کد خبر: 6441
تاریخ انتشار: 26 تیر 1396 - 01:54
دکتر هادی نقدی

فراتاب  پرونده ویژه سی امین سالیاد قربانیان بمباران شیمیایی سردشت:  موضوع مورد بحث این جستار، اثرات ناشی از ضربه های روانی است که کردها در طول تاریخ خودشان تجربه کرده، و اثرات ماندگاری بر روی الگوهای رفتاری و عاطفی و فکری شان، بر جای گذاشته و در شکل گیری طرحواره های جمعی در میان آن ها، به عنوان یک هویت قومی نقش جدی ایفا نموده است. هر انسانی الگوهای رفتاری مختص خود را دارا می باشد، اما ورای آن ها یک دسته الگوهای رفتاری وجود دارند که شکل صفت جمعی، فرهنگی و قومی به خود می گیرد.

وقتی جامعه ای به خاطر هویت خاصی که دارند، مورد هجوم یک حمله همانند حمله ی شیمیایی سردشت و حلبچه قرار می گیرند، این حمله در سه سطح آن جامعه را تحت تاثیر قرار می دهد. یکی اثری است که افراد به صورت مستقیم و بلاواسطه به دلیل حضور در صحنه تجربه کرده و دچار PTSD اولیه شده اند؛ دوم کسانی هستند که با واسطه کار و زندگی با افراد مبتلا به PTSD نوع اول دچار این اختلال شده اند؛ این گروه دچار PTSD ثانویه شده و کسانی همانند اطرافیان افراد دچار PTSD نوع اول را شامل می شود مانند اعضای خانواده، پزشک، پرستار و کسانی که سال ها با این آسیب دیده ها زندگی و کار کرده اند. اما بخش سوم این آسیب ها آسیبی است که نسل گذر است و در یک نسل نمی ماند؛ این آسیب ناخودآگاه افراد را طوری تحت تأثیر قرار می دهد که نسل های بعدی آنان را نیز متأثر از همان ضربه هایی می کند که نسلهای پیشین دریافت کرده اند. از این رو تمرکز اصلی بحث بر ترومای جمعی یا ضربه روانی است که انسان کورد به صورت جمعی دریافت کرده است.

مدخل ورود به بحث،طرح چند پرسش و پاسخ است که به نوع و دلایل واکنش ها به مسأله شیمیایی سردشت می باشد. سوال اول این است که آیا واکنش ها به دلیل تضییع حق بوده است؟ به این معنی که چنین رویدادی حق کردها نبود و نوع نگاه به مسأله شیمیایی سردشت نگاهی حقوقی بوده یا خیر نگاه یک نگاه صرفاً عاطفی و از روی ترحم بوده است؟ آیا واکنشی که جامعه جهانی، افراد، اشخاص و سازمان ها به این مسأله داشتند یک واکنش عاطفه محور و ترحمی بود یا حق محور؟ پرسش دوم این است که چه کسانی به کشتار کردها واکنش نشان دادند؟ واکنش کنندگان چه جایگاهی داشتند؟ آیا توان پیشگیری از فاجعه را داشتند و دریغ کردند؟ یا خود بخشی از تحمیل فاجعه بوده اند؟ واقعیت ها بیانگر آن است که واکنش های جامعه جهانی به سرکوب کردها یا بایکوت(انکار و نادیده گرفتن) بوده یا نهایتا یک واکنش عاطفی. و اکثریت واکنش ها از سوی کسانی بوده که خود را شکل گیری فاجعه بی نقش نبوده اند. جدا از این دو پرسش پرسش سوم است که با پرسش های پیشین در ارتباط است، این است که نوع واکنش خود کردها به قضیه ی سردشت از چه نوعی بوده است؟ اثر هر کدام از این دو نوع واکنش عاطفی یا حقوقی برای مثال بیان جملاتی نظیر " کردها مظلوم هستند یا وجدان انسان از فاجعه سردشت به درد می آید، چه تأثیری روی کردها داشته است؟ چگونه ناخودآگاه جمعی و شخصی کردها را متاثر ساخته است و کردها آن را چگونه پردازش کرده و می کنند؟ واکنش ها عاطفی بوده و در صدد دریافت همدلی یا واکنش حقوقی و در صدد احقاق حق؟ در تعریف و توصیف مسأله یا مسایلی مانند حادثه سردشت آیا نگاه کردها یک نگاه عاطفی بوده یا یک نگاه حق خواهی و مطالبه گرانه؟

با نگاه به تمام آثاری که به روایت جنایت هایی همانند سردشت، انفال و حلبچه پرداخته است، می توان به راحتی به این نتیجه رسید که زبان انتخابی کردها به این جنایات، یک نگاه توصیفی و ترحم طلبی است که خود را در جایگاه قربانی برای دیگران تعریف کرده و از دیگران تقاضای همدردی و دلسوزی نموده اند. این واکنش ها در اکثر متون و موضع گیریهای بعد از این جنایات موید این ادعا هستند که کردها سعی کرده اند با توصیف ادبی و شاعرانه ی رویدادها به دنبال دریافت واکنش عاطفی جامعه جهانی و دیگریهایشان باشند. حال باید در نظر گرفت که این گونه واکنش ها چه تأثیری بر خود قربانیان داشته است. واقعیت این است چون واکنش ها ترحم آمیز بوده، کردها در جایگاه قربانی برجسته شده، در جایگاه قربانی نقش ایفا نموده، در جایگاه قربانی غرق شده و متاسفانه در جایگاه قربانی باقی مانده اند. حال اگر نگاه، نگاه حق مدار و حقوقی بود آن وقت یک شخصیت صاحب حقی شکل می گرفت که حقی را از دست داده و حقش تضییع شده است. آن وقت کنش کردها یک کنشگری صاحب حق بود. اگر واکنش ها حق مدار بود پیامد آن، کاهش ریسک تکرار چنین حوادثی و نهایتاً برای انسان کرد یک احساس ایمنی بنیادینی را به دنبال داشت. اما بر اساس اسناد سالها برگزاری همایش ها و گردهمایی هایی که برای حلبچه، انفال، سردشت و... برگزار شده می توان دریافت که کردها خود را در جایگاه قربانی قرار داده و نهایت انتظاری که از دیگران هم داشته اند؛ طلب ترحم، عطوفت و همدردی بوده است. بنابراین دیگران هم از این نگاه به فجایعی مانند سردشت نگاه کرده و تعویضی بابت این قربانی شدن صورت نگرفته است. مثلا در ایران این نگاه وجود نداشته که اگر سردشت سد حمله شیمیایی صدام حسین نبود، ممکن بود شهرهای مرکزی ایران دچار این جنایت می شدند؛ بنابراین لازم بود سردشت در راستای جبران فاجعه ای که به آن تحمیل شده، دست کم مورد توجه جدی و ویژه ای قرار می گرفت که کمی از آلامش التیام یابد.

 

  اثر تجارب فرانسلی ترومای جمعی بر شخصیت انسان کرد

ما بایستی هستی و ماهیت انسان کرد را به عنوان یک موجود که متاثر از تجارب جمعی خاص بنا به قومیت خود است و دارای الگوهای رفتاری، احساسی و فکری خاصی است و در موقعیت های خاص واکنش خاص نشان داده و با دیگران تعامل می کند و الگوهای مشخص و نسبتا ثابت با پویایی های خاصی دارد، در نظر گرفت. اگرچه شاید چنین تعریفی بیشتر به مفهوم هویت نزدیک باشد اما در اینجا با همان اصطلاح شخصیت کرد از آن یاد می شود. پس مشخصات شخصیتی انسان کرد که دارای تجارب جمعی مشترکی هستند، تحت تاثیر تروماهای(ضربه های روانی) جمعی بر شکل گیری شخصیت انسان کرد چگونه بوده است؟ برای بررسی و پاسخ به این پرسش باید به تجارب مشترک کردها اشاره نمود. تجاربی هماند فجایع انفال، حلبچه، سردشت، درسیم، قامیشلو و خوانش انسان کرد از چگونگی سرنگونی حکومت مادها، کاوه ی آهنگر و... . تجاربی که در آنها خشونت، طرد، انکار و حذف، خیانت، پذیرش مشروط بسیار برجسته و جاری است.

کردها در کل و خصوصا در سده ی اخیر تحت سلطه ی حاکمان غیر کرد بوده اند. صاحبان قدرت و حاکمان کردستان همیشه یک الگوی رفتاری خاص برای کردها قایل بوده و از آن ها انتظار داشته اند، مانند یک دستور رسمی یا تکلیف اجباری، مطابق الگو و یا مدل مطلوب و مورد نظر آنها عمل کنند؛ کردها را در صورتی پذیرفته اند که کسی باشند که آنها می خواهند نه آنچنان که هستند. کرد خوب را کردی دانسته اند که مطابق الگوی آنها فکر و عمل بکند نه مطابق فرهنگ و سنن خویش. این به آن معنی است که کردها به صورت مشروط از جانب دیگری هایشان پذیرش شده و آن ها را آن گونه که هستند نپذیرفته اند. بر اساس واقعیات تاریخی آنچه که کردها به عنوان پیامد عدم رفتار مطابق الگوی دیگری هایشان تجربه کرده اند، بدرفتاری، انکار، خشونت، کشتار جمعی و طرد بوده است. کردها انواع محرومیت را تجربه کرده اند، محروم از فهمیده شدن، محروم از حمایت شدن، و محرومیت از همدلی شدن. وقتی جنایتی در حق آنها اتفاق افتاده، مسئولیت آن را متوجه خودشان کرده اند. به آنها گفته شده چون شما آنگونه که ما می خواهیم فکر نمی کنید، احساس نمی کنید و رفتار نمی کنید پس حق شماست که این گونه نابود و انکار شوید و اینگونه فجایع به سرتان بیاید. پیامد این احساس گزند و آسیب، ترس از انکار و طرد و گاهی احساس عدم ارزشمندی شخصیتی انسان کرد بوده است. جهان بیرونی برای کردها در تجارب تاریخی شان منبع تهدید بوده است. آنها بر این باورند که هیچ مرجع زمینی در این دنیا آنان را درک نمی کند. البته گاهی از پروردگار نیز شکوه دارند و می گویند کرد و خدا هر دو تنها و بی کس هستند اما نمی دانیم چرا خدا کرد را درک نمی کند. این تجارب و نوع نگاه سبب شکل گیری باورهای بنیادینی شده و نهایتاً به این باور رسیده اند که آنها به عنوان کرد تنها هستند و هیچ حامی و پشتیبانی در برابر گزند و آسیب ندارند(کردها دوستی جز کوههایشان ندارند.).

این باورها از انسان کرد موجودیت یا شخصیتی دارای پارانویای سالم فرهنگی ساخته است. یعنی یک کرد از نظر فرهنگی از نظر ویژگی هایی که دارد احساس می کند دیگران قصد گزند و آسیب به او دارند. قصد نابودی هویت و فرهنگش را دارند؛ چون اکثر تجارب جمعی هم تایید کننده این باور هستند. آن ها حتی برای اعتماد کردن به دیگران راه افراط و تفریط در پیش می گیرند. یا از ترس طرد به شکل افراطی اعتماد می کنند و یا از ترس آسیب به شدت بی اعتماد می شوند. در نهایت می توان گفت تروما یا آسیب های روانی وارده به کردها سبب ایجاد احساسات و باورهایی مبنی بر احساس زیادی بودن، عدم ارزشمندی، طرد، بی کفایتی و... شده است. حال در چند پاراگراف به تبیین سه طرحواره ی ناسازگار در شخصیت انسان کرد می پردازم که در در حوزه ی دیگر جهت مندی قرار دارند.

دیگر جهت مندی کردها: بر طبق الگوی طرحواره که مدل تبیینی این گفتار است، بیمارانی که طرحواره هایی در این حوزه دارند به جای رسیدگی به نیازهای خود به دنبال ارضای نیازهای دیگران هستند، آنها این کار را برای دستیابی به تایید، تداوم رابطه هیجانی و یا اجتناب از انتقام انجام می دهند. این انسانها آزاد نبوده اند تا از تمایلات طبیعی خودشان پیروی کنند و به جای اینکه از درون جهت دهی شوند از محیط بیرون تاثیر می پذیرند و از خواسته های دیگران تبعیت می کنند. ریشه های تحولی این طرحواره مبتنی بر پذیرش مشروط بوده است. دیگر جهت مندی یا تایید طلبی را می توان مهمترین ویژگی و طرحواره شخصیتی انسان کرد را در واکنش به تجارب پذیرش مشروط آنها از سوی مراجع قدرت حاکم بر کردستان دانست. از آنجا که کردها همواره تحت حاکمیت غیر کرد بوده و به صورت مشروط پذیرش شده است، هر وقت خواسته است خودش باشد، با آسیب، طرد و گزند روبرو شده است. در پذیرش مشروط فرد را آنگونه که خود دوست داریم ارزشمند می دانیم که در طول زمان اندک اندک فرد هم ارزشمندی خود را وابسته به تایید دیگری می داند در غیر این صورت خود را ارزشمند نمی داند. این امر پذیرش مشروط نام دارد. کردها هم از طرف دیگری هایشان اینگونه پذیرفته شده اند. اگر مطابق فلان الگو که مطلوب و منظور ماست رفتار کنید، شهروند خوبی هستید در غیر اینصورت شهروندی مخرب و خطاکار و مستوجب عقوبت هستید. عمده طرحواره های این حوزه که عمدتا ناشی از پذیرش مشروط است عبارتند از:

طرحواره ی اطاعت: احساس اجبار نسبت به واگذاری افراطی کنترل خود به دیگران، این کار معمولاً برای اجتناب از خشم، محرومیت هیجانی یا انتقاد صورت می گیرد. این طرحواره اغلب به صورت اطاعت افراطی همراه با حساسیت بیش از حد نسبت به احساسات دیگران تجلی می یابد. این طرحواره  این باور را در بخشی از کردها به وجود آورده که برای دوری از عدم پذیرش و خشم مراجع قدرت، لازم است که بدون چون و چرا خود را تسلیم مراجع قدرت کرده و رضایت او را به دست آورد. نمونه های این چنین شخصیت هایی در میان کردها کم نیستند اما به دلیل پرهیز از حاشیه سازی از بحث مصداقی خودداری می شود.

طرحواره پذیرش جویی/ جلب توجه: تأکید افراطی در کسب تأیید، توجه و پذیرش از سوی دیگران که مانع شکل گیری معنای مطمئن و واقعی از خود می شود. در این شکل از طرحواره شخصیت برخی از انسانهای کرد معطوف به کسب رضایت و توجه دیگریهایشان است. آنچه آنها به آن نیاز دارند اظهارات مراجع قدرت و دیگریهایشان درباره ی کردهاست. این گروه از کردها بر این باورند که ارزشمندی آنها وابسته به دیگری است. از این رو به شدت به دنبال پذیرش و جلب توجه هستند. مدام با برخی رفتارهای نمایشی و بولد کردن برخی رفتارهای کردها در صدد کسب این توجه و تایید هستند.

 طرحواره ی ایثار: در این طرحواره فرد به جای نیازهای خویش بر ارضای نیازهای دیگران تمرکز دارد. نمونه بارز آن برخی رفتارهای خودخوارسازی است که برخی از کردها برای کسب رضایت دیگریهایشان انجام می دهند. نمونه بارز این امر در فرهنگی به نام مهمان نوازی نهفته است. برخی کردها معتقدند که باید به هر قیمتی مهمان را راضی نگه داشت. چون او میزان خوب بودن من را تعیین خواهد کرد. از این رو یک کرد ممکن است در ماه نتوانند یک غذای عالی برای زن و فرزند خویش فراهم کنند اما غریبه ای را به خانه می برند و سفره ی یک ماهه ی خانواده را بر روی وی می گشاید. مهمان نوازی این است که از آنچه که خودم مصرف می کنم به مهمان هم تعارف کنم نه برای کسب تایید او جیره ی یکماه خانواده را تقدیمش نماییم. گاهی برخی ها یک خانه یک خوابه کوچک دارند با این وجود، مهمان به خانه می برند و زن و بچه را روانه زیر زمین می کنند. این سبک رفتار را یک طرحواره ناسالم هدایت می کند. این طرحواره در لایه های مختلف جامعه ی کردها چنان نهادینه شده که چالش با آن را به منزله ی چالش با یکی از مهمترین صفات مثبت خود می دانند. در حالیکه این طرحواره ی ایثار ناشی از همان پذیرش مشروطی است که مراجع قدرت در حق کردها روا داشته اند و منجر به پذیرش مشروط انسان کرد توسط خودش شده است. انسان کرد ناخودآگاه فکر می کند اگر ایثار بکند آن وقت کرد خوبی است. در نتیجه برای پرهیز از تجارب فاجعه بار و احتمال طرد انسان کرد بر خود لازم می داند از حق خود بگذرد تا دیگری را راضی نگه دارد تا خوب بودن او را تایید کند.

بر اساس مدل تبیینی می توان گفت که طرحواره ها قومی مبتنی بر باورهای مرکزی و بنیادینی است که متاثر از تجارب قومی مشترک با بار هیجانی است که در طی قرنها شکل گرفته اند. این باورها در تعامل با سبک مقابله ای به سبک رفتاری تبدیل می شوند. این باورها در کُردها پیامد همان آسیب ها و ضربه های روانی است که انسان کرد در طول سالیان سال در مکان ها و زمان ها و موقعیت های مختلف گوناگون دریافت کرده است. این باورها امروزه کنش و واکنش انسان کرد را تعیین می کنند. کنش و واکنش ها می تواند در راستای تایید این باورهای بنیادین باشد یا تلاش برای مردود دانستن آن. انسان کرد نیز برای گریز از فشار ناشی از این باورهای مرکزی طرحواره هایش، ممکن است  مطابق یکی از سبک های مقابله ای ناسازگار، در موقعیت طرحواره، کنش و واکنش نشان دهند.

مطابق تئوری طرحواره سه سبک مقابله ای ناسازگار عمده برای فرار از تنش ناشی از فعال شدن طرحواره وجود دارد که عبارتند از:

 1-سبک مقابله ای تسلیم: در سبک طرحواره ای تسلیم انسان کرد برای فرار از فشار، تسلیم طرحواره ناسازگار می شود. و همانگونه رفتار می کنند که طرحواره ی وی شکل گرفته است. مثلا برخی از کردها برای جلوگیری از طرد مطابق خواست دیگری رفتار می کنند. برای جلوگیری از طرد کاتولیک تر از پاپ می شوند. برای دریافت ارزشمندی از جانب دیگری به شکلی رفتار می کنند که خودشان هم از خودشان بدشان می آید. البته خلق و خوی متکی به خود، تند، و تا حدی خشن کردها از آنها موجودی ساخته است که کمتر از سبک مقابله ای تسلیم استفاده می کنند. البته این به معنای نبود این سبک نیست بلکه به معنای استفاده ی کمتر از آن است.

 2- سبک مقابله ای اجتناب: افراد در این سبک مقابله ای سعی می کنند در زندگیشان به گونه ای برنامه ریزی کنند که طرح واره ها هرگز فعال نشوند و طوری عمل می کنند که گویی اصلا طرح واره ای وجود ندارد در این سبک نه مانند سبک تسلیم، انسان کرد از خواست مراجع قدرت پیروی می کند و نه خواست ها و نیازهای خود را ابراز و دنبال می کنند. بلکه با اجتناب از مطرح کردن خواست و نیاز خود از احتمال طرد و آسیب احتمالی از جانب مراجع قدرت جلوگیری می کند. به عنوان مثال برخی از کردها برای فرار از گزند و آسیب از سیاست دوری می کنند و سیاست را تقبیح می کنند. برای دوری از طرد شدن،  نیازها و هیجانات خود را سرکوب کنند، آن را ابراز نمی کنند، در واقع سکوت می کنند.

3- سبک مقابله ای جبران افراطی: در این سبک از طریق تفکر، احساس و رفتار طوری با طرح واره می جنگند که گویی نقطه مقابل آن صحیح است. به جای اطاعت نافرمانی می کند. به جای ترس از طرد دیگری را نادیده می گیرد. گرایش بخشی از کردها به ناسیونالیسم افراطی نوعی از سبک مقابله ای جبران افراطی است. وقتی در برابر اجتناب و تسلیم، گروهی از کردها به شدت هویت خواه می شوند، سبک مقابله ای جبران افراطی را انتخاب کرده و از طریق تاکید بیشتر بر نیازها و خواستهای هویتی خود بر اضطراب ناشی از طرد و نادیده گرفته شئن غلبه می کنند. این سبک موتو محرک ناسیونالیسم کور می باشد. چون رویه ای مهاجم به خود می گیرد.

از جمله آسیب هایی است که این ضریه های روانی جمعی بر کردها وارد ساخته، بازی در نقش قربانی است. این بازی تحمیل شده است اما از آنجا راهی برای پرهیز از آسیب بیشتر بوده است، برخی از کردها در این نقش باقی مانده و آن را بازی می کنند. از این رو آن ها به تناسب افزایش آگاهی که به نسبت تاثیر این تجارب بر شکل گیری این طرحواره ها، می توانند خودشان را از زیر بار این طرحواره ها رها کنند. چون واکنش هایی که کردها به موقعیت های فعال ساز طرحواره دارند می تواند تسلیم، اجتناب و یا اینکه به صورت افراطی جبران کردن و نقطه مخالفش حرکت کردن باشد. به جای تأییدطلبی سرستیز باز کردن با دیگری هایشان باشد، حال آن دیگری هموطنانشان باشند یا هر گروه دیگری؛ به خاطر اینکه طرحواره ها فعال نشود، از موقعیت هایی که ممکن است آن ها را در آن شرایط شکست، بی کفایتی و ناتوانی و عجز قرار بدهد اجتناب کنند. و یا ممکن است برای کسب رضایت دیگری، تسلیم دیگران شده و خواست آنها را بر خواست خودم مقدم بدارند. این ها همه واکنش هایی است که ممکن است به صورت ناهشیار اتفاق بیفتد. لازم است به جای صرف بیان  مصیبت و مشکلات ما از دل این فاجعه ها الگوهایی برای خودآگاهی و تغییر استخراج کنیم. ضروری است ما وضعیت فعلی شخصیت انسان کرد را که ناشی از این ضربه های روانی دردناک است ارزیابی کنیم و به آن آگاه شویم و بر مبنای وضعیت فعلی در صدد تهیه ی نسخه ای برای کمک به او برآییم. از این رو پیشنهاد می شود که در چهارچوب یک طرح پژوهشی توسط یک تیم پژوهشی برا الگوهای طرحواره ای حاکم بر رفتار کردها که می تواند در موقعیت هایی در ارتباط با دیگری ها  منجر به بروز رفتارهای خودآسیب رسان یا دیگر آسیب رسان بشود، شناسایی شود و اقدامی مفید برای کاهش آسیب ها انجام گیرد.

 

دکتر هادی نقدی، روانشناس

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

 

نظرات
آخرین اخبار