فراتاب: قرار گرفتن مجدد ترامپ بر مسند ریاست جمهوری بار دیگر این سئوال را مطرح نموده است که او با جهان به صورت عام و ایران به صورت خاص چگونه رفتار خواهد کرد؟
فرضیه مطرح در این نوشتار آن است که سیاست خارجی ترامپ شاید یک ترکیب نوین از مکاتب سیاست خارجی آمریکا باشد اما در عین حال ریشه در همان مکاتب سنتی سیاست خارجی امریکا به لحاظ تاریخی دارد و اصول خویش را از همان مکاتب به عاریت میگیرد.
چهار دوگانه مختلف در جامعه آمریکا در باب سیاست خارجی به لحاظ تاریخی وجود دارد. دوگانه قدرت و منافع آمریکا-ارزشهای آمریکا، دوگانه بینالمللگرایی- انزواگرایی، دوگانه یکجانبهگرایی-چند جانبهگرایی و دوگانه دیپلماسی-جنگ، از ترکیب این دوگانه های مختلف چهار مکتب اصلی در سیاست خارجی آمریکا تحت عناوین هامیلتونیسم، جکسونیسم، جفرسونیسم و ویلسونیسم و نیز چند زیر شاخه فرعی شکل گرفته است.
هامیلتونیها انزواگرا بوده و بیش از هر چیز منافع اقتصادی داخل آمریکا را در اولویت قرار میدهند و تا حد زیادی ضد جنگ هستند.
جکسونیستها بینالمللگرا بوده و اولویتشان قدرت بینالمللی آمریکا به صورت یکجانبهگرایانه است و در این مسیر بر روشهای نظامی تاکید دارند.
جفرسونیستها انزواگرا بوده و تاکیدشان بر حفظ ارزشهای آمریکایی در درون آمریکا است آنها هم میانه چندانی با کاربرد زورنظامی ندارند
و در نهایت ویلسونیستها، بینالمللگرا بوده و بر توسعه ارزشهای آمریکایی در سطح بینالمللی از طریق چندجانبهگرایانه و با تمرکز بر دیپلماسی تاکید دارند. در این میان میتوان از جکسونیستهای متعادل و ویلسونیسم در چکمه هم به عنوان زیر مجموعههای جکسونیسم و ویلسونیسم سخن راند که اولی بر قدرت بینالمللی آمریکا از طریق چندجانبهگرایی نظامی تاکید دارد و دومی بر گسترش ارزشهای آمریکایی در سطح بینالمللی از طریق یکجانبهگرایی نظامی تاکید مینماید.
دوگانه جنگ-دیپلماسی میتواند در چهار شکل ظهور یابد. جنگ چندجانبه گرایانه، جنگ یکجانبه گرایانه، دیپلماسی یکجانبه گرایانه و دیپلماسی چندجانبه گرایانه. در همه این حالتها باید رئیس جمهور آمریکا یک بینالمللگرا باشد تا بتواند در یکی از این وضعیتهای چهارگانه قرار گیرد زیرا در حالت انزواگرایی سخن گفتن از این حالتهای چهارگانه فاقد موضوعیت است.
اما در تحلیل ترامپ میتوان گفت نظر او در باب دوگانههای فوق بدین صورت است که او بر منافع اقتصادی داخلی آمریکایی با انزواگرایی حداکثری و بینالمللگرایی حداقلی و دیپلماسی حداکثری و جنگ گرایی حداقلی و یکجانبهگرایی حداکثری و چندجانبه گرایی حداقلی تاکید دارد.
از نظر او اصل آن است که آمریکا رویایی با تاکید بر منافع داخلی و انزواگرایی از مسائل بینالمللی و دوری از جنگ و تاکید بر دیپلماسی یکجانبه (توافق آمریکا با دولت رقیب بدون توجه به متحدان) حاصل میگردد اما اگر منافع داخلی و اقتصادی آمریکا ایجاب نماید به راحتی میتوان برای حفظ این منافع به مسیرهای آلترناتیو گام نهاد بدین صورت که برای حفظ منافع داخلی آمریکا به صورت مقطعی بینالمللگرا شد و در این مسیر حتی از زور به صورت یکجانبه استفاده نمود.
آنچه که مسلم است چندجانبه گرایی چه از نوع دیپلماتیک و چه از نوع نظامی در قاموس وی جایی ندارد. او بر این نظر است که توجه به منافع متحدان سنتی در هر روند دیپلماتیکی منافع آمریکا را مخدوش خواهد نمود از این رو توافقات دوجانبه را بیشتر میپسندد.
او هر چند از جنگ دوری میگزیند اما برای منافع داخلی آمریکا حاضر به هر نوع جنگی حتی به صورت یکجانبه خواهد بود. پس اصل بر آن است که او با توجه به تاکیدش بر اقتصاد داخلی آمریکا و انزواگرایی به هامیلتونیها نزدیک است اما گرایشات مقطعی او در باب بینالمللگرایی و استفاده از زور یکجانبه وی را زیر چتر جکسونیسم قرار میدهد. آنچه که تعیین میکند او گرایشات هامیلتونی را دنبال خواهد کرد یا به سیاستهای جکسونیستها روی خواهد آورد منافع داخلی آمریکاست. تفاوت اصلی او با جکسونیستها آن است که آنها با تاکید قدرت آمریکا بر نقش ابرقدرتی این کشور تاکید دارند و از اصل موازنه قدرت تاسی میجویند. بدین معنا که هر نوع افزایش قدرتی که جایگاه ابرقدرتی آمریکا را مخدوش نماید باید از سوی آمریکا با پاسخ موازنهگرایانه روبرو شود. اما اصل برای ترامپ منافع داخلی آمریکاست نه قدرت بینالمللی آمریکا. ترامپ بدین امر گرایش ندارد که در مقابل هرافزایش قدرتی آمریکا را وارد موازنه سازی کند بلکه صرفا زمانی آمریکا وارد موازنه خواهد شد که منافع داخلیاش مورد چالش قرار گیرد.
ترامپ بیش از هر چیز به موازنه منافع میاندیشد نه موازنه قدرت و در این چارچوب هیچ مسئولیت بینالمللی برای آمریکا و حفظ جایگاه ابرقدرتی آن قائل نیست.
اما ویلسونیستها فراتر از منافع داخلی آمریکا یا نقش ابرقدرتی آمریکا به جایگاه هژمونیک آمریکا نظر دارند. از نظر ویلسونیستها آمریکا برای حفظ این جایگاه مجبور به گسترش ارزشهای آمریکایی است و در این مسیر اگر با چالش و تهدید روبرو شود مجاز است از دیپلماسی چندجانبه گرایانه یا حتی زور یکجانبه استفاده نماید. در واقع ویلسونیستها بیش از هر چیز سعی دارند این جایگاه هژمونیک را با توسل به موازنه تهدید حفظ نمایند.
نتیجهگیری آنست که ترامپ نه مانند ویلسونیستها بر موازنه تهدید تاکید دارد و نه به مانند جکسونیستها موازنه قدرت را قبول میکند او فراتر از آنها بر موازنه منافع تاکید دارد آنهم در زمانی که تاکتیک بینالمللگرایی برای حفظ این منافع لازم باشد و این میتواند یک ابداع از سوی ترامپ در تاریخ مکاتب سیاست خارجی این کشور در نظر گرفته شود. از این منظر شاید بتوان نگرش او را هامیلتونیسم در چکمه نامید. یعنی هامیلتونیهایی که توسل به جنگ را برای حفظ منافع و ارتقای اقتصاد داخلی آمریکا در برهههایی لازم بدانند.
در مجموع می توان گفت در قالب هامیلتونیسم در چکمه مسئولیت بینالمللی آمریکا در قالب ابرقدرت یا هژمون منتفی خواهد بود. همچنین چالش با رقبای اقتصادی حتی اگر دوستان آمریکا باشند بسیار محتمل است زیرا آمریکا دیگر سواری مجانی به کسی نمی دهد. در باب ائتلافهای نظامی آمریکا دوری از این ائتلافها و نوعی دیپلماسی دوجانبه نظامی را در پیش خواهد گرفت و حاضر نخواهد بود مسئولیت بینالمللی نظامی خویش را به بهای جیب مالیاتدهندگان آمریکایی و به کام امنیت متحدین سنتی ادامه دهد. هر کشوری که بتواند منافع خویش را با منافع آمریکا همگام نماید در زمره توافقات دو جانبه وی قرار خواهد گرفت چه دموکراتیک باشد و چه غیردموکراتیک.
برعکس هر کشوری که در مقابل این منافع بایستد در دام موازنه منافع ترامپ افتاده و با چالش روبرو خواهد شد و حتی ممکن است با برخورد یکجانبه نظامی از سوی وی مواجه گردد. همچنین با توجه به جهانی شدن اقتصاد و روابط متقابل بین المللی در عرصههای موضوعی مختلف قطعا ترامپ نخواهد توانست یک انزواگرای صرف هامیلتونی باقی بماند و مجبور به پوشیدن چکمهها و ورود در عرصه بینالمللی خواهد بود. ورود وی به عرصه بینالمللی دو بعد خواهد داشت یا باید چکمه بپوشد یا عینک به چشم بزند. چکمههایش را باید برای ورود به جنگ (نظامی،فرهنگی یا اقتصادی) با بازیگران تضعیف کننده اقتصاد آمریکا بر تن کند و عینکش را برای کسانی بر چشم بزند که حاضر به دیپلماسی دو جانبه با وی و همراستا کردن منافع اقتصادیشان با آمریکا هستند. جمهوری اسلامی ایران هم باید یکی از این دو راه را انتخاب کند. ابتکار عمل از این پس در تقابل یا تعامل با آمریکا در دست ما و کشورهای دیگر است.
سیامک بهرامی استاد روابط بینالملل و عضو هیات تحریریه فراتاب است
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است.