به گزار فراتاب، رضا سبحانی ابراهیم حاتمی کیا در سینمای ایران نامی است که به این راحتی ها نمی توان از کنارش گذشت و تاثیر او بر سینمای بعد از انقلاب به هیچ وجه انکار شدنی نیست. حاتمی کیا به عنوان نماینده یک طرز تفکر و گروه اجتماعی شناخته می شود. کارگردانی که اغراق نیست اگر او را بزرگترین فیلمساز جنگ بنامیم. او همواره خود را فیلمسازی آرمان گرا و دغدغه مند نشان داده و به نوعی سعی کرده است جامعه دورانش را در فیلمش انعکاس بدهد و آینه حرف ها و دغدغه های گروهی از اجتماع باشد که خود او نیز یکی از آنهاست. هر چند گاهی این دغدغه ها همچون فیلم دعوت رنگ و بویی دیگر می گیرند و از آن خط فکری خاص حاتمی کیا فاصله دارند، اما در فیلم های بعدی این فیلمساز همچون «چ» و «بادیگارد» می بینیم این ابراهیم حاتمی کیا همان ابراهیم حاتمی کیای «دیده بان» و «آژانس شیشه ای» است با همان نگرش های خاص خود.
«بادیگارد» آخرین ساخته این فیلمساز که این روزها بر پرده سینماست را می توان فیلمی تمام قد حاتمی کیایی خواند. فیلمی که اگر تیتراژ ابتدایی و انتهایی را هم نبینیم، می شود حدس زد این فیلم را چه کسی ساخته است.
«بادیگارد» فیلمی آرمانگرا و دغدغه مند همچون دیگر آثار این فیلمساز موفق سینمای ایران است. فیلمی که به لحاظ تکنیکی در سطح بالایی قرار دارد و نشان می دهد حاتمی کیا هنوز بعد از گذشت سی سال از اولین تجربه فیلمسازی اش در مقام کارگردان روز به روز پخته تر می شود.
فیلم در همان سکانس های ابتدایی اش با مطرح کردن جنگ و رویارویی دو لغت بادیگارد و محافظ، به اصطلاح گوشی را دست مخاطب می دهد که قرار است شاهد جدال دو نوع طرز تفکر باشد. تفکری که می گوید بادیگارد یا محافظ یعنی کسی که وظیفه اش این است از هر شخصیتی که محافظت از او را به عهده اش گذاشته اند دفاع کند و در موقع لزوم جانش را فدا کند که به قول حاج حیدر ذبیحی به این می گویند مزدور و تفکری که لغت بادیگارد به معنای مزدور را از لغت محافظ جدا می داند که براساس این تفکر محافظ جانش را تنها برای چیزی که به آن اعتقاد دارد فدا می کند.
حیدر ذبیحی به عنوان محافظی که شغلش از اعتقاداتش نشأت گرفته دچار شکی عمیق شده است که آیا شخصیت های سیاسی حال حاضر ارزش فدا کردن جان را دارند.
پرویز پرستویی با بازی درخشانش به خوبی از عهده نقش حاج حیدر برآمده و این شخصیت را برای بیننده باورپذیر کرده است. هر چند گاه صراحت لحن و بیان آرمانهایش در غالب کلمات باعث می شود فیلم رنگ و بویی شعاری به خود بگیرد، اما حاتمی کیا به لحاظ تکنیکی و روایت قصه آنقدر خوب عمل کرده که فیلم برای بیننده کشش و جذابیت قابل قبولی داشته باشد.
به نظر می رسد حاج حیدر «بادیگارد» از دل حاج کاظم «آژانس شیشه ای» بیرون آمده همان قدر آرمانگراست و همان قدر پایبند به اصولی است که به آن اعتقاد دارد با این تفاوت که دغدغه های حیدر ذبیحی عمیق تر و ریشه ای تر از حاج کاظم است و به همان اندازه از صراحت لحن بیشتری برخوردار است. اگر حاج کاظم از نامهربانی جامعه ای گله داشت که دیگر او و همسنگرانش را درک نمی کردند، حیدر ذبیحی از ترس سوراخ شدن کشتی نظامی صحبت می کند که او به شخصیت های سیاسی اش شک کرده است. در «بادیگارد» با حاج کاظمی به روزتر رو به رو هستیم، حاج کاظمی که افق دیدش وسیع تر شده و قصد دارد هشداری بزرگ بدهد.
حاتمی کیا حرف اصلی اش را وقتی می زند که حیدر ذبیحی توسط مقام مافوقش خلع سلاح می شود. محافظی که تمام اعتقاد و اصولش بر مبنای محافظت از نظام شکل گرفته و خود را محافظ اصل نظام می داند (و ما در سکانس پایانی فیلم صدق گفتار او را می بینیم) توسط کسی در دل همین نظام خلع سلاح می شود. به نظر می رسد این همان هشداری است که حاتمی کیا در پی به تصویر کشیدنش است.
خلع سلاح شدن کسانی که حافظان واقعی نظامند. «بادیگارد» اثر بهتری می بود اگر در شخصیت پردازی ها بجز حیدر ذبیحی به الباقی کاراکترها هم توجه می شد. و دو- سه سکانس اضافی همچون تمرین پینت بال و تیمار حیدر توسط خانواده اش از آن حذف می شد، چرا که به نظر به انسجام و یکدستی قصه لطمه وارد کرده است.
در آخر باید گفت حاتمی کیا بار دیگر در «بادیگارد» ثابت کرد قصه گفتن را بلد است و نشان داد هنوز حرف برای گفتن در سینمای ایران زیاد دارد. «بادیگارد» شاید جزو بهترین آثار این فیلمساز قرار نگیرد، اما بی شک فرزند خلفیست برای سینمای حاتمی کیا.
منبع: بانی فیلم