کد خبر: 11668
تاریخ انتشار: 18 خرداد 1400 - 21:20
لیلا درخش
کتاب «اعتراف باز» نوشته ی شهلا زرلکی، شیوه ای متفاوت در قالب ادبیاتی ست که خود نویسنده از آن به ادبیات اعترافی یاد می کند. این کتاب، بیش از اعتراف، بازی با اعتراف است بازی حساسی که نویسنده در تلاش است در تمام بخشهای کتاب بر وسوسه ی خودافشاگری خویش غلبه کن

فراتاب_ گروه فرهنگی: کتاب «اعتراف باز» نوشته ی شهلا زرلکی، که به تازگی توسط نشر ققنوس به چاپ رسیده است شیوه ای متفاوت در قالب ادبیاتی ست که خود نویسنده از آن به ادبیات اعترافی یاد می کند. این کتاب، بیش از اعتراف، بازی با اعتراف است بازی حساسی که نویسنده در تلاش است در تمام بخشهای کتاب بر وسوسه ی خودافشاگری خویش غلبه کند.اعترافهایی که در ابتدا خود را ملزم به نوشتن آنها می داند و در آخر می ترسد از بازگویی ٱن. ترسی شبیه به معرفی نمایی تاریک از زوایای پر نقص هر فرد . کتاب با دفاعیه ی نخست و آخر، شامل هجده اعتراف است. اعترافاتی که جز قسمتهایی از داستان «خواب زمستانی ماده خرس قطبی»،شامل اتفاقهای سنین کودکی تا هجده سالگی ست. از اینرو نویسنده تعمدا زبانی ساده و صمیمی و عامیانه را برای بیان وقایع انتخاب کرده است. زبانی که گاه در بخشهایی نزدیک به زرد نویسی می شود اما نویسنده از آن به خوبی عبور می کند. هر بخش با جمله ای آغاز می شود، جملاتی همسو با محتوای کلامی متن. داستانها با موضوعاتی چون اصالت خانوادگی، تولد،  تربیت نهادهای خانواده و مدرسه، بیان می شوند و نویسنده فرصت می یابد.

تا با طرح مباحثی کلیدی چون دروغ، ترس، وسواس، حسادت، حسرت، به نقد ناکارآمدی نهادهای تربیتی بپردازد. نهادهایی که کمتر به فکر الگوسازی های درست برای تربیت و بارور ساختن روح و روان فرد هستند. داستان ژاله عرفانیان و تأثیرات او بر شکل گیری علاقمندیهای راوی، نمونه ای از اهمیت غیر قابل انکار الگو گیری شخصیتی بر تربیت کودکان است. به ویژه در جهان محدود کودکی که حتی پدری خشمگین حکم خدا را دارد. زبان و بیان نویسنده عمدتا طنز تلخ است و نوع بیان توام با خشونت نویسنده، یادآور فضای ناخوب تربیتی نسلی ست که نه تنها کودکی خود را در جنگ سپری کردند بلکه در اغلب موارد نهادهای آموزشی خانه و مدرسه، فاقد جهان بینی تربیتی لازم برای تربیتی صحیح بودند. سوای آن بال و پر دادن به خرافه های دینی بیش از توانایی بازدارندگی منجر به خشونتی پنهان در وجود افراد می شد. نویسنده از زبان کودک شش،  هفت،  سیزده، چهارده ساله بارها به خشن ترین شکل ممکن تاثیر این تربیت را بر ذهن خود که نماینده ای از یک نسل است،  به خوبی بازگو می کند و بارها به نقد تاثیرات مخرب تربیتی جنگ زده می پردازد. و معتقد است «سالهایی که با عدد شصت شروع می شوند سال خندیدن نیستند »اعتراف به نخستین دروغ یکی از اعترافهای مهم کتاب است که نویسنده به شکاف عمیق تربیتی می پردازد و ضمن اشاره به کشف دنیای جسمی هر کودک که امری طبیعی ست، شیوه ی سرکوب و خلأ تربیتی را به عنوان عاملی بر آغاز خطاها گوش زد می کند. اتفاقی ناخوب که خود می تواند زمینه ی بروز بسیاری از خطاها و وسواس های ذهنی افراد باشد چراکه در سرزمینی که حس گناه و ترس از جهنم و انواع مجازاتهای الهی از تکه تکه شدن و آویزان شدن از تک تک موها ی سر مدام وعده داده می شود تکرار هر اشتباه بیش از بازدارندگی فرد از آن رفتار بر وسواس و نزدیکی بر سقوط رفتاری اش می انجامد. و عامل همه ی این رفتارها در ترس و عدم امنیت نهفته است. چنانچه نویسنده از ترس به عنوان مادر دروغها یاد می کند.

دروغهایی که بخشی از هویت افراد جامعه می شوند او در آغاز بخشِ «باید روی دروغهایمان بیشتر کار کنیم »جمله ای از شرمن الکسی می آورد «در این دنیا یا باید دروغگو ها را دوست داشته باشی یا تنها بمانی» و با ذکر خاطره ای از هفت سالگی خویش وفرار آگاهانه از مدرسه، جلوه ای دوست داشتنی به دروغ کودکانه ی خویش می دهد.جلوه ای شاید موجه به عمده ی خطاهایی که دنیای ناشناخته ی کودکی و عدم نظارت های صحیح تربیتی می تواند بر پر رنگ شدن روحیه ی خشن در شخصیت افراد کمک کند.  در حین شرح این خاطره نویسنده به نقد تمسخر در کودکی می پردازد «هیچ کس نمی فهمد تمسخر جان آدم را زخمی می کند. بزرگترین ظلم به انسان خندیدن به اوست »و این شکستن روح و خرد شدن اعتماد به نفس آدمی را بارها در رفتار غلط والدین واکاوی می کند.  رفتارهایی که بیش از پرداختن به کودک، نوعی رها شدگی از حال و روز و تغییراتش را نمایش می دهد تا جایی که ابتلا به وسواس دستها و دستگیره ها با آنکه تقریبا حاد است و قابل مشاهده از نظرها دور می ماند و خود به خود خوب می شود تا سرانجام راز این وسواس نهایتا در بیست و سه سالگی بر راوی آشکار می شود نقدی بر دنیای نادیده گرفتن کودک و نشناختن رازهای او که  یکی از  نقدهای کتاب از بسیار نقدش  بر شیوه ی فرزندآوری است. شیوه ای اتفاقی و ناخواسته که در ابتدای فصل از آن به دوگانه ای تلخ و شیرین یاد می کند تلخ از منظر نخواسته شدن و شیرین از بُعد وصف ِ لذتی که متصور است. نویسنده در کتاب اعتراف باز فقط اعتراف می کند خواه اعتراف به گاز گرفتن دست همبازی خرد سال خویش باشد خواه اعتراف به دادن قرص خواب آور به فرزندش، یا حتی کشتن قناری زرد پدر یا حتی اقرار به گرفته شدن فرصت آزادی اضافی اش بعد از مادر شدن که خود از آن به زندان بچه داری یاد می کند. در هیچ کدام از اعتراف های کتاب پای پوزش و شرمساری یا نتیجه گیری اخلاقی به میان نمی آید و نهایتا به زمینه های بروز آن اتفاق پرداخته می شود واین از عمده ترین تفاوتهای کتاب با نمونه های دیگر است. راوی کودک و نابالغ و نهایتا کم تجربه ای ست که آنچه پیش آمده را بی هیچ قضاوتی به عنوان آزمون و خطایی در بستر پر خطای اجتماع زمان خود فقط روایت می کند. اعترافاتی که بخشهایی پنهان از زوایای درونی یک فردند و نکته ی قابل تأمل در سنین معصومیت وی رخ داده اند و راوی در پایان اعتراف می کند از ادامه ی اعترافات می ترسد تصویری واضح از درون هر شخص که یادآور این مصرع از  عطار نیشابوری است « در نهاد هرکسی صد خوک هست»وسوسه ها یا خطاهایی که آدمی برای افشای بعد از مرگ آن هم می هراسد. حال آنکه هر شخص چقدر فرصت می یابد در رشد و تعالی ذهن و روح اش مسلط شود و از تکرار خطاها تا رسیدن به شکل شیطانی آن جلوگیری کند یا نه! مورد سخن کتاب نیست. کتاب پرده از رازها و خطاهای کوچکی برمی دارد و معتقد است  «آن که دنبال مچ گرفتن است همیشه حواسش به دور دست است. نمی داند که جنایت های بزرگ، دروغ های کوچک موذی، مردن های ناگهانی، بی وفایی های خانه خراب کن همیشه جلوِ چشم ما اتفاق می افتند ‍»خطاهای کوچکی که زمینه ساز بزرگترین خطاها می شوند و عمدتا از چشم تربیتی دور می مانند.  

 

دکتر ليلا درخش

 دكتراي زبان و ادبيات فارسي؛ مستند ساز، شاعر،داستان نويس و منتقد ادبي

 عضو شورای نویسندگان فراتاب

 بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار