شنبه پانزدهم اسفندماه 1394 پژوهشکده تاریخ اسلام در ادامه سلسله نشست های علمی گروه تاریخ و همکاریهای میان رشته ای، میزبان نشستی با عنوان «ماهیت دولت رضاشاه» بود؛ که با حضور آقایان دکتر محمدسالار کسرائی، دکتر وحید سینایی و دکتر داریوش رحمانیان برگزار شد.
در آغاز نشست دکتر رحمانیان به عنوان دبیر مراسم، با ارائه نکاتی مقدماتی خاطر نشان کردند؛ ماهیت دولت رضاشاه بین محققان و اهل نظر موضوعی مناقشهانگیز است و درباره اینکه با کدام مفاهیم، تعابیر و در چارچوب کدام ملاحظات و نظریهها ماهیت رضاشاه را مورد بررسی قرار دهند، اختلاف نظر وجود دارد. کسانی که قائل به بازتولید استبداد بعد از انقلاب مشروطهاند معتقدند که چیزی عوض نشده و همان نظام استبدادی پیشین برقرار است؛ شاید فقط در ظاهر، چیزی عوض شد ولی در باطن، ماهیت استبداد ادامه پیدا کرد و رضاشاه، مشروطه را به بنبست کشاند. محققان درباره این نظام، دست کم در بخش مؤخر دولت رضاشاه، با واژه استبداد یاد میکنند و کسان دیگری مفهوم دیکتاتوری را به کار میگیرند و معتقدند که ماهیت دولت رضاشاه بیشتر مناسب با این مفهوم و این تعبیر است؛ البته برخی از دوستان تاریخی، تعبیر دولت مطلقه را دربارۀ دولت رضاشاه به کار گرفتند. دولت رضاشاه که از نظر برخی، پایه گذار ایران مدرن محسوب میشود، در روایت گروهی دیگر، مسئول ختم مشروطه است.
دکتر سینایی به عنوان اولین سخنران نشست درباره ماهیت دولت رضاشاه بیان کردند: در مورد دولت رضاشاه یا دولتی که در ایران تقریبا در فاصله سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ شکل گرفت و تثبیت و تحکیم شد، دیدگاهها و نظریههای متفاوتی مطرح شده است. یکی از پردامنهترین آنها بحث بناپارتیزم است. برخی دولت رضاشاه را بر اساس نظریه مارکس در ارتباط با دولت بناپارتی تحلیل کردهاند. میدانیم که مارکس در کتاب «کاپیتال»، تعریفی که از دولت ارائه میدهد نسبت به دولت یک نگرش کاملا ابزاری دارد، اما در بحث دولت بناپارتی، یک استقلال نسبی برای دولت قائل میشود؛ به همین دلیل برخی از این نظر او استفاده کرده و دولت رضاشاه را در قالب بناپارتیزم توضیح دادهاند.
ایشان در ادامه افزودند: در همان زمان که دولت رضاشاه در حال تکوین بود، در بین نظریهپردازان حزب کمونیسم شوروی هم دیدگاههای متفاوتی دربارۀ دولت رضاشاه وجود داشت. برخی این دولت را تنها یک تغییر سیاسی صِرف و تغییر یک سلسله از قاجاریه به پهلوی میدانستند و برای آن زیربنای اجتماعی قائل نبودند؛ درحالیکه دستهای دیگر معتقد بودند که این تغییر به معنای تحول ایران از یک جامعه فئودالی به یک جامعۀ نیمهفئودالی و نیمهبورژوازی است. این دولت منعکسکنندۀ خواستهها و مطالبات طبقات متوسط و خردهبورژوازی ایران است و ارتش و نظامیان در این دولت یک نقش فراطبقاتی ایفا کردند و برای انتقال ایران از عصر فئودالیزم به دوران بورژوازی مسئولیتی برعهده گرفتند.
برخی از دوستان بحث دولت رضاشاه را در چارچوب دولت اقتدارگرای بروکراتیک بررسی کردهاند؛ البته دولت اقتدارگرای بروکراتیک کاربردهای متعددی دارد. بیش از همه، این بحث را «اودانل» در ارتباط با دولتهای امریکای جنوبی مطرح کرده است، ولی برخی با توضیح دو پایۀ ارتش و دیوانسالاری، دولت رضاشاه را هم یک دولت اقتدارگرای بروکراتیک دانستهاند که در چارچوب همین دو پایه، اقداماتی برای شکلدهی به دولت مدرن و جدید در ایران انجام داده است. برخی از محققین دولت رضاشاه را در چارچوب نظام جهانی و سرمایهداری وابسته تحلیل کردهاند. آنچه که فورَن در کتاب «مقاومت شکننده» بحث میکند دقیقاً با عنایت به همین نظریه نظام جهانی و سرمایهداری وابسته است و اینکه در دوران رضاشاه هم دولتی با همین سرشت و ماهیت در ایران شکل گرفت.
آقای دکتر سینایی مدعی شدند؛ که دولت رضاشاه هم یک دولت مطلقه بود، اما یک دولت مطلقۀ ایرانی و افزودند منظورم از دولت مطلقۀ ایرانی اینست که این دولت یک سرشت و کارویژههای مشترک و ارکان مشابهی با آن دولتهای مطلقۀ اروپایی داشت، اما عوامل مؤثر در تکوین این دولت در ایران آنچنان که در اروپا عمل کردند در ایران عمل نکردند. به همین دلیل تفاوتهایی بین دولت مطلقۀ ایرانی و دولتهای مطلقۀ اروپایی به وجود میآید و بر همین اساس، من هم آن تشابهات و اشتراکات و تفاوتها را در کنار هم جمع کردم و در نهایت آن را دولت مطلقۀ ایرانی نام نهادم. به باور من، دولت رضاشاه دولت هیچ طبقهای نبود، نه دولت زمینداران بود و نه دولت سرمایه داری.
ایشان همچنین دربارۀ زمینههای شکلگیری دولت رضاشاه گفتند: اساساً مشروطه و انقلاب مشروطه به معنای نسخ مدلهای سنتی اداره جامعه ایران بود و دیگر آن مدلها و روشها نیازهای جامعه ایران را پاسخ نمیداد، از آن طرف طبقات جدیدی که در ایران شکل گرفته بودند توانایی به قدرت رساندن دولت خودشان را نداشتند. سرمایهداری در ایران بسیار ضعیف بود، روشنفکران و طبقات شهری ضعیف بودند، طبقه متوسط ضعیف بودند و اینها نمیتوانستند دولت مطلوب خود را روی کار آورند؛ در چنین شرایطی بود که یک ائتلافی از روشنفکران و نظامیان دستاندرکار شکلگیری دولت جدید در ایران شدند و در یک فرآیندی که از کودتای ۱۲۹۹ آغاز شد و تا سالهای ۱۳۲۰ ادامه پیدا کرد این دولت را مستقر کردند. دولت رضاشاه آشکارا با طبقات کهن در ایران به مقابله برخاست؛ بزرگترین مقابلهاش را با ایلات و عشایر و رهبران ایلی نشان داد و با سرکوب و از میان برداشتن آنها، ضربهای اساسی به شیوه تولید شبانی در ایران وارد کرد؛ همچنین رضاشاه زمینداران را از لحاظ سیاسی منکوب و کنترل ، ولی از لحاظ اقتصادی تثبیت کرد.
در ادامه، آقای دکتر کسرائی از دیگر سخنرانان این نشست اشاره کردند که؛ بحث من نقد نظریههای مربوط به ماهیت دولت در دورۀ پهلوی است. مسئله من این بود که گاهی اوقات نظریههای علوم اجتماعی به کمک تاریخ آمدند تا بتوانند تاریخ را از زاویۀ علمیتر و نظری دنبال کنند و مورد مطالعه قرار دهند. نظریه به تاریخپژوهان و تاریخنگاران کمک کرده است تا عمیقتر و با نگرشی تبیینی به سراغ حوادث بروند و رویدادهای تاریخی را نه صرفاً به عنوان حوادث منفرد، بلکه به عنوان رویدادهایی که از یک منطق درونی برخوردارند، مطالعه کنند. این رویکرد که بهرهگیری از از نظریه برای تبیین تاریخ است، در ایران هم در حوزه پژوهشهای اجتماعی و تاریخی، گسترش پیدا کرده است که یکی از این حوزهها، حوزه دولت است. دولت در دوره پهلوی، به اشکال مختلف مورد مطالعه قرار گرفته است. پژوهشهایی که دربارۀ دولت در دورۀ پهلوی ارائه شده، به اشکال مختلفی ماهیت دولت در دورۀ پهلوی را نشان دادند. بعضیها آن را دولت مطلقۀ مدرن نام بردند، بعضیها دولت مدرن و بعضیها آن را دولت-ملت، شبه پاتریمونیالیزم، دولت اتوکراتیک، دولت مطلقۀ شبه مدرن، شبه مدرنیسم، استبداد ایرانی، دولت خودکامه، دیکتاتوری، استبداد شرقی و دولت وابسته نام بردند؛ همچنین بعضیها آن را دولت اقتدارگرای نوساز، تجدد آمرانه و پاتریمونیالیزم نامیدند.
ایشان در ادامه افزودند: همان گونه که بیان شد اشکال مختلف یا اسامی مختلفی به دولت رضاشاه داده شده است؛ بنابراین لازمهاش این است که یک مطالعۀ از بالا در مورد این اشکال و اسامی صورت بگیرد که چرا این همه عناوین مختلف به یک دولت داده شده است.
منبع: پایگاه اینترنتی پژوهشکده تاریخ اسلام