فراتاب: گفته میشود در بیابان جایی هست که روح گرگ و روح زن با هم ملاقات میکنند. گرگهای سالم و زنان سالم هر دو ویژگیهای مشترکی همچون خوش بنیه، آگاه به قلمرو خویش، پرقدرت، روحیه اجتماعی بالا و شم قوی دارند.
درباره کتاب
- سال انتشار: ۱۹۹۲
- نویسنده: کلاریسا پینکولا
- تعداد فصول کتاب: ۱۶ فصل
- تجدید چاپ: تا سال ۲۰۱۷ به طور مداوم تجدید چاپ شده و به مدت ۱۴۴ هفته در لیست پر فروش ترین های نیویورک تایمز بود و به ۳۷ زبان خارجی ترجمه شد.
- همچنین به عنوان یک اثر کلاسیک مورد ستایش قرار گرفت، حاصل ۲۵ سال مطالعهی کهن الگوهای باستانی از سوی نویسنده است.
- مترجم: سمیه شهرابی
- انتشاراتی ایران: «باران خرد» با قطع رقعی در سال ۱۴۰۰ در ۷۰۵ صفحه
دربارهی نویسنده
کلاریسا پینکولا استس در سطح جهان به عنوان پژوهشگر، داستانسرا و حافظ قصههای کهن در ادبیات شناخته شده است. او از پیروان مکتب روانشناسی یونگ است، مدیر سابق مرکز تحقیقات و آموزش کارل گوستاو یونگ است و دکترای مطالعات بین فرهنگها و روانشناسی بالینی دارد.
از کتاب
متداولترین آلودگی بر زندگی زن از دست رفتن نشاط و سرزندگی اوست، با این کار عملا توان خلق کردن در او نابود می شود. در دنیای مدرن به زنان اینگونه آموخته میشود که باید از میل و آرزو داشتن احساس شرم کنند و دست به سرکوب احساسات خود بزنند. کتاب زنانی که با گرگها میدوند تلاشی است برای کاوش در ذهن زنان، نویسنده در این کتاب با کاوش در اساطیر و داستانهای بومی فرهنگهای گوناگون به زنان کمک میکند تا خود حقیقی را پیدا کنند و بتوانند آن را به کهن الگوی باستانیشان پیوند بزنند.
کهن الگوی زن وحشی کیست؟
درون هر زن، پیرزنی دومیلیون ساله (ماده گرگ) که همان روح جمعی زنان است، زندگی میکند. هرکس که به زنی نزدیک شود، در حقیقت در حضور دو زن قرار دارد، یکی حضوری بیرونی و یکی مخلوقی درونی که به سادگی قابل رویت نیست. زنان نور زندگی با خود حمل میکنند این نور در قلب یا چشمانشان نیست بلکه در تخمدان آنها قبل از تولد نهفته است و آنها دانش ازلی را با خود حمل میکنند. او در عمیق ترین جای روح و روان زنان رشد میکند.
اما چگونه به آن دست یابیم و زن وحشی چه زمانی بر می خیزد و چگونه بر زنان تاثیر میگذارد؟
هرگاه زندگی زنی دچار ملال، یکنواختی یا پر از رخوت شود زن وحشی بر میخیزد تا همچون آب روان بر دشت خشکی جاری شود، او مانند رهبر در کنار ماست. ما نه با چشم سر بلکه با چشم شهود قادر به دیدن او هستیم. وقتی به شهود تکیه میکنیم به او دست مییابیم، او همان صدایی است که به ما میگوید: «از اینجا بیا، از اینجا بیا» روح جمعی در همه زنان وجود دارد، فرقی نمیکند در چه سطحی از اجتماع یا کدام فرهنگ هستی، او همیشه آنجاست. او سبب میشود زنان به یاد بیاورند که چه کسی هستند و چه باید بکنند.
او کسی است که وقتی فکر میکنیم کارمان تمام است باعث میشود به زندگی ادامه دهیم. اگر نزدیک زنان قدرمند شوید میبینید که او رد پایی از خود برای ما به جا گذاشته است. در درون هر زن، نیروی قدرتمندی آکنده از خلاقیت و جنس بیزمانی زندگی میکند. او طبیعت غریزی زنان را به نمایش میگذارد، اما این موجود در حال انقراض است.
چگونه از فراموش شدن طبیعت غریزی جلوگیری کنیم؟
یک بار در خواب دیدم دارم قصه میگویم و حس کردم کسی به نشانه تشویق پاهایم را نوازش میکند، پایین را نگاه کردم دیدم روی شانههای پیرزنی ایستادهام، به او گفتم: «نه، نه تو بیا روی شانههای من بایست چون تو پیری و من جوان» او گفت: «نه،نه باید این چنین باشد.» دیدم که او روی شانههای زنی بسیار پیرتر از خود ایستاده و او نیز روی شانه زنی باز هم پیرتر و این ادامه داشت. من گفته پیرزن را که باید چنین باشد باور کردم. توان پرورش و انتقال الگوها ناشی از تلاش کسانی است که قبل از ما آمده و رفته اند. اگر تنها یک روح داستان وجود داشته باشد همین زنجیره بزرگ انسان قصه گو در طول زمان است.
برداشت من از کتاب
در این کتاب زن با افتخار زن است. کتاب را دوست داشتم. کتابی است که نیاز به تفکر دارد. طول کشید تا تمام شود، اما به واقع ارزشش را داشت. جزء کتابهایی گذاشتم تا به دخترم و هر دختری که بخواهد قبل از جوانی خود را بشناسد پیشنهاد دهم. کتاب درباره آزاد ساختن غریزه و روح زنانه است، من را با زن وحشی درونم آشتی داد تا گاهی بگذارم آن ماده گرگ در چمنزار افکارم بدود. زمانه ما به زنانی که با گرگها میدوند بسیار نیاز دارد.
نویسنده روناک الماسی از اعضای کلاس آموزش روزنامهنگاری، نویسندگی و برندسازی فراتاب
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است