کد خبر: 12506
تاریخ انتشار: 7 مرداد 1403 - 15:16
اگر شما هم فکر می‌کنید مسابقات یوروی 2024 بیش از آنکه هیجان‌انگیز باشد حوصله‌سربر از آب درآمد خواندن این گزارش را توصیه خواهیم کرد.

فراتاب: یکی از ضعیف‌ترین تورنمنت‌های تاریخ جام ملت‌های اروپا، یورو ۲۰۲۴ بود. تنها نکته‌ی بارز این مسابقات درخشش پدیده‌های نوجوان بود. بچه‌ محصل‌هایی که این جام حوصله‌سر بر را زیبا کردند.

آری، جام حوصله‌سر بر، انتظاراتی که برآورده نشد و ستاره‌هایی کم فروغ. گل‌ به‌خودی‌های مکرر. این خلاصه‌ای از یورو ۲۰۲۴ بود.

کسی خوشحالی بعد از گل رونالدو را دید؟! هیچکس با رونالدو siuuuu را فریاد نکشید. از رونالدو فقط تصویر گریه‌های پر سر و صدای او باقی‌ماند، آنهم بعد از خراب کردن پنالتی!

امباپه چطور؟! تمام طول مسابقات به فکر ماسک صورت بود که کدام زیباتر است و بهش می‌آید!

از کروس فقط تنهایی‌اش پس از حذف آلمان باقی‌ماند و از مودریچ هیچ، هیچ چیزی از مودریچ نماند که بشود روی آن مانور داد.

انگلیس، هری کین، شاهزاده‌ی بی تاج. بلینگام گویی در بازی گل یا پوچ، گل را گم‌ کرده باشد دنبال دستان خالی خود می‌گشت. فودن چون شکر در شربت تخم ریحان ساوث‌گیت حل شده بود و کسی او را نمی‌دید. یکی نبود به ساوث‌گیت بگوید «آقای سرمربی، دانه‌های شکر به تنهایی شکرند. شکرها وقتی با هم جمع می‌شوند شیرین می‌شوند». انگلیس خوش‌شانس بود اما شیرین و دلچسب نه. آنها اما پس از خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا دو بار پیاپی به فینال یورو رسیده‌اند آیا این هنر ساوث‌گیت است یا اثر برگزیت؟

ایتالیا، خوش‌تیپ‌ها همانطور که دست خالی و شیک آمده بودند، همانطور به خانه برگشتند. وقتی دونارومای متزلزل ستاره‌ی لاجوردی‌ها می‌شود، خود بخوانید حدیث مفصل از تیم ایتالیا!

هلند، لاله‌های نارنجی هرچقدر هم بی‌کیفیت و بی‌ستاره باشند باز نمی‌شود آنها را دوست نداشت. بلندقامتان اروپا راه را گم‌کرده‌اند. وقتی هلندی‌ها فهمیدند که با توتال فوتبال و داشتن یک دوجین ستاره نمی‌شود قهرمان شد، تصمیم گرفتند راه را عوض کنند. راه را عوض کردند اما نتیجه نگرفتند. هلند بی‌‍ستاره تنها زیبایی‌اش از توتال فوتبال نه درون زمین بلکه هواداران نارنجی‌پوش پر جنب و جوشش بود که وقتی کنار هم استادیوم‌های آلمان را نارنجی می‌کردند شبیه ظرف سالادی می‌شدند که دور تا دورش با هویج رنده شده تزیین شده باشد.

دانمارک، سوییس و اتریش، آنها همانقدر دلچسب و با صلابت بازی می‌کردند که انگار در کافه‌ای نزدیکی دریای بالتیک در شبه‌جزیره‌ی اسکاندیناوی و یا میان کوچه ‌پس‌کوچه‌های رویایی دهکده‌های سوئیس و اتریش در بالکنی مشرف به کوه آلپ نشسته‌ باشی و فانتزی‌های زیبای زندگی‌ات را تماشا کنی. دلچسبان یوروی امسال خیال‌انگیزان ما ایرانی‌ها بودند که یورو را مهیج کردند. دانمارک با اریکسنِ از مرگ برگشته، سوییس با ژاکای توپچی و اتریش با یولیان باومگارتلینگر به ما نشان دادند که فاصله‌ی فوتبال میان کشورها چقدر کم شده‌است. آنها در مقطعی حتی بهتر از تیم‌های درجه یکی چون آلمان، پرتغال، فرانسه و ایتالیا بازی کردند.

بلژیک، قلب تپنده‌ی اروپا اما با پیراهنی پا با این مسابقات گذاشت که برگرفته از شخصیت مجموعه‌ داستان‌های کمیک تن‌تن نوشته‌ی هرژه، نویسنده بلژیکی، آنها بود. خبرنگار باهوش بلژیکیِ داستان‌های تن‌تن با لباس خاصش، پیراهن آبی آسمانی و شلوار قهوه‌ای، نتوانست دی‌بروینه و یارانش را مانند خود به ماجراجویی در اروپا ترغیب کند. آنها فقط لباس تن‌تن را به تن داشتند و از باهوشی و ذکاوت و تهور خبری نبود. شاید بلژیکی‌ها میلو، سگ زیرک تن‌تن، را کم داشتند تا در مواقع حساس به کمک‌شان بیاید. با این حال اما سناریوی نوشته شده برای بلژیک حذف زودهنگام از یورو بود. آنها بیشترین گل مردودی توسط var را داشتند و لوکاکو ناکام‌ترین‌شان بود و کاپیتان دی‌بروینه باز هم دستش از جام در بازی‌های ملی کوتاه ماند.

ناکامان این جام اما پرتغال و فرانسه بودند. هر دو به یک اندازه مدعی و هر دو وابسته به یک فوق‌ستاره. پرتغال آنقدر ذوب در رونالدو بود که جز فیگورهای فانتزی از رونالدو در تمرینات پرتغال چیزی از او در طول بازیها ندیدیم. امباپه هم به همراه سایر هم‌تیمی‌هایش بیانیه‌های انتخاباتی می‌دادند و همراه شدند با ائتلاف کمونیستها و سوسیالیست‌ها.

نمی‌دانم چرا هنوز ورزشکاران نمی‌دانند که سیاست برای سیاستمداران است و هر چیز دیگر غیر از سیاست باید از سیاست جدا باشد. با این حال اما آنچه دست فرانسه را از جام کوتاه کرد تاکتیک تدافعی دشان، ماسک امباپه و سیاست‌زدگی فرانسوی‌ها بود.

آلمان اما بازنده‌ی بزرگ یورو ۲۰۲۴ بود. درگیری‌های داخلی از درون چون کرمی راش‌های آلمانی را پوساند. کله‌شقی‌های کودکانه‌ی ناگلزمان برای بازی‌دادن به برخی بازیکنان و‌ بازی ندادن به برخی دیگر، تلفیق نادرست باتجربه‌ها و جوانان در ترکیب تاکتیکی مانشافت آنها را بازنده‌ی بزرگ جام کرد. این وسط آدم دلش برای کروس می‌سوخت.

ظاهرا آلمان عبور کرده از هیتلر و گوبلز دارد دوباره توسط متفقین بصورت کودتای نرم فرهنگی به اسم مهاجرت، از دورن اشغال می‌شود. تونی کروس هم آنطور که خودش می‌دید آخرین بازمانده بود و این را می‌شد از تنهایی او در پایان بازی با اسپانیا در میانه میدان دید. زمان خداحافظی او کسی کنارش نبود. کسی دست بر سرش نکشید و او را در آغوش نگرفت. کسی به او تسلی نداد. او غم آخرین بازی ملی‌اش را در تنهایی خود در استادیوم MHP Arena اشتوتگارت گودبای پارتی گرفت.

هرچند به اعتقاد بنده ناگلزمان لجباز برای آلمان کوچک است و عامل اصلی حذف آلمان او بود. ژرمن‌ها باید بپذیرند که نام ناگلزمان در حد اسم و رسم و اعتبار آلمان نیست.

شگفتی سازان اما رومانی و اوکراین و گرجستان بودند. تیم‌های درجه سوم اروپا که در یکی دو بازی خود خوش درخشیدند. اوکراین جنگ‌زده، رومانی فاصله گرفته از دوران چائوشسکو و گرجستانی که برای ما ایرانی‌ها، لااقل نیمی از ما، بخاطر حضور گولسیانی، مدافع پرسپولیس، جذاب بود و خوش درخشیدند. آنها با غلبه بر پرتغال در مرحله گروهی، اولین برد بزرگ خود در تاریخ یورو را به ثبت رساندند و به مرحله حذفی رسیدند.

کرواسی، هیچ‌کس نفهمید مشکل آنها کجاست. تیمی که با ۴ امتیاز و هم امتیاز با سه تیم دیگر، در گروه خود چهارم می‌شود و حذف باید برود و کالبدشکافی شود. در کرواسی پروفسور و دکتر فوتبال فراوان است. آنها باید به کلینیک بروند و درمان شوند. بیماری آنها مزمن اما خطرناک نیست. سندرومی‌ست که هر تیمی پس از یک دوره‌ی موفق به آن دچار می‌شود. مودریچ ناکام ساکت این دوره از رقابت‌ها بود. بی حاشیه، بی هیاهو، ساکت و آرام بازی‌های خودش را کرد و ناکام به خانه برگشت.

بازی فینال، از انگلیس که حتی اینقدرها هم مستحق حضور در مرحله حذفی نبود گفتیم اما آنها به هر ترتیب به فینال رسیدند، اما نه با فوق ستاره‌های‌شان بلکه با نوجوانانی مانند کول پالمر و واتکینز. در فینال هم هرچند بازی قابل قبولی ارائه دادند و تک گل آنها را پالمر به ثمر رساند اما روبروی آنها اسپانیای قدرقدرت ایستاده بود. اسپانیا با تلفیق همگن با تجربه‌ها، جوانان و بچه مدرسه‌ای‌ها تیم شکست ناپذیر این دوره از رقابت‌ها بود. آنها در اردوی‌شان قبل از فینال و در دو روز دو جشن تولد ۱۷ و ۱۹ سالگی برپا کردند. یامال و ویلیامز محشر بودند. اولموی خوش‌چهره و روییز خوش‌اندام برای‌شان در میانه‌ی میدان دلبری می‌کردند تا بچه محصل‌ها با خیال راحت جلو دروازه حریفان فوتبال بازی کنند. رودری پشت سر همه‌ی اینها به تنهایی مهره‌ی ۵ و ۶ ستون فقرات اسپانیا بود که دیسکش هرگز بیرون نزد تا بر سیاتیک ماتادورها فشار وارد نشود. او غشای محکم و قابل اطمینان دلافوئنته در تیم اسپانیا بود که تاکتیک لاروخا را در خود نگه‌می‌داشت. شاه‌فنر اسپانیایی‌ها نبض بازی را در دست خودش می‌گرفت و در همه‌ی بازی‌ها با ریتم موزون بچه محصل‌ها را به تحرک وا می‌داشت.

قبل فینال و فینال بازی بچه محصل‌ها بود. در انگلیس پالمر و واتکینز، در اسپانیا یامال و ویلیامز. نمره‌ی کارنامه‌ی آنها A بود و قبولی ژوئن بودند.

گل قهرمانی اسپانیا، چه کسی فکرش را می‌کرد اورایزابال بیاید و گل قهرمانی لاروخا را به ثمر برساند. حتی پدر و مادر و همسر و فرزندان و دوستان و سایر وابستگان و آشنایان او هم در خوشبینانه‌ترین حالت فکرش را نمی‌کردند با وجود این‌همه ستاره و فوق ستاره ظهور کرده و نوظهور، اورایزابال بیاید و گل بزند و اسپانیا را برای چهارمین بار قهرمان یورو کند.

نکته‌ی جالب درباره اسپانیا اینکه آنها در شرایطی قهرمان شدند که در طول مسابقات با ۵۸/۵٪ در مالکیت توپ پایین‌تر از پرتغال با ۶۶/۹٪ و آلمان با ۶۳/۰٪ قرار گرفتند!

نکته‌ی خواندنی درباره اسپانیا اما حضور ۵ بازیکن از رئال سوسیه‌داد در ترکیب اولیه آنها بود. و جالب‌تر اینکه تاکنون دقت کرده‌اید در لالیگا بارسا و رئال می‌خواهند سر به تن همدیگر نباشد اما وقتی به تیم ملی می‌رسند از هر ایالات متحد دیگری در دنیا متحدترند؟ در حالیکه بر هیچکس پوشیده نیست که باسک با مرکزیت کاتالان جدایی‌طلب‌ترین ایالت است که پرچم مستقل دارد و دشمنی خونین و کینه‌ی دیرینه‌ای با مرکز اسپانیا و مادرید و ژنرال فرانکو در عصر معاصر دارند.

گزارش از علی عباس‌زاده

بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است

نظرات
آخرین اخبار