درخت گردو؛ روایت امید در دل تراژدی! | فراتاب
کد خبر: 11211
تاریخ انتشار: 18 بهمن 1398 - 16:21
اردشیر پشنگ
فیلمی که برش‌هایی از یک زندگی تراژیک و مالامال از درد و آلام «وستا قادر» را نشان می‌دهد که عجیب سرنوشتش شبیه کوهستان‌های کردستان است تنها، پردرد اما مغرور و ایستاده

فراتاب: «درخت گردو» فیلمی گیرا، پرقدرت و در عین حال مملو از احساس و ظرافت‌ است که از همان لحظات نخست توی تماشاگر را پرت می‌کند وسط کردستانِ زیبا و دلفریب. اما زیبایی و دلفریبی کردستان کوتاه است و به ناگاه خورشید زرینش در آن آسمان آبی را، ابری سپید از فسفر و گاز خردل و مرگ می‌پوشاند.

تو در غرب ایران، در کردستانی و زمان در لحظه‌ای از جنگ ویرانگر ایران و عراق گیر افتاده و زندگی‌های بسیاری را در چنبره تلخ و سیاهی به خود گره زده است. تو در لابلای درختان گردوی روستایی در سردشت خود را می‌یابی و تا میایی که با ریتم شش و هشت یک عروسی رنگارنگ کُردی خود را هماهنگ کنی، می‌بینی نفست دارد تنگ می‌شود پرنده‌ها از درختان دسته دسته به زمین ‌می افتند، صورت و حلقت تاول می‌زند و سینه‌ات با سینه کودکان کُرد سردشتی می‌سوزد. تو خود را بخشی از لحظاتی می‌بینی که از تصاویر سخت و جانکاهِ جان دادن و پرکشیدن زندگی‌های بسیاری از مردان و زنان، کودکان و پیران و حتی حیوانات درست شده است تصاویر زنده‌ای در جلوی چشمانت، که با هر مردنی تو را نیز با آنان می‌میراند!

فیلم تو را از همان دقایق اول از صندلی‌ات می‌کَند و می‌بینی که دیگر تو خودت نیستی «وستا قادری»، «مریم زیبایی» ، «مالمال»، «شهین» و «کردستان زیبا اما زخم‌آلودی». برای ساعتی، دو دهه زندگی وستا قادر ،یکی از آن هزاران نفر، را لمس میکنی، فیلمی که «من کُرد» را «مای انسانی» می‌کند و در هر لحظه از اوج و فرود آن چون ارکستری هماهنگ، صدای هق‌هق و گریه تماشاگران بر موسیقی متن فیلم غلبه می‌کند و کمی حس سبکی می‌کنی که تنها نیستی و حس می‌کنی همه چون تو، در برابر این حجم از آوار پایان ناپذیر و باور نکردنیِ مصیبت، از درون ویران و از خود بی‌خود شده‌اند.‌

فیلمی که برش‌هایی از یک زندگی تراژیک و مالامال از درد و آلام «وستا قادر» را نشان می‌دهد که عجیب سرنوشتش شبیه کوهستان‌های کردستان است تنها، پردرد اما مغرور و ایستاده. او همچنان امیدوار به دیدار تنها باقیمانده ندیده زندگی‌اش ،ژینا، است و حتی وقتی امید به بازگشت یوسف گم‌گشته‌اش به یاس تبدیل می‌شود، دلخوشانه زمزمه می‌کند: «حتما ژینا حالا در جایی دیگر، دور از این زخم‌های ناسور و دور از این محرومیت و محدودیت‌های گویی ابدی کردستان، در حال زندگی است.» درست مانند درخت گردویی که هرچند دیگر آن شادی سرمستانه و مملو از شور زندگی خانواده وستا قادر را در اطرافش نمی‌بیند اما تبدیل به سایه‌سار ابدی آرامگاه آنان شده است.

اینک سکانس آخر فیلم است درست وقتی که آخرین نفس قادر دیگر از سینه برون نمی‌آید و صدای شیون یکبار دیگر بلند می‌شود و سپس او را در کنار همسر و فرزندانش در زمستانی سرد و برفی زیر همان درخت گردو به خاک می‌سپرند. و همراه با او، از پی همه‌ی این دردها، بی‎قراری‌ها و جستجوهای بی‌سرانجام آرام می‌گیری، آرام در دل خاکی که گویی تو را نیز در بر گرفته است.

و حالا فیلم به پایان رسیده است و به مانند بسیاری دیگر تو همچنان بر صندلی سینما تکیه داده‌ای و چه سخت است که می‌دانی همه آنچه دیدی و حس کردی تنها سرنوشت یک نفر، یک خانواده، یک روستا و یک شهر کوچک بود و اما دیو سیاه و خانمانسوز جنگ، همچنان در جای‌جای این کره خاکی و بخصوص خاورمیانه در هر لحظه و هرساعت، وستا قادرها و مریم‌های دیگری را قربانی می‌کند!  

 

فیلم درخت گردو در یک نگاه

  • کارگردان: محمد حسین مهدویان
  • نویسندگان: ابراهیم امینی و حسین حسنی
  • تهیه کننده: سیدمصطفی احمدی
  • موسیقی و تیتراژ: حبیب خزایی فرهم
  • بازیگران: پیمان معادی، مهران مدیری، مینو شریفی، مینا ساداتی، ژینا زاهدی، ماهان کریمی، مهیا کریمی، عبدالله مهربان و ...
  • مشاور علمی فیلم: دکتر عبدالله مهربان
  • فیلمبردار: هادی بهروز
  • تدوین: محمد نجاریان

نگاهی به فیلم

در خصوص فیلم باید گفت به نظر می‌رسد فیلمنامه این فیلم متاثر از یکی از مقالات دکتر محسن رنانی با عنوان «وستا قادر یا روح سرگردان ملی» است.

و اما به عنوان یک تماشاگر معمولی که قاعدتا نظراتم در این حوزه فاقد تخصص و صلاحیت‌های فنی است باید بگویم که بازی درخشان پیمان معادی در لحظات مختلف فیلم از نقاط قوت و قابل توجه آن بود کسی که بازی‌اش باعث ارتباط و پیوند هرچه بیشتر تماشاگر با پرده سینما می‌شد. همچنین بایست به بکارگیری کلمات کُردی با تلفظ درست توسط معادی اشاره کرد. مینو شریفی بازیگر نقش مریم نیز بازی خوب و تاثیرگذاری از خود بجای گذاشت. همچنین جا دارد به تاثیر حضور موثر دکتر عبدالله مهربان به عنوان مشاور فیلم نیز اشاره کرد پژوهشگری که خود سیاست و نیز روانشناسی خوانده بازیگر تاتر بوده و خود از اهالی سردشت است امری که باعث شده روند فیلم و فیلم نامه منطبق با واقعیات تاریخی و سیاسی و بدور از شعارزدگی‌های غیرضروری در فیلم‌های جنگی شود و فیلم را نیز از اشتباهات مرسوم و معمول در چنین ژانری برهاند.

 

نویسنده: اردشیر پشنگ

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار