فراتاب: نسل زِد نسلی است که هر روز با خواندن و نوشتن سروکار دارد، چه در زندگی مجازی، چه در زندگی واقعی. هرچند، رویکرد این نسل پرحاشیه به کتاب و کتابخوانی چگونه است؟
فراتاب | نیما نادی: امروز، دو دانشجو از دو رشتهی گوناگون ما را در این میزگرد قرار است همراهی کنند: سرکار خانم سارا محمودآبادی، دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی ایران و جناب محمد فرزانپور، دانشجوی زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه فردوسی مشهد. درود و خوشحالم که مرا در این نشست همراهی میکنید.
محمد فرزانپور: درود بر شما و خوشحالم که در کنار شما و سرکار گرامی خانم محمودآبادی هستم. راستش، انتظار نداشتم که یک دکتر نیز ما را در این نشست همراهی کند. غافلگیری جالبی بود.
سارا محمودآبادی: خواهش میکنم. لطف دارید. من هم درود میفرستم به هر دوی شما گرامیان و خوشحالم که امروز در این نشست حضور دارم.
فراتاب | نیما نادی: بسیار عالی. خیلی خوشحالم که در خدمت شما هستم و امیدوارم که نشست خوبی با هم داشته باشیم. اما برویم سراغ بحثمان. از دو پرسش ساده شروع میکنم: به نظر شما، کتابخوانی چیست و کتابخوان به چه کسی میگویند؟ یعنی شما اعتقاد دارید که ما چه فردی رو میتوانیم «کتابخوان» بنامیم؟
محمد فرزانپور: کتابخوان به چه کسی میگویند؟ خوب، باید بین یکسری کلمات تمایز ایجاد کنیم. کتابخوان، یا همان book reader، آدمی است که بهطور معمول، در ماه یا در هفته، یکی، دو جلد کتاب میخواند. کتابباز یا کتابدوست کسی است که همهی زندگیاش حول محور کتاب میچرخد. مثلاً، بخواهم از تجربهی شخصیام بگویم، اگر چند میلیون پول گیرم بیاید، بهجای اینکه بروم لباس بخرم، میروم کتاب میخرم. یک اختلال روانی هم میتواند به حساب بیاید اگر کسی صرفاً در کار احتکار کتاب باشد! یعنی، مثلاً، وقتی وارد خانهشان میشوید، تا درِ خانه را باز میکنید، همینجور کتاب بیرون میریزد. همچین آدمهایی هم هستند، ولی ما کاری به آنها نداریم. سؤال مهم اینجاست: آیا صرفاً خواندن کتاب فایدهای دارد؟ نه، باید آدم بتواند همانطور که آن کتاب را میخواند، از آن برای زندگیاش نیز درس بگیرد و به رهنمودهای آن عمل کند، حالا میخواهد رمان باشد، کتاب تاریخی باشد یا هرچه. از هر کتابی میشود بالأخره درسی گرفت. این نظر من است.
فراتاب | نیما نادی: دیدگاه شما چیست، خانم محمودآبادی، اگر بخواهیم از دیدگاه یک پزشک یا کسی که دانشجوی علوم پایه است، این قضیه را بسنجیم؟
سارا محمودآبادی: فکر میکنم این سؤال بسیار کلیتر از آن است که بخواهیم از آن دید بهش نگاه کنیم. من سعیم را میکنم که از آن دید هم بهش نگاه کنم، ولی دوست دارم بیشتر بهعنوان یک فرد نسل زدی نظر بدهم با توجه به اینکه مسئلهمان این است. من فکر میکنم ما در دورانی هستیم که خیلیهایمان درگیر، مثلاً، گوشیهایمان هستیم و اطلاعات را بیشتر از آنجا میگیریم. بعد، بعضیها، مثل خود من، فرصت کمتری دارند که زمانشان را برای کتابخوانی بگذارند. من هم کتاب میخوانم و از نظر خودم کتابخوانم، ولی مسئله اینجاست که، برای نمونه، شاید برای دو ماه، به هیچ کتابی حتی نتوانم دست بزنم؛ درسهایم بهم اجازه ندهد یا اینکه اصلاً تنبلیام بشود و از اینجور چیزها. از نظر من، مهم این است که یک کتابخوان این فکر را در ذهنش دارد که دوست دارد کتاب بخواند. بالأخره، کتابهای کمی هم در عمرش نخوانده است؛ هر وقت زمان داشته، کتابی در دست گرفته است؛ وقتی بیرون میرود، کتابی همراه خودش برده است. از نظر من، چنین آدمی کتابخوان است.
فراتاب | نیما نادی: یعنی از دید شما، آدمی که با کتاب زندگی میکند یک کتابخوان به حساب میآید؟
سارا محمودآبادی: حداقل از نظر ذهنی. هرچند در عمل شاید نشود انجامش داد، ولی از لحاظ ذهنی، بله، با کتاب عجین شده باشد.
فراتاب | نیما نادی: نظر شما دربارهی دیدگاه جناب فرزانپور که گفتند کتابخوان باید از آنچه میخواند بیاموزد چیست؟
سارا محمودآبادی: یادگیری مهم است، ولی عدهای نیز هستند که برای یادگیری کتاب نمیخوانند؛ برای گذراندن وقت کتاب میخوانند. کتاب خواندن حس خوبی بهشان میدهد. به نظرم، این هم ارزشمند است و حتماً لازم نیست که یادگیری پشتش باشد. این درست است شخصی که برای لذت کتاب میخواند شاید چیزی هم در طول این مسیر یاد بگیرد، اما هدف اصلیْ یادیگری نیست. هرچند، با دیدگاه جناب فرزانپور هم مخالف نیستم.
فراتاب | نیما نادی: اگر بخواهیم لذتی غیراز یادگیری برای کتابخوانی قائل شویم، آن لذت میتواند چه باشد؟
سارا محمودآبادی: اتفاقاً، اخیراً واژهای را آموختهام بهنام titillate، یعنی «آروم قلقلک دادن». مثلاً، خواندن رمانی که بخشی از زندگی کسی را دارد تعریف میکند چنین حسی دارد و یکجورایی انسان را قلقلک میدهد. برای نمونه، رمانهای هاروکی موراکامی برای من چنین حالتی دارند. در این کتابها، من چیز زیادی یاد نمیگیرم. درواقع، هیچچیز یاد نمیگیرم، ولی این لذتی است که دارند.
فراتاب | نیما نادی: پس درواقع، یک حس درونی توصیفناپذیر ایجاد میکند. آقای فرزانپور شما نظرتان دراینباره چیست؟ موافق نظر خانم محمودآبادی هستید؟
محمد فرزانپور: بله، فکر نمیکنم اختلاف نظر خاصی داشته باشیم، ولی اگر بخواهیم هدفی دیگر غیراز یادگیری برای کتابخوانی در نظر بگیریم، میتواند کاوش ذهن نویسنده باشد. مثلاً، در رماننویسی، دیدگاهی که هست این است که، برای نمونه، یکی کتابی نوشته است و اوکی، خواسته است پشتش درآمدزایی هم داشته باشد. همچین چیزی به نظر من نیست. برای مثال، همین موراکامی که سرکار خانم مثال زدند. موراکامی یک فیلسوف است، به نظر من. یک جهانبینی دارد. حتی کافکا یا داستایوفسکی پیشاز اینکه نویسنده باشند، به دید من، فیلسوف هستند. منتهی، فرقشان با فیلسوف در این است که آنها بهجای اینکه بیایند با زبان فلسفی دیدگاهشان راجعبه جهان هستی توضیح بدهند، با زبان ادبی آمدهاند قلمفرسایی کردهاند و ما خیلی چیزها میتوانیم ازشان یاد بگیریم. حالا گیریم رمان نباشد، کار ادبی نباشد. حتی میتوانیم زندگینامهی شخصیتی تاریخی را از لحاظ روانشناسی تحلیل کنیم و ببینیم این آدم چه خصوصیاتی داشته، چه کارهایی در زندگیاش کرده و چجور تصمیماتی میگرفته است. میخواهم بگویم پیدا کردن آن ایدهای که پشت آن کتاب است میتواند بسیار کمک کند. میتواند، همانطور که سرکار خانم گفتند، صرف لذت بردن هم باشد. اصلاً مخالف نیستم و خیلیها را نیز میشناسم که هفتهای دو، سه کتاب میخوانند، ولی من اینجوری نیستم. من باید یک حس درونی برایم به وجود بیاید که بخواهم کتاب بهخصوصی را بخوانم و بهخاطر همین است که خیلی از کتابهای معروف رو نخواندهام. جذبشان نشدهام. اینجوری نیستم که حالتی اتوماتیکوار داشته باشم و با خودم بگویم فلان کتاب را خواندهام. پس بروم بعدی، بعدی و الی آخر.
فراتاب | نیما نادی: پس، با توجه به حرفی که شما زدید، کتاب خواندن میتواند این باشد که ما ذهنیت یک اندیشمند را جستوجو کنیم؟
محمد فرزانپور: بله. البته، شاید چون من ادبیات میخوانم اینقدر دارم پیاز داغش را زیاد میکنم! هی دنبال پیدا کردن فحوای کلام و معنای نهفته در متن و اینجور چیزها هستم. شاید من دارم زیادی جدیاش میگیرم. کلمهی فارسیاش را نمیدانم، ولی دوست دارم کتابخوانی کاری «الِوِیتِد» باشد. کاری باشد که با، مثلاً، خواندن تِکْستی در تلگرام فرق کند. درجهی بالاتری از کاری فکری باشد.
سارا محمودآبادی: درمورد آنچه که جناب فرزانپور گفتند، اینکه رشتهشان ادبیات است، میخواستم میانهی حرفتان بگویم اتفاقاً منی که با دیدگاهی زیستی به این قضیه نگاه میکنم به این فکر میکنم از آنجاییکه هدف زندگی لذت است، پس هدف کتابخوانی هم همین است.
فراتاب | نیما نادی: به نظر شما دوستان، بین نسل خودمان، یعنی نسل زد و نسلهای قدیمیتر از ما، در کدام از این دو نسل کتابخوانی بیشتر رایج است؟
سارا محمودآبادی: این واضح است که نسل ما خیلی کمتر از نسل قدیمی کتاب میخوانند. خودم هر وقت دورهای برای کتابخوانی ثبتنام کردهام، تعداد آدمهایی که از نسل قبلیاند بیشتر از نسل ما بوده است. فکر میکنم دلیلش این است که ما اطلاعات را از روشهای دیگری کسب میکنیم. حالا، یکی اطلاعات مسئله است و یکی اینکه اگر لذت مسئله باشد، خیلی چیزها هستند که الان لذتهای بیشتری به ما میدهند. گوشیهایمان، بهطور مثال، لذت خیلی بالاتری دارند نسبتبه کتابی که آدم باید تمرکزش را روی آن بگذارد و این لذتی است که انسان از آن کمتر دوپامینراش احساس میکند. این شاید توجیهی باشد برای اینکه ما چرا کمتر از نسلهای قبل داریم کتاب میخوانیم.
فراتاب | نیما نادی: دلیل خیلی پزشکیای بود. البته، درست هم هست. خودم دراینباره تحقیق کردهام؛ در کتاب خواندن آنقدر دوپامین تولید نمیشود. آقای فرزانپور، شما نظرتان چیست؟
محمد فرزانپور: قطعاً کتابخوانی نسل قدیم بیشتر بوده. اگر منظورمان از «کتابخوانی» فقط مطالعهی متن باشد، نسل زد خیلی بیشتر تو فضای مجازی فعال هستند و بیشتر متن میخوانند. یک نوجوان امروزی، مثلاً، روزی ۲۰۰، ۳۰۰تا توییت میخواند. اگر اینها را برحسب تعداد کلماتشان در نظر بگیریم، اندازهی حدود ۲۰، ۳۰ صفحه کتاب میشود، ولی آیا این قابل مقایسه با یک کتاب است؟ نمیدانم. باید متخصص جواب بدهد، ولی حتی اگر هم بخواهیم بگوییم هماندازهی یک کتاب، متن میخوانند، باز هم نمیتوان بهقطع بگوییم، چراکه کافی است نگاهی به آمار چاپ کتابها بندازیم. برای نمونه، در دههی ۶۰، خیلی از کتابهای ادبی، سیاسی، فلسفی با تیتراژ بین سههزار تا ۳۰هزار تا هر دفعه چاپ میشد، ولی الان خیلی کتابهای فاخری هستند که نیاز است جامعه آنها را مطالعه کند، ولی میبینیم در حد چند صد جلد چاپ میشوند و تازه، کسی، حالا به هر دلیلی، نمیخردشان. شاید دلیلشان اقتصادی باشد، کتاب گران شده است و مردم از پس هزینهی خرید کتاب برنمیآیند و.... هرچند، وضعیت همین است و دیگر مردم به آن اندازه کتاب نمیخوانند. جالب اینجاست که میتوانیم ببینیم که در یکسری از ژانرهای بهخصوص، نسل زد خیلی بیشتر کتاب میخواند و در یکسری از زمینههایی که نسلهای قبلی اصلاً کتاب نمیخواندند کتاب میخوانند. مثلاً من ردی پیدا نکردهام از اینکه نسل دههی ۶۰ کتابهای زبان اصلی بخواند و مثل الان، این همه رمان به انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، کرهای و... بخوانند. همچین چیزی را نداشتیم و این یک پدیدهی کاملاً جدید است.
فراتاب | نیما نادی: یعنی میفرمایید در این دوران دامنهی کتابخوانی از زبان فارسی هم گستردهتر شدهاست و فقط محدود به فارسی نیست؟
محمد فرزانپور: بله.
سارا محمودآبادی: درمورد آنچه جناب فرزانپور فرمودند، اینکه تعداد چاپ الان پایینتر است، به نظر من، بخشش بهخاطر این است که یک، تنوع کتابها بیشتر شده است. درست است که کتابهای بیشتری نسبتبه قبل دارند چاپ میشوند، ولی تعداد هر کتاب کمتر است. دوم اینکه، کتابهای دیجیتال هم خیلی مهماند، که ما باید آنها را نیز در نظر بگیریم. سوم اینکه، ما اطلاعات را از روشهای دیگر میگیریم؛ حتماً نیازی نیست کتابها باشند. مثلاً، برای خواندن مقالات، آدم مجبور بود که کتابی بخرد تا بتواند دو، سه مقاله بخواند، درحالی که الان هم اندازهی مقالات کم شده، یعنی مثلاً، بیست، سی صفحه مقاله الان پنج، شش صفحه مقاله شده است و هم اینکه مقالههای آنلاین نیز هستند و ما میتوانیم استفاده کنیم. درمورد ترندهای کتابخوانی بین نسل زد که فرمودند این نسل کتاب زبان اصلی بیشتر میخواند و اینکه رمان بیشتر میخواند، به نظرم، چیزهایی مثل سوشالمیدیا مثل هشتگ بوکتاک که توی تیکتاک هست... این به نظرم خیلی تأثیرگذار بوده در اینکه مردم دقیقا چه بخوانند. من گاهی اوقات احساس میکنم جمعیتی که رمان نمیخوانند، خصوصاً رمان عاشقانه، در، برای نمونه، بوکتاک اصلاً نادیده گرفته میشوند. این در اینکه چه چیزی را مردم استقبال میکنند تأثیرگذار است و همان در یک فیدبک مثبت، در یک یک بازخورد مثبت، هی بیشتر و بیشتر میشود.
فراتاب | نیما نادی: پس یعنی شما میفرمایید که نسبتبه قدیم تنوع کتابها بیشتر شده و الان روش دریافت اطلاعات هم از کتاب فراتر رفته است؟
سارا محمودآبادی: دقیقاً.
فراتاب | نیما نادی: به نظر شما دو دوست گرامی، چه سبک کتابهایی را نسل نوین بیشتر میپسندد؟
محمد فرزانپور: به نظر من، یکی از ژانرهایی که خیلی بهش کمتوجهی شده است و واقعاً میان نسل زد یا همان دهههشتادیها طرفدار دارد مانگاست. من دور و اطراف خودم، در همین محیط دانشگاه و خوابگاه میبینم خیلی از بچهها پیاش هستند. جالبیاش هم این است که جنسیتی نیست، یعنی چه دختر، چه پسر، طرفدار پروپاقرص خواندن مانگاهای مختلف هستند. البته، خودم مانگاخوان نیستم، ولی مانگاهایی چون اتکآنتایتان، بِرْسِک، توکیوغول و.... زیاد هوادار دارند. خیلیها را میشناسم که چندین و چند مجموعه مانگا در خانههایشان دارند و واقعاً به یک بخش جدانشدنی از زندگیشان تبدیل شده است. در کنار سبکهای دیگری که خیلی، به دید من، طرفدار دارد، یکی ادبیات عاشقانه است و دیگری دارک آکادمی است، مثل رمان سیکرت هیستوری. این کتابها حالت آکادمیک دارند که شخصیت داستان دنبال حل یکسری معماست. در کنار این سبکها، شاید بتوان به سبک هارُور یا همان وحشت نیز اشاره کرد.
فراتاب | نیما نادی: پس میفرمایید که الان داریم سبکهایی میخوانیم که قبلتر خیلی رواج نداشتند، یعنی حتی به گوش نسل قدیم تا حالا نخورده بودند. فکر کنم این سبکها بیشتر در قالب رمان هستند، درست است؟
محمد فرزانپور: بله، بیشتر رمان هستند. به نظر من، در ایران کنونی بیشتر مدرنخوانی هست. خیلی کلاسیکخوانی نیست. شاید این به زبان سخت و کلاً پیچیدهای که آثار کلاسیک دارند برگردد، ولی حتی شعر هم که میخوانیم بیشتر آثار شاعران مدرن هستند، یعنی شاعران قرن ۲۱. حتی به شاعرهای قرن بیستم هم کاری نداریم، چه برسد به قرن نوزدهم.
فراتاب | نیما نادی: پس کلاسیکخوانی دیگر بین نسل نوین رایج نیست و اگر هم خوانده شود بیشتر کسانی میخوانند که تخصصی ادبیات را دنبال میکنند؟
محمد فرزانپور: بله.
فراتاب | نیما نادی: خانم محمودآبادی، نظر شما چیست؟ گمانم در رشتهی شما بیشتر مقالهخوانی مطرح است؟
سارا محمودآبادی: بله، اگر به چشم یک دانشجوی پزشکی بهش نگاه کنیم، بیشتر مطالعات یا مربوط به کتابها و جزوههاست یا مقالهها، ولی چیزی که میان بچهها، مخصوصاً چیزی که در میان همکلاسیهای خود دیدهام، این است که کم پیش میآید آدمی پیدا شود که تکبعدی باشد. من به چند چیز میخواستم اشاره کنم: یکی همین مدرنخوانی است. من هم دقیقاً اولین سبکهایی که به ذهنم آمد شعر نو بود و از همین شعر فارسی هم که میخواهیم بخوانیم، فروغ، سایه و اینها میان نسل ما طرفدارهای بیشتری دارند تا حافظ و سعدی و امثالهم. قابل درک هم هست؛ بالأخره ادبیات آشناتر، جدیدتر و کوتاهتری است و چون مغزمان از دردسر فراری است، این شعرها را ترجیح میدهیم. شعرهایی هستند که عکسهایی کوچک کنارشان دارند و تحریک دیداری دارند و برای این نسل تحریک دیداری بسیار مهم است، خصوصاً اینکه ما همین الانش هم روزانه با هزاران تحریک دیداری در ارتباط هستیم و چیزی که از لحاظ دیداری جذبمان نکند، در آینده هم قرار نیست جذبمان کند. این هم میخواستم بگویم که من بهشخصه طرح جلد کتاب خیلی برایم مهم است، مگر اینکه بدانم آن کتاب واقعاً کتاب خوبی است. کتابی را که جلدش زشت باشد نمیخرم، زیرا باور دارم که اگر کتاب خوبی بود، روی جلدش نیز کار میشد. مورد دیگری که میخواستم بگویم دربارهی خودیارهاست. من ترند کتابهای خودیار هم خیلی زیاد میان خودمان میبینم و فکر میکنم این یکجور ندایی است برای کمک. نمیدانم آیا این نشاندهندهی این باشد که نسل ما دارد به قهقرا میرود یا نه، ولی خیلی زیاد میبینم بین نسل خودمان که بیشتر کتابهای خودیار را خوانده باشند.
فراتاب | نیما نادی: سؤال بعدی این است که آیا نسل نوین ترجمه را ترجیح میدهد یا تألیف.
محمد فرزانپور: خوب، باید بین تعدادی مفاهیم ما اینجا تمایز قائل بشویم. یکی اینکه منظورمان از «تألیف»، آثار داخلی است یا خارجی و آیا از ترجمه منظورمان آثاری هستند که از زبانهای غیرانگلیسی به انگلیسی ترجمه شدهاند یا از هر زبانی غیراز فارسی، به فارسی ترجمه شدهاند. اینگونه میتوانیم به درک دقیقتر و روشنتری برسیم. به نظر من، یه ترندی که در جامعه و میان نسل زد هست اینه که بلافاصله هرکسی که به یک سطح خوبی در زبان خارجی، حالا چه انگلیسی، چه فرانسه، چه آلمانی و یا هر زبان دیگری، میرسد میکوشد ادبیات آن زبان را به خود همان زبان بخواند و از ترجمه فاصله میگیرد. این در خصوص آثار ادبی است. هرچند، در خصوص کتابهای آکادمیک، که شامل کتابهای مرجع دانشگاهی و کتابهای درسی میشوند، دو حالت هست: یا ترجمهاش چکیده است که شما میخوانید یا اگر هم بخواهید کتاب اصلیاش را پیدا کنید، باید با هزینهی بسیار خریداریاش کنید. تاآنجاکه از دوستان پزشکی خود شنیدهام، معمولاً همچین خرجهایی متحمل نمیشوند و سراغ کتابخانهی دانشگاه میروند، ولی در نهایت باور دارم میان این دورستگی نمیتوانیم به یک جواب مشخص و روشن برسیم؛ خیلی پیچیدهتر از این حرفهاست که بگوییم آیا این نسل ترجمه را ترجیح میدهد یا تألیف. نه، باید ببینیم در چه ساحتی، در چه حوزهای منظورمان است و بعد حالا بیاییم نتیجه بگیریم در فلان قسمت، ترجمه بیشتر مد نظر نسل زد است تا کارهای تألیفی. نکتهی دیگری هم که دربارهی ترجمه یادم آمد این است که متأسفانه خیلی از مترجمان ما در درک مخاطب دچار مشکل هستند، یعنی نمیدانند مخاطبشان کیست و با چه زبانی باید برایشان ترجمه کنند و به همین دلیل، نثری که از دل ترجمه خارج میشود، در بسیاری از موارد، نثر دلچسبی نیست، یعنی خوانندهی نوجوان یا جوان نمیتواند با آن ارتباط بگیرد. برای همین است که بسیاری ترجیح میدهند آن اثر - حالا یا رمان باشد یا شعر - به زبان اصلی بخوانند.
سارا محمودآبادی: من فکر میکنم این بستگی به کتاب و آدمش دارد. برای نمونه، رمانهایی که دربارهی زندگی روزمره هستند، اگر کسی ترجمهی آنها را بخواند، مشکلی برایش پیش نخواهد آمد. بنابراین، ترجمه خواندنِ اینجور کتابها انتخاب عقلانی است، ولی در حوزهی کتابهای دانشگاهی، اگر بخواهم از کتابهای خودمان مثال بزنم، باید بگویم حتی استادهای ما نیز بهمان میگویند که سعی کنیم کتاب ترجمه نخوانیم با وجود اینکه انگلیسی خواندن آن کتابها کار سختی است، ولی بهشخصه زبان اصلی میخوانم، چون واقعاً میبینم که خیلی وقتها در ترجمهها ایراد هست و آن نظامی که در کتاب اصلی وجود دارد، در ترجمهها از بین رفته است. درمورد آدمش هم، باید بگویم آدم اگر انگلیسی بلد باشد، وقتی ببیند که ترجمه خواندن به نفعش نیست، صلاح میبیند زبان اصلی اثر را بخواند. تازه، خیلی اوقات، کتاب زبان اصلی از کتاب ترجمهشده ارزانتر است و این از لحاظ اقتصادی هم برای مخاطب بهصرفهتر است که زبان اصلی بخواند اگه در توانش است.
فراتاب | نیما نادی: جناب فرزانپور گرامی، من متوجه منظور شما هستم، ولی فردید بنده از «آثار ترجمهشده» آثاری است که از زبانهای دیگر به فارسی ترجمه شدهاند، اعم از انگلیسی، عربی، فرانسوی، روسی، اسپانیایی، چینی، ژاپنی، کرهای و دیگر زبانها. از «تألیف» هم منظورم آثاری است که نویسندگان ایرانی پدید آوردهاند، مانند جلال آلاحمد، صادق هدایت، سیمین بهبهانی و غیره.
محمد فرزانپور: خوب، با این اوصاف، باز هم باید بگویم نسل زد آثار ترجمهشده را نسبتبه آثار تألیفی بیشتر میپسندند. خودم عاشق آثار آلاحمد و صادق هدایت، بزرگ علوی و تمام چهرههای بزرگی که در تاریخ ادبیات معاصرمان داریم هستم و کمابیش آثارشان را خواندهام، ولی در نوجوانان و جوانان این نسل، چنین چیزی را نمیبینم. در این نسل، کسی کتابی بخواند معمولاً نویسندهاش غیرایرانی است. شاید به این خاطر باشد که با افکار آن نویسندهها احساس قرابت بیشتری میکنند و نوشتههایشان برایشان مأنوستر است. شاید یک روانشناس زبان دراینباره توضیحهای بهتری داشته باشد، ولی چیزی که روشن است این است که آثار ترجمهشده خیلی بیشتر ازشان استقبال میشود. تازه، شما آمدید صادق هدایت را مثال زدید که مال یک قرن پیش است و ارزشش بهعنوان یک غول دنیای ادبیات اثبات شده است. هیچکس نمیتواند این را انکار کند. به دید من، کافکای ایران است و با این همه اوصاف، باز هم میان این نسل خیلی خواننده ندارد، چه برسد به نویسندههای امروزی. خیلی کم پیش میآید که نویسندهای واقعاً با استقبال خوبی روبهرو بشود، مثل نویسندهی تکههایی از یک کل منسجم. باید دنبال این گشت که چه ارزشهایی، چه افکارهایی، چه دیدگاههایی در آثار آن نویسندهها هست که با این استقبال روبهرو شدهاند. نسل جدید نگاهش معطوف به خارج است. نگاه درونگرا ندارد و دنبال درون خودش نیست؛ به بیرون نگاه میکند. حالا این بیرون میتواند شرق باشد - مثل کره و ژاپن که در این کشورها اَنیمه، مانگا، کیپاپ، کیدراما و اینجور چیزها ساخته میشود - یا میتواند غرب باشد که شعر و درام و رمان اروپایی، آمریکایی و... در آن هست. در کل، نگاه این نسل سمت داخل نیست.
فراتاب | نیما نادی: انگیزهی نسل نو از کتاب خواندن چیست؟
سارا محمودآبادی: احتمالاً انگیزههای متفاوتی هست. بخشی از آن از روی کنجکاوی است، ولی قابلتوجه نیست. بیشترمان در «جریان» قرار میگیریم؛ از دیگران میشنویم، از تیکتاک و اینستاگرام میشنویم و.... بعضی هم در مسیر کتابخوانی قرار میگیرند و از روی علاقه، ادامهاش میدهند.
محمد فرزانپور: به نظرم، این سؤالتان خیلی کلی است و میشود از زمینههای گوناگونی بررسیاش کرد، مانند روانشناسی، فلسفی، ادبی، جامعهشناختی و...، ولی اگر من بخواهم نظری بدهم، افرادْ از این دید دو دسته هستند: یکسری افراد داریم، که متأسفانه تعدادشان هم کم نیست، کلاً کتاب خواندن را چیزی باپرستیژ میدانند و برای بالا بردن جایگاه اجتماعیشان کتاب میخوانند که بگویند «بله، ما کتاب میخوانیم، ما آثار فلان نویسنده را کامل خواندهایم، ما شوپنهاور خواندهایم، هگل خواندهایم، کافکا خواندهایم و...». فقط اسم میآورند بدون اینکه چیز خاصی ازشان بدانند و وقتی یک سوال جزئی ازشان میپرسید، یا نمیتوانند پاسخ بدهند یا چهار کلمهی قلمبهسلمبه میآورند که بگویند «آره، ما متوجه شدهایم چه مفاهیمی در آثار این نویسنده هست». دستهی دیگر هستند، که تعدادشان کمتر است، افرادیاند که کتاب را میخوانند که چیزی از آن بیاموزند و به درد زندگیشان بخورد، همانطور که در اول بحث هم بدان اشاره کردم. حالا بحث خیلی گستردهتری نیز هست که منظور ما از کتاب، کدام کتابهاست. مثلاً، کتابهای بازاریابی داریم که این کتابها را افراد خیلی زیادی نمیخوانند. این کتابها کاربردی بهخصوص دارد، ولی اگر بحثمان ادبیات باشد، یا برای لذت بردن است یا اینکه میخواهد رهنمودها یا آموزههایی از آن کتاب به دست آورد که بتواند در زندگیاش از آنها استفاده کند.
فراتاب | نیما نادی: و پرسش بعدی این است که چه عواملی در کتابخوان شدن این نسل تأثیرگذارند.
محمد فرزانپور: یکی از این عوامل میتواند جایگاه و نقش دولت بهعنوان بانی و مسئول فرهنگی جامعه باشد. دولت برای رشد فرهنگ کتابخوانی چه کار میتواند کند؟ برای نمونه، میتواند کتابخانه بسازد، ولی کتابخانههای عمومی در کشور اکثراً با مشکل کمبود منابع مواجهاند، یعنی بیشتر از طریق اهداکنندگان تأمین میشوند و کتابهایشان بهروز نیستند. این مسئله برای کتابخانههای دانشگاهی هم صدق میکند. کتاب دارند. کتابهای زیادی هم دارند و خیلی هم کتابهای خوبی دارند، ولی اکثراً چاپ قدیم هستند و بهروز نیستند. پس، یکی مشکل بهروز نبودن کتابهاست که این میتواند حل شود اگر بودجهی کافی بهشان اختصاص داده شود. حتی میشود تعدادی از آن کتابهای قدیمی را بهشکل مزایده به فروش گذاشت و از درآمدی که از آن به دست میآید، کتابهای جدیدتر را خرید، ولی این کارها را من ندیدهام انجام بدهند. یکی دیگرش همین طرحهای تخفیفی بود که به مناسبت هفتهی «کتاب و کتابخوانی» میگذاشتند. واقعاً این طرحها خوب بودند؛ فوقالعاده بودند. من خودم در چندین سال متوالی، با همین طرحها توانستم خیلی از کتابهایی را که در حالت عادی نمیتوانستم بخرم خریداری کنم. خیلی از ما توانایی مالی چنانی نداریم که، برای مثال، هر ماه یا هر چند ماه یک بار برویم چند میلیون خرج کنیم و کتاب بخریم. خوبی این طرحها این بود که چندده درصد تخفیف داشت. با هر کد ملی، تا مبلغی میشد تخفیف گرفت. برای نمونه، با کد ملی تمام اعضای خانواده میتوانستید تخفیف درشتی عاید کنید، ولی دیگر اینگونه نیست. اصلاً انگار به فراموشی سپرده شده است. یک عامل دیگر هم فضای مجازی است. حالا چجوری؟ هرکسی که دستی در زمینهی کتابخوانی و تولید محتوا دارد، زمانی که کتابی را ناشرها منتشر میکند، تبلیغ کتاب را به این افراد میسپارند، ولی باز هم با توجه به محدودیتهایی که ممکن است سد راه شوند، از آن توانایی بالقوهای که این تولیدکنندگان محتوا دارند استفادهی کامل نمیشود.
سارا محمودآبادی: فرصتش باید پیش بیاید. درواقع، انگیزهاش باید باشد. بعضی از کتابهای پرفروش این نسل، برای مثال، به این دلیل پرفروشند، چون سلبریتی خاصی آنها را معرفی کرده است. در نتیجه، چهرههای تأثیرگذار و اینکه آنها چه کار میکنند خیلی مهم است. خود جو حاکم بر فضای مجازی خیلی مهم است و البته، ضدانگیزهها نیز وجود نداشته باشند. برای مثال، بعضیها اصلاً از ادبیات زده میشوند سر اینکه تنها مواجهشون با ادبیات سر کلاس درس بوده است و کلاس درس، اگر بخواهم صادق باشم، اغلب ادبیات را جالب آموزش نمیدهد.
فراتاب | نیما نادی: کمی بیشتر دربارهی این «ضدانگیزهها» توضیح میدهید؟
سارا محمودآبادی: ضدانگیزهها حالتهای متفاوتی میتوانند داشته باشند. این حالتی که من مثال زدهام حالتی است که هدف را در از بین بردن انگیزه داخل خود فرد میبیند، یعنی اینگونه است که علاقهی فرد را از بین میبرد که کتاب بخواند. مثلاً، برای خودم، خیلی وقتها که خواستم بروم کتابی بخرم، دیدم آن کتاب گران بود و کتاب را نخریدم. این برای نمونه میتواند یک ضدانگیزهی مالی باشد، که خصوصاً برای قشر دانشجو زیاد پیش میآید. خودم خیلی دوست داشتم کتابهای رفرنسم را نگه دارم، ولی عملاً نمیشود. آدم باید از کتابخانه قرض کند و اگر فرایند ثبتنام در کتابخانه خیلی سخت باشد، باز این خودش میتواند ضدانگیزهای شود. میتوانیم بگوییم هر چیزی که به یک نحوی آدم را از کتاب دور کند میتواند ضدانگیز حساب شود.
فراتاب | نیما نادی: و بالأخره، پرسش فرجامین: آیا دولتهایی که تاکنون بر سر کار آمدهاند در علاقهمند کردن این نسل به کتابخوانی تأثیری داشتهاند؟
سارا محمودآبادی: من دراینباره سررشته ندارم. فکر میکنم تاکنون به آن توجه هم نکردهام. یعنی دغدغهی ذهنیام نبوده است که بگویم دقیقاً دولتها دارند چه میکنند برای اینکه ما را کتابخوان کنند. عوضش، مواردی دیدهام که احساس کردهام ما را دارند از کتاب خواندن دور میکنند. برای مثال، فکر میکنم قوانینی که برای کتابخانه ملی گذاشتهاند خیلی قوانین سختی است. من دانشجو چرا نباید بتوانم بهراحتی عضو شوم؟ این واقعاً مایهی تأسف است. هرچند، باز هم میگویم: در کل، به این قضیه توجه نکردهام. فکر میکنم در نسل ما آنقدر تأثیرگذار نیست. چیزهای بیشتری هست که بر فکر نسل ما تأثیرشان بیشتر بوده است تا دولت.
فراتاب | نیما نادی: یعنی عنصرهایی تأثیرگذارتر از سیاست هم بودهاند که نسل نو را به کتابخوانی ترغیب کنند؟
سارا محمودآبادی: به نظرم، بله. میشود به کتابهای پرفروش نگاهی کرد و دید، برای مثال، کتابخانهی نیمهشب یا مغازهی جادویی یا کتاب بادام کتابهایی هستند که از راه سوشالمیدیا زبانزد شدهاند و از راه فرهنگ پاپ (pop culture) معروف شدهاند. فقط هم در ایران اینگونه نیست؛ همهجا چنین است و همین اینفلوئنسرها و سلبریتیها خیلی تأثیرگذارند. در کشور ما، سیاستی که وجود دارد برای ما تعیین میکند که چه کتابی را میتوانیم تهیه کنیم. این یعنی یک سلکشن خاصی از کتابها وجود دارد که ما میتوانیم بهشان دسترسی داشته باشیم، خصوصاً اگر این کتابها ترجمه باشند.
محمد فرزانپور: از دید من، خیر. متأسفانه، از ابتدای انقلاب تا امروز، از نظر توسعهی فرهنگ کتابخوانی بین آحاد مردم، سیری نزولی داشتهایم که این هم بهخودیخود اتفاق نیفتاده است و عوامل اقتصادی درش نقش داشتهاند. اینگونه نیست که در فرهنگ یک جامعه، تغییرات در خلأ و بدون تأثیر پذیرفتن از شرایط اقتصادی رخ بدهند.
هرچه قدرت مردم کاهش پیدا کند، بهمراتب تمایل آنها برای هزینه کردن جهت کتاب خواندن و در کل، مطالعه کاهش پیدا میکند. مردم با عقل سلیم خود بهدرستی تصمیم میگیرند که آن مقدار درآمدی را که در اختیار دارند صرف موارد ضروریتر و مهمتر در زندگی خود کنند و کتاب را بیشاز پیش به چشم یک کالای جانبی و غیرضروری که بیشتر جنبهی تفریحی و پرستیژی دارد مینگرند. اگر شرایط اقتصادی بهبود پیدا کند، آمار کتابخوانی مردم هم بالاتر خواهد رفت. بهشخصه خیلی افراد را میشناسم که در اینترنت به دنبال فایل پیدیاف این کتاب و آن کتاب هستند. اینها همه کتابخوانانی هستند که بهدلیل موج سهمگین گرانیها، دیگر نمیتوانند مانند گذشته کتاب بخرند، ولی همچنان، به هر روشی که بتوانند، کتاب میخوانند. خود من هم از این دسته افراد هستم، دانشجویی که بهزحمت پول کتابهای درسیاش را میتواند بدهد ولی باز هم از اینکه در کتابخانهی دانشکده به دنبال کتاب خوبی برای خواندن باشد خسته نمیشود. از کتابخانهها گفتم. به نظرم، دولت بهطور عام و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بهطور خاص باید توجه بیشتری به کتابخانههای عمومی داشته باشند. بخش بزرگی از کتابهای این کتابخانهها اهدایی مردم هستند و کمتر شاهد اهدای دستهجمعی و منسجم کتاب از سوی وزارتخانه مسئول هستیم. کتابها اکثراً قدیمی هستند. اینها باید بهروزرسانی شوند. خیلی از کتابها بهدردبخور نیستند. چه خوب میشد اگر که این کتابهای بلااستفاده به فروش میرفتند و با پول آنها کتابهای جدید و مفید خریداری میشد. حتی اگر تنها به کتاب اکتفا نکنیم و به روزنامهها و مجلات هم نظر بيندازيم، باز هم متوجه روندی مشابه خواهیم شد. کافی است اول صبح سری به دکههای روزنامهفروشی بزنید و ببینید چند نفر از افرادی که به آنجا میآیند زیر ۳۰ سال سن دارند! من خودم در دورهای، بسیار علاقهمند به مطالعهی روزنامهها و مجلات مختلف بودم، ولی قیمت بالای برخی مجلات تخصصی و وجود مشکلاتی، مثل نبود شبکهی حملونقل مناسب که مجلات را به دست خوانندگان در شهرهای نسبتاً دورافتادهی کشور برساند، باعث شد قید خواندنشان را بزنم. علاوهبر این، دیدی منفی نسبتبه روزنامهخوانی و مجلهخوانی، در ایران هست. انگار که این کار فقط متعلق به اقشار سالمند و میانسال جامعه یا حتی بدتر، افراد بیکار است. البته، در چند سال اخیر، با افزایش قیمت کاغذ، مجلهخوانی هم به تفریحی مختص طبقهی متوسط و بالاتر تبدیل شده است و هرکسی توان خرید یک شمارهی مجله به قیمت چند صدهزار تومان را ندارد.
گفتوگو و مدیریت میزگرد از نیما نادی از اعضای کلاس روزنامهنگاری و برندسازی فراتاب – دوره 14.
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است.