احمد سمیعی گیلانی، مترجم و ویراستار بزرگ ایرانی در سال 1299 در خانواده ای با اصالت گیلانی در سنگلج تهران متولد شد. دوران دبستان و دبیرستان را با رتبه ممتاز در رشت پشت سر گذاشت. ابتدا در آزمون دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد، اما دیری نپایید که علاقه به ادبیات او را به این سو کشانید و دانشکده ادبیات را برگزید. در این رشته نیز با رتبه عالی فارغ التحصیل شد و به دنبال آن، وارد دوره دکترا شد. اما از آنجا که این دوره با محاصره ایران به دست متفقین همزمانی کرد، او برای گذراندن خدمت وارد دانشکده افسری شد.
پس از گذشت بیش از ده سال سمیعی تحصیل در مقطع دکترای ادبیات فارسی را از سر گرفت. از آنجا که به دلیل مبارزات سیاسی و زندان هایی که در ده سال یاد شده متحمل شده بود، ساواک حکم خدمت او در راه آهن را به آماده خدمت تقلیل داد، سمیعی به موسسه انتشارات فرانکلین قدم گذاشت و با عنوان ویراستار مشغول شد که این رشته، تا امروز رشته اصلی زندگی او را تشکیل داده است. او در موسساتی دیگر از جمله بنگاه ترجمه و نشر کتاب، موسسه مطالعات علمی و فرهنگی، مرکز نشر دانشگاهی، دانشنامه جهان اسلام، پژوهشگاه علوم انسانی، شورای عالی ویرایش صداوسیما و انتشارات سروش در سمت های ویراستاری، سرپرستی بخش ویرایش و نیز مشاور علمی به خدمت پرداخته است. سمیعی همچنین عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی بوده و سردبیری و مدیریت گروه ادبیات معاصر را نیز داراست.
احمد سمیعی نیز مانند ابوالحسن نجفی دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته زبان شناسی است و بنابراین، عجیب نیست اگر با وجود تسلط به زبان های فرانسه و انگلیسی، همانند یار دیرینه خود، بیشتر به سمت ویرایش و نگارش فارسی، یعنی لایه دوم ترجمه معطوف شده باشد که همین طور هم هست، آنقدر که رضا سیدحسینی جایی درباره او می گوید "ویرایش سمیعی به مقاله جان بخشیده"، نیز سمیعی را "پدر ویرایش در ایران" می دانند. او جریانات ادبی اروپا را نیز به خوبی می شناسد و آثاری قابل توجه از آن میان را به فارسی برگردانده، برای نمونه آثاری از ژرژ ساند، گوستاو فلوبر و ژان ژاک روسو.
سمیعی بنا بر اظهارات اطرافیان به خوبی با جریانات جدید ارتباط برقرار می کند. موسی اسوار، رییس شورای عالی ویرایش، درباره او می گوید جزو کسانی بود که به زودی با اشعار شاملو ارتباط برقرار کرد. نیز در زمان مدیریت گروه ادبیات معاصر فرهنگستان، طرح هایی نوین در این زمینه به تصویب رساند و نیز برخی رمان های ایرانی را نیز خیلی زودتر از دیگران مطالعه کرد. رویهمرفته سمیعی از بهادادن به جوانان حمایت می کند، البته در مقابل، از آنان نیز می خواهد هرآنچه را که قلم می زنند و "مشق" می کنند، برای چاپ به ناشر نسپارند. چرا که این امر، آشفتگی ادبی و فرهنگی کشور را به دنبال خواهد داشت. از نظر او "باید 100 کتاب خواند و یک مقاله نوشت، در حالی که امروز برخی به خود اجازه می دهند یک کتاب نخوانده 100 کتاب و مقاله چاپ کنند." از این رو وظیفه ناشران در این شرایط، سنگین تر بوده و نباید به صرف نامدار بودن یا صاحب لقب و عنوان بودن کسی، به انتشار آثار او بپردازند، چرا که "هیچ کس کامل نیست" و همگان به "کامل تر شدن نیاز دارند،" به بیان دیگر به اصلاح و ویرایش.
سمیعی در پاسخ به پرسشی که درباره ارتباط ترجمه با نگارش فارسی در مورد دانشجویان رشته های مترجمی از او مطرح شد، اظهار کرد زبان محاوره را نباید از ادبیات جدا کرد، چه برای نمونه کنایاتی که اکنون در گفتگو از آن استفاده می شود روزی جزو ادبیات بوده. اما در مورد دانشجویان ترجمه، آموزش دستور زبان فارسی موضوعیت ندارد چرا که فرض بر آن است آنان به زبان مبدا و مقصد آشنایی دارند، چه در غیر این صورت اساسا نمی توانند ترجمه کنند. گواینکه در انواع ترجمه به درجات مختلف به خلاقیت ادبی نیاز است و برای نمونه در ترجمه های فنی، به چنین امری نیاز چندانی نیست. با این همه از نظر احمد سمیعی آشنایی صرف با زبان نمی تواند شرط کافی برای پرداختن به ترجمه باشد، بلکه آشنایی با فرهنگ آن زبان نیز لازم است، وگرنه اشتباهات فاحشی در ترجمه ها رخ می دهد، همان طور که در ترجمه های خارجی به فارسی و حتی فارسی به خارجی شاهد چنین مواردی هستیم.
احمد سمیعی بر این باور است که شیوه آموزش زبان در ایران معمولا درست نیست. چه بر دستور و قواعد کلاسی تکیه می شود و زبان آموزان نیز عموما گمان می کنند با تکیه بر همین قواعد کلاسی می توانند زبان دان شوند. در حالی که روند زبان آموزی اصولا به طور شفاهی و کاربردی انجام می شود. به بیان دیگر برای یادگیری زبان باید خواند و شنید و آن را به کار برد. سمیعی از نجف دریابندری به عنوان نمونه ای از ترجمه از این دست یاد می کند، مترجمی که اگرچه تحصیلات دانشگاهی ندارد، اما نه تنها با زبان انگلیسی، بلکه با فرهنگ آن آشنایی نزدیک دارد و هنگام ترجمه به جای کمک گرفتن از فرهنگ واژگان، بییشتر به سراغ افرادی می رود که با این فرهنگ و زبان آشناترند. یعنی برای ترجمه تنها به فرهنگ تکیه ندارد. چرا که فرهنگ واژگان در امر ترجمه، اصولا نقش کلیدی ندارد و تنها یک وسیله کمکی است.
از نظر سمیعی، وسیله اصلی در ترجمه، "شم زبان" است، یعنی اینکه "ساختار زبان در ذهن مترجم باشد." به بیان دیگر مترجم بتواند به زبان خارجی ای که با آن کار می کند، فکر کند. امری که زمینه اصلیش، قریحه است و قسمت اعظم آن، با خواندن و نوشتن زیاد و بخش کمتر آن با کمک گرفتن از راهنمایی استاد حاصل می شود. با این اوصاف روشن است که ترجمه، کار هر کسی نیست، زیرا زبان دانستن و حتی خوب صحبت کردن، مقوله ای جدا از فن ترجمه هستند و آنچه در دانشگاه ها ارائه می شود، فنون اولیه ترجمه است و نه لزوما مهارت آن. مهارت، با استعداد و تمرین حاصل می شود. بنابراین طبیعی است در شرایط کنونی که بسیاری از دانشجویان این رشته بدون آشنایی قبلی و حتی علاقه ای برای آموختن، و تنها از سر اجبارهای گوناگون در رشته ای وارد دانشگاه می شود، نباید انتظار داشت روال طبیعی آموزش را طی کنند. از این رو "سرفصل هایی اضافی بار می شود" تا آنجا که گاه مسائل اصلی که آموزش آن ها لازم است، در حاشیه و یا ناگفته باقی می ماند و سرانجام نیز با وجود تمام این قضایا، نتیجه کار بسیار پایین تر از حد انتظار است. سمیعی در این خصوص، نمونه ای از انگلستان ارائه می دهد که در آنجا ممکن نیست کسی که با ادبیات آشنایی ندارد و نام بزرگان ادبی را نشنیده یا آنکه نمی تواند درست بنویسد، در دانشگاه وارد رشته های ادبی شود، در حالی که در اینجا اوضاع وارونه است!
احمد سمیعی نقدی نیز بر زبان شناسان دهه های اخیر وارد می کند که بیشتر به مبانی ترجمه پرداخته اند، در حالی که ترجمه نیز یک فن است و مانند فنون دیگر، نه تنها از طریق نظری، که باید از راه عملی و در کارگاه آموخته شود. بنابراین توصیه می کند کارگاه های ترجمه با سطوح گوناگون تشکیل شود و یا دانشجویان در سمینارهای ترجمه شرکت کنند که البته تعداد آن ها در کشور بسیار اندک است که این خود موضوعیست در خور نقد.
سمیعی در مورد لایه دوم ترجمه یا همان ویرایش، بر این باور است که میزان ویرایش با نام و سبک نویسنده ارتباط مستقیم دارد، به بیان دیگر دست ویراستار در پالایش نوشتار فردی صاحب سبک بسته تر است، اگرچه متن روان و خوشخوان نباشد یا با قواعد پذیرفته شده ادبی در تناقض باشد. برای نمونه بازهم به نجف دریابندری اشاره می کند که نثری نزدیک به سبک محاوره دارد و نیز به شاهرخ مسکوب که صاحب نثر دشواری است و هر دو از افرادی به شمار می روند که نمی توان در متون آنان دست برد. به هر تقدیر باید برای افراد صاحب سبک احترام زیادی قائل شد. اما از آنجا که حتی در میان این افراد نیز حین نوشتن یک اثر، گاه انسجام فکری درستی دیده نمی شود، ویراستار مجبور است در نوشته آنان دست ببرد. سمیعی نیز مانند ابوالحسن نجفی، سنگینی این مسئولیت را بر دوش ویراستار نهاده و اظهار می کند اگر ویراستار آداب کار خود را بداند و فروتنانه و بدور از امتنان و یا شکستن حرمت صاحب قلم، آن ها رعایت کند، اعتماد نویسنده را برمی انگیزد و چه بسا دوستی ها و همکاری هایی که با همین اعتماد آغاز می شود و سالها ادامه می یابد.
از نظر او ویرایش نیز فنی دارای انواع گوناگون است و نوع لازم برای یک اثر، بسته به تالیف یا ترجمه، علمی یا ادبی، پژوهشی یا داستانی بودن و نیز با توجه به مخاطب مورد نظر، تفاوت می کند. در این فن نیز قریحه جایگاه خود را دارد. به باور سمیعی، "ویراستار باید منتقد باشد" و شم کشف زودهنگام اشکالات را داشته باشد.
نکته ظریف دیگری که سمیعی به آن اشاره می کند، "مترجم بودن" و آن هم "مترجم خوب بودن" ویراستار ترجمه است. به عقیده او ویراستار باید خود روزی مترجم بوده باشد تا هم به متن آغازین و هم به متن پایانی اشراف داشته باشد و بتواند به خوبی روالی را که مترجم در ذهن خود طی کرده تا به پایان کار رسیده، درک کند. البته این امر را تنها شامل ویراستار ترجمه می داند و نه ویراستار فنی متن ترجمه شده، که بدون آشنایی با زبان مبدا نیز می تواند کار ویرایش فارسی را انجام دهد.
سمیعی نیز مانند ابوالحسن نجفی، بر این باور است که اثری که برای چاپ می رود باید تا اندازه ای قابل پذیرش باشد. البته آثار زودگذری که در تب و تاب بازار منتشر می شوند یا کتاب هایی که مثلا به دلیل کمبود باید به هر قیمت، حتی با متن اولیه نامناسب چاپ شوند را از این میان مستثنا می کند. در مقابل، تکلیف کتاب های درسی – با شمارگان بالا و تجدید چاپ مکرر- و یا آثار دایره المعارفی نیز معلوم است.
از نظر سمیعی، تشتت کنونی در رسم الخط آنقدرها آزاردهنده نیست، چرا که به هر حال خواننده همه نوع اثر را می خواند و می فهمد. البته با گوناگونی رسم الخط موافق نیست و بر نزدیک شدن آن ها به وحدت تاکید دارد. یعنی اینکه تکلیف خواننده مشخص شود و بتواند واژه را "بازشناسی" کند و دریابد کدام صورت، در متن پیش روی او مورد نظر است، امری که به بیان سیدحسینی، به تصویر کلمه بازمی گردد و بیشتر با شناخت زمینه متن حاصل می شود تا املای کلمه. به این ترتیب، هر ناشر باید شیوه نامه ای برای ویرایش داشته باشد و در اختیار ویراستار قرار دهد.
احمد سمیعی بر این باور است که امروز جوانان حتی اگر یک زبان خارجی بیاموزند، کافی نیست و باید دو یا سه زبان مهم خارجی را بدانند. آن هم در حدی که بتوانند متون مربوط به رشته خود را بخوانند و ترجمه کنند و به آن زبان بنویسند تا به این ترتیب بر شمار خوانندگان خود نیز بیفزایند. البته تمام این ها را در کنار اشراف بر زبان مادری قرار می دهد و شناخت فرهنگ خود را اصل می داند.
آثار احمد سمیعی گیلانی:
- دلدار و دلباخته، ژرژ ساند
- خیال پروری ها، ژان ژاک روسو
- چیزها، ژرژ پرک
- سالامبو، گوستاو فلوبر
- دیدرو، پیتر فرانس
- ساخت های نحوی، نوام چامسکی
- چامسکی، جان لاینز
- جهان بینی در ایران پیش از انقلاب (تحلیل ادبی آثار چند نویسنده در بافت تاریخ افکار)، کلاوس پدرسن
- داتا گنج بخش (زندگی نامه و تعالیم شیخ ابوالحسن هجویری)، شیخ عبدالرشید
- هزیمت یا شکست رسوای آمریکا، ویلیام لوئیس و مایکل له دین
- شیوه نامه دانشنامه جهان اسلام
- فرهنگ آثار: معرفی آثار مکتوب ملل جهان از آغاز تا امروز (هیات سرپرستی)
- فرهنگ آثار ایرانی- اسلامی: معرفی آثار مکتوب از روزگار کهن تا عصر حاضر (سرپرستی)
- گلگشت های ادبی و زبانی
- نارسایی ها در تدوین تاریخ ادبیات فارسی و ضرورت اصلاح و رفع آنها
- آیین نگارش
- نگارش و ویرایش
- آشنایی با زبان شناسی (کلیات و واج شناسی)
- آشنایی با ادبیات عصر اشکانی و ساسانی: نگاشته ها و نوشته های زبان های ایرانی دوره میانه
- به فرهنگ باشد روان تندرست، مقاله ها و نقدهای نامه فرهنگستان درباره شاهنامه، با همکاری ابوالفضل خطیبی
- شعر امروز ایران (همکاری)
- تالیف کتاب های زبان فارسی راهنمایی و دبیرستان (همکاری)
- ویرایش آثار پرشمار
منبع: انسان شناسی و فرهنگ