوژه- سوژه» داشته باشد، نه «سوژه- ابژه». رابطه ای که نمودها و نمادهای آن را به صورت اولیه درفضای وب2 شاهد هستیم. فضایی که اساساً نوع نگاه انسان ها یا کاربران به خود یا محیط اطرافشان، یک نگاه دوطرفه، تعاملی و سوژه محور است. فضایی که در آن مخاطب نیز قابلیت تولید محتوا و به اشتراک گذاشتن محتوا را دارد.
نمونه های آن را در رویدادهای مربوط به انقلاب های عربی و نقش شبکه هایی چون توییتر و فیسبوک در آنها شاهد بودیم. شبکه هایی که مهمترین دستاویز انقلابیون از جمله جنبش ششم آوریل برای تولید محتوا و ساماندهی محل برگزاری تظاهرات ها و همگرایی جوانان انقلابی مصر با هم بود. در واقع انقلابیون با وجود این شبکه های اجتماعی دیگر نیازی ندیدند که برای رساندن پیام انقلاب خود، به اشغال ساختمان رادیو و تلویزیون بپردازند. بلکه تنها کافی بود از روند تظاهرات ها فیلم بگیرند و آن را در توییتر یا فیسبوک به اشتراک بگذارند یا توییت کنند، تا نگاه میلیون ها نفر بیننده را به خود جلب کنند. به همین دلیل، شاید بتوان گفت شبکه های اجتماعی در این عصر، با خُرد کردن قدرت و منتشر و پراکنده ساختن آن، بسترساز «سوژه مندی»ابژه های دیروز شده اند.
نمونه های استفاده از فضای وب 2 را در رویدادهای مربوط به انقلاب های عربی و نقش شبکه هایی چون توییتر و فیسبوک شاهد بودیم که درآن انقلابیون با وجود این شبکه های اجتماعی دیگر نیازی ندیدند که برای رساندن پیام انقلاب خود، به اشغال ساختمان رادیو و تلویزیون بپردازند.
بنابراین فلسفه شبکه های اجتماعی را می توان همگام با تغییرات موجود در بنیادهای آنتولوژیکال فلسفه عصر جدید ردیابی نمود. فلسفه ای که در ارتباط تنگاتنگ با تغییر و تحولات جهان بوده و می داند که عصر آینده، عصری متعلق به گفتمان «مخاطب فعال» و «کنشگر» است. مخاطبی که چونان تولیدکننده محتوا، می تواند سوژه و تولیدکننده پیام باشد. مخاطب و کاربری که حتی در تولیدات و ابتکارات و پیام های خود نیز، می بایست به «طبیعت» و «محیط زیست» و حتی «حیوانات» نیز به عنوان یک «هستنده» و «فاعل شناسا» نگاه کند.
و اما در مورد فلسفه «شبکه های اجتماعی مبتنی بر موبایل» باید گفت که در راستای همین تحولاتی که اشاره شد، عمدتاً به نظر می رسد که دنیای آینده و صاحبان تکنولوژی ها می بایست به سمتی بروند، که به بهترین شکل بتوانند چنین بنیادهای آنتولوژیکالی را پیاده سازند. به عبارت دیگر، مخترعین و مبدعین جهان آینده می بایست توجه داشته باشند که عصر آینده، عصر کاربران فعال است و در نتیجه چنانچه مخترعی نتواند به بهترین وجه شرایط و تحولات زمانه و سرشت ملوّن آن، و نیازهای جدید کاربران را به بهترین وجه برآورده کند یا آن را در محصول نهایی خود لحاظ کند، نخواهد توانست با استقبال عمومی مواجه شده و در نهایت قافیه را به رقبا خواهد باخت. شاید به همین خاطر است که امروزه ما شاهد نوعی پارادایم شیفت در حوزه «شبکه های اجتماعی مبتنی بر وب» به سمت «شبکه های اجتماعی مبتنی بر موبایل» هستیم.
در واقع، به نظر می رسد زمانه هر چه سریعتر به سمت بها دادن به مخاطبین فعال پیش می رود. به سخن دیگر، شاید بتوان گفت علت عمده همگرایی فنی و تکنولوژیکی تلفن های همراه نیز به همین دلیل است. تلفن هایی که به نوعی هر روز کوچکتر اما پرکاربردتر می شوند؛ از تماس تلفنی گرفته تا ارسال صدا و تصویر و حتی کنترل آشپزخانه ای که فرسخ ها از ما دور است را با آن می توان انجام داد. این تنوع کاربردی موبایل ها را می توان حتی در شبکه های اجتماعی نیز دید.
شبکه هایی که تا دیروز تنها در فضای ویندوز و PC ها در دسترس بودند، اما امروز بیشتر آنها در فضای اندروید و IOS قابل دسترس و کاربرد هستند. آنچه که پرواضح است، این است که به نظر می رسد هر روز بر قابلیت های این وسیله نیز افزوده می شود و کمپانی های حوزه « آی تی» بر آنند تا محصولاتی ارائه کنند که قابلیت پیاده سازی روی موبایل را داشته باشند. و این دقیقا در راستای همان نگاه «سوژه- سوژه» محورِ عصر کنونی است. نگاه و رویکردی که بنیاد فلسفه زبان شناسانه و پست مدرنیستی عصر جدید است. بر این اساس باید گفت که رشد شبکه های اجتماعی مبتنی بر موبایل و سایر تکنولوژی های تعاملی و مرکزگریز، همبستگی و ارتباط مثبتی با تغییر در بنیادهای آنتولوژیکال دنیای جدید و فلسفه آن دارد.
عبدالصمد محمودی، کاندیدای دکترای ارتباطات دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران