فراتابـ گروه فرهنگ/ بابک صفری:
"همیشه به این مسئله فکر می کنم که آیا یک فرد می تواند از تاریخ عبور کند؟"
سینمای هنری اروپا از منظرِ اندیشهگی در سطحی بالاتر از آثار تولید شده در هالیوود قرار داشته است. فیلمسازان اروپای شرقی از این سخنِ ژیل دُلوز، فیلسوف فرانسوی، که «سینما، فُرمی از اندیشیدن در قرن بیستم است» پیروی کردهاند. در این میان فیلم های میکلوش یانچو بررسی پرسش قدرت را به تمامی تاریخ مغرب زمین گسترش می دهند.
مجارستان، تاریخ سیاسی دردناکی را تجربه کرده است. پرترهی استبداد همواره تازیانه به دست، بر زیستجهانِ مردمان این سرزمین با چشمی سراسربین حاضر و ناظر بوده ست؛ از امپراطوری اتریش گرفته تا تانکهای خروشچُف که بر سنگ-فرشِ خیابانهای بوداپِست رژه میرفتند و رعشه بر ابدانِ سیاستزدهی مجارها میافکندند. میکلوش یانچو در دل این تاریخ پدیدار گشت، و فیلمهایش به نحوی گسترده و همه جانبه، ریشه در تاریخ کشورش دارد. متافیزیک استبدادِ سیاسی و قدرت، اذهان و بدنها را در چنبرهی گفتمانیاش بازتعریف میکرد. گویی دوربین یانچو همان قدرتی است که بر همه میتازد و اجازه نمیدهد پرسوناژی از دید عدسیاش بگریزد. هرگاه قدرتی بوده، مقاومتی نیز شکل گرفته است تا جایی که گفتمانِ قدرت آخرین نفوذ خود را بر جنسیّت نیز اِعمال کرده است. همواره حاملان قدرت برآن هستند که بدنهای مقاوم را به یوغ ببرند و تعریفی باز نو از جنسیّت ارائه دهند.
انگارهی ذهنی یانچو، قدرت است؛ موتیفی که نیچهوار پُتکش را بر برهنگیِ تصاویر میکوبد. گویی مالیخولیایِ این انگاره بر تمام فیلم حُکمرانی میکند و دوربین، حجمی هندسی میشود برای چنگ زدن بر پیکر ایماژها و سوژهها.
بیان مطلب:
یانچو یکی از بزرگترین فیلم سازانِ صاحب سبک و مؤلف در سینماست. سینمای اندیشمندی که مقوله ی قدرت و اِعمال سادیستی آن در مرکز توجّه اش قرار دارد. به لحاظ عناصرِ سبکی و روایی، فیلم های او عاری از دکور است؛ دیالوگ هیچ نقشی در پیشبرد فیلم ها ندارد و شخصیّت پردازیِ روان کاوانه ای در کار نیست؛ بلکه فقط روایتِ تاریخ سیاسی است در برهنگیِ تصاویر. فیلم ها با فاصله انداختن بین ما و شخصیّت ها از تمهیدات ذهنی مانندِ صحنه های خیال پردازی پرهیز می-کند و از استفاده ی فلاشبک ها و فلاش فورواردها اجتناب می ورزد. یکی از ویژگی های سبکی یانچو، استفاده از نماهای طولانی است و ترکیب بندیِ تصویری او به گونه ای است که می توان هر کدام از پلان های او را به مثابه ی یک تابلوی نقاشی در نظر گرفت. روشِ پرداخت یانچو با نوع درام فیلم های او تناسب دارد. در فیلم سکوت و فریاد (1968)، میانگینِ مدّت نماها دو و نیم دقیقه است. فیلم باد زمستانی (1969)، صرفاً از سیزده نما ساخته شده که برخی از آن ها گاه تا ده دقیقه هم زمان می برد. البته در این نماها، دوربین در یک جای ثابت قرار ندارد. در فیلم سرخ و سفید (1967)، یانچو با استفاده از میزانسن و ترکیب بندی هوشمندانه و حرکات معکوسِ دوربین، جابه جایی دائمیِ قدرت میان دو ارتش سرخ و سفید را که در فضای خالی و پهناورِ یک دشت در مقابل هم صف آرایی کرده اند، را نشان می دهد.
انگارهی ذهنی یانچو، قدرت است؛ موتیفی که نیچهوار پُتکش را بر برهنگیِ تصاویر میکوبد. گویی مالیخولیایِ این انگاره بر تمام فیلم حُکمرانی میکند و دوربین، حجمی هندسی میشود برای چنگ زدن بر پیکر ایماژها و سوژههافیلم های یانچو از لحاظ تصویری در شمار نیرومندترین و تأثیرگذارترین فیلم های سینمای مدرن هستند. حتی اگر جزئیات دقیق مبارزات و ستیزهای معطوف به قدرت و کشمکش های سیاسی این آثار در خاطر نمانند، نمادها و تأثیرات ترکیبی و ویژه ی آن ها، ماندنی ترین نقش را در ذهن بر جای می گذارند. ایماژهای جاری در یک فیلم یانچو به همان اندازه که از سوی تماشاگر مورد تفسیر قرار می گیرند، تجربه هم می شوند. یانچو به کمک دوربینِ پویایی که هر موقعیّتی را به چیزهای سیّال و آکنده از تنش بدل می سازد، نوسانات قدرت را به تصویر می کشد. در کار معدود فیلم سازانِ مؤلفی، ساختار، سبک و تم این گونه دقیق در هم تنیده شده اند. ساختار روایی و تکنیکِ سینمایی او چشم انداز قدرتی را به نمایش می گذارند که مجرّد و نمادین و در عین حال، تاریخی و مشخص است. دستاورد اصلی یانچو، آفرینش زبان تصویری بوده که در آن اندیشه ها و عواطف، به طور خالص، از راه تصاویر بیان می شود. یانچو به نمونه ی اعلایِ اصالت و جدیّت هنری که در صف سینمای اروپای شرقی قابل حصول بود، بدل شد.
خیزش های اجتماعی تاریخ مجارستان در کانون فیلم های اصلی یانچو جای دارند: جنگ جهانی دوم، کودتای نظامی و شورش های مردمی. او از نظر خلق درام از کنش های جمعی و جنبش های تاریخی از سینمای مونتاژ شوروی پیروی می کند. در فیلم های او، افراد هویّت روان شناختی اندکی دارند، در عوض، آن ها به مظاهر طبقات اجتماعی و فرقه های سیاس بدل می شوند. درام از چگونگیِ گرفتار آمدن آن ها در یک روند تاریخی شکل می گیرد. یانچو از مطالعه و مکاشفه ی روح انسان در می گذرد و به تحلیل تاریخ و سیاست می پردازد. قدرت در نزد یانچو، شکل و تعریفی کلاسیک می گیرد، یعنی از بالا و توسطِ گفتمان مسلط که بر اُبژه ها اعمال می شود.ساختار روایی و تکنیکِ سینمایی او چشم انداز قدرتی را به نمایش می گذارند که مجرّد و نمادین و در عین حال، تاریخی و مشخص است. دستاورد اصلی یانچو، آفرینش زبان تصویری بوده که در آن اندیشه ها و عواطف، به طور خالص، از راه تصاویر بیان می شود. یانچو به نمونه ی اعلایِ اصالت و جدیّت هنری که در صف سینمای اروپای شرقی قابل حصول بود، بدل شد. ابژه هایی که در فرآیند دیالکتیک تاریخ و مبارزه ی سیاسی به سوژه هایی بدل می شوند که در مدیوم هنری و گفتمان رهایی برای مبارزه با دگر خود به روایت بازآفرینی دست می یازد. مقاومت، در پروسه ی دترمینیستی تاریخ و دیالکتیک مبارزه، به سوی قیام موقعیّت ها راه می گشاید و طبقات اجتماعی به منزله ی ابژه-های مقاوم جایگزین فرد می شوند. در زبور سرخ (1971)، که شاهکار یانچو است، دوربین با زوم، پن و تراکینگ قربانیان و سرکوب گران را که انگار در فضای انتزاعی بسط و قبض یابنده ای شناورند، دنبال می کند. در این فیلم وقتی کسی می میرد، چه بسا دوباره زنده می شود با این تفاوت که گل سرخی به سینه دارد. فیلم های یانچو، موشکافانه ترین بررسی را از ماهیّت قدرت به دست می دهند. در فیلم های جمع آوری و سکوت و فریاد، شرایط اساسی عبارت است از تسلط نامحدود یک گروه بر زندگی و سرنوشت گروهی دیگر و افراد درون آن است. در فیلم سرخ و سفید، ماهیّت مطلقِ قدرت بر جای خود باقی است ولی عامل آن به طور متناوب عوض می شود. تیتراژ فیلم جمع آوری، مجموعه ای از مظاهر قدرت را می نمایاند. طراحی دقیق از یونیفرم ها، سلاح ها، زنجیرها، تازیانه ها و دست بندها همراه با فرمان های اکیدِ قدم رو در جا! یانچو به ما نشان می-دهد که قدرت از راه تحقیر در ملأ عام و کنترلِ جزئیات جسم قربانی محقق می شود. در همین فیلم، قربانیان را مجبور می-کنند پیش از اعدام یا شکنجه به صف شوند و قدم رو بروند یا دایره هایی تشکیل دهند، لخت شوند، دراز بکشند یا در رودخانه شنا کنند. به عبارت دیگر، تن به تشریفات بی معنا بدهند صرفاً برای اینکه نشان دهند که به قدرت گردن نهاده اند. یانچو در فیلم جمع آوری، برای نخستین بار در سبکی تازه و در فضای نوعی باله ی بی روح و یخ زده، استفاده ای وهم آور از ظلم و بیدادگری و مکانیسم های همیشگی آن یعنی نفرت، خیانت، ترس و جنایت را به تصویر می کشد. زبان سینمای نوینی که یانچو به یاری دانشِ تئاتری و شناخت دیگر هنرها کشف و ابداع کرده، توانایی آن را دارد که رئالیسم و سمبولیسم، شعار و تفکّر و آئین های کهن و ایدئولوژی مسلط را یک جا در قالب نوعی کرئوگرافی باله گونه و سرشار از شور و رقص و موسیقی بگنجاند. و با تسلطی اعجاب آور دوربین را حتی تا 12 دقیقه در دل میزانسن های تئاتر باله گونه اش به حرکت در آورد، به نحوی که تصویر و حرکت، اسطوره و واقعیت و نرمی و خشونت دو روی یک سکه شوند.
فیلم های مهم:
کانتانا 1963
راه من 1964
جمع آوری 1966
سرخ و سفید 1968
سکوت و فریاد 1968
زبور سرخ 1971
الکترا 1973
....
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است.
* تحلیلگر و منتقد فیلم و سینما