از «آهنگ لاغر» تا آغازی بر پایان انزوایی 20 ساله! | فراتاب
کد خبر: 12205
تاریخ انتشار: 18 مرداد 1401 - 20:30
شهلا گرگانی شاعر کرمانشاهی از کتابش و چگونگی شروع دوباره سرایش شعر می‌گوید

فراتاب – گروه ادبی: آنچه که در ادامه خواهد آمد نوشته‌ای از خانم شهلا گرگانی شاعر کرمانشاهی مقیم تهران است، وی اخیرا پس از سال‌ها اقدام به انتشار مجموعه اشعارش در کتابی تحت عنوان «آهنگ لاغر» کرده است.

 

من شهلا گرگانی در روز نهم دی ماه سال ۱۳۵۹ خورشیدی در کرمانشاه بدنیا آمدم. علاقه‌ام به شعر گویا در فطرت ناخودآگاهم سرشته بود چرا که از همان کودکی با وزش باد و ریزش باران و برخاستن عطر خاک، شاعر جهان در نبض جانم عاشقانه می‌نواخت و چنان از صدای رعد شگفت زده می‌شدم که گویی بادهای آبستن فرزندان‌شان را به دامن کودکی‌ام می‌سپرند و من مادر می‌شدم.

در سال ۱۳۸۰ شعر گفتن را در قالب شعر سپید آغاز کردم. به طرز شگفت‌انگیزی از وزش باد الهام می‌گرفتم. همواره باد در سکوت شعرهایم می‌وزید. از سال ۱۳۸۰ تا سال ۱۳۸۳ خورشیدی شعرهایم در هفته‌نامه‌های باختر‌، ندای جامعه، آوای کرمانشاه، کرمانشاه ۱۴۰۰ چاپ می‌شد، در آن سال‌ها شعرم در جشنواره شعر اردیبهشت کرمانشاه برگزیده شد. اما متاسفانه به دلایلی به عمد از شعر دوری کردم تا اینکه پس از یک وقفه‌ی بلندمدت و ۲۰ ساله بر آن شدم تا دوباره بسرایم. و نهایتا در سال ۱۴۰۰ اولین کتاب خود را منتشر کردم!

کتاب «آهنگ لاغر» در اواخر زمستان ۱۴۰۰ در شمارگان ۵۰۰ نسخه و توسط نشر گنجور به چاپ رسید. دو شعری که می‌خوانید بعد از این وقفه‌ی ۲۰ ساله گفته شده، امیدوارم بر دروازه‌ی قلب‌تان کوبه‌ای بنوازد.

زمان بر چهارپایه‌ی عمیقی نشسته

و گیسوانم را
در انگشتانش تاب می‌دهد

باید آن سکوت شماطه‌دار را
از نگاهم بردارم
پنجره را باز می‌کنم
هوا سرد است

حیاط
پر از کلاغ‌هایی ست
که لشکر اندوه چشم‌های‌شان
در لبخند مه گرفته‌ی شب
گم می‌شود

صدایی می‌آید

خیالم از شاخه‌های سیب می‌گذرد

کسی پشت در است
با آرزوهای قوز کرده‌ای
که در صدایش می‌لرزند

فانوسش را بالاتر می‌آورد
و من ....
زاده می‌شوم

....

سیگاری نیم‌سوز

و هزاران دست
بر آتشی که در حافظه‌ی کند زنده بودن‌مان
فریاد را می‌سوزانند

ما هیچ هستیم
با هزاران کلاغ خیس در چشم‌های‌مان
با هزاران کلاغ خیس در حرف‌های‌مان

می‌ترسم ....

می‌ترسم باد از شانه‌های‌مان بیفتد
می‌ترسم گیسوانم را به صبح نرسانم

من هیچم
با هزاران لب
با هزاران ترانه‌ی یخ‌زده
که در سکوتی حاصل‌خیز
در شریان شبی
طغیان خواهم کرد

باید حرفی بزنم
با مادران خط‌خورده
از مردان بی‌آغاز!

 

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار